کتاب سگ اثر اریک امانوئل شمیت به تصویر کشیدنِ ارتباط عمیق بین انسان و حیوان است. اینکه تا چه مرزی این ارتباط و بهنوعی وابستگی و عشق میتواند پیش برود.
کتاب داستان پزشکی هشتاد ساله به نام ساموئل را نقل میکند. او بعد از فوت همسرش، پنجاه سال است که با یک نوع نژادِ بخصوص از سگ (نژاد بوسرون) زندگی میکند. وقتی که سگ مُرد او بلافاصله از همان نژاد یک سگ دیگر را جایگزین قبلی میکند و نام همه را آرگوس میگذارد.
ساموئل جایی بین مرز انسان و حیوان سیر میکند. از آدمها که خسته میشود به سگش پناه میبرد. میشود گفت در دنیای او مقام اول را سگها دارند، بعد آدمیزادها.
کتاب سگ
در ابتدای کتاب از شباهتها و تفاوتهای ریزِ بین ساموئل و سگش گفته میشود. گویی که آن دو قرینه یا سایهای از وجود یکدیگر باشند. مثل ارتباط بین لباس مخملین دکتر و پوستین نرم سگ. دستکش دکتر و انتهای پاهای سگ که پشمی و حنایی رنگند، گویی که او هم دستکش داشته باشد. شالگردن زردی که دکتر به دور گردنش میاندازد و لکه زردی که بر روی سینه سگ است. اینها همه حاکی از نوعی ارتباط زیبا بین آندوست.
داستان ساموئل از زبان نویسندهای نقل میشود که با او تا حدودی آشنا و در ارتباط بوده است. بعد از آنکه او متوجه مرگ ساموئل میشود این نوع مرگ را تحسین میکند. او مرگ ساموئل را بهخاطر تاثیرپذیری عمیق آن دو برهم حاصل اشتیاقی مجنونوار و زیبا میداند. در ذهن خود دلیلهای زیادی میتراشد. شاید ساموئل تاکنون تنها دلیل زنده ماندنش بهخاطر کمک و حمایت از دیگری بوده است. و حالا که پای دیگری در میان نیست، او هم دلیلی برای بیشتر بودن ندیده باشد. اینها همه از ذهن نویسنده میگذرند، بدون آنکه بداند به حقیقت نزدیک است یا نه.
اما به قول خودش «افسوس که حرفهای مردم پرطنینتر از خیال پردازیهای من بود.!» بعد از این اتفاق بزرگترین پرسشی که در ذهن مردم رژه میرود این است:
آیا دوست داشتن یک سگ آسانتر است یا مهر ورزیدن به آدمها؟ کدام یک بهتر عشق ما را تلافی میکنند؟ (کتاب سگ – صفحه ۱۷)
همانطور که در ابتدا گفتیم، ساموئل سگهای زیادی را تا به الان از دست داده بود. اما نه به این شکل. سگهای قبلی مردند. اما این بار انگار سگش را از او گرفته بودند. و او گویی غصهاش به نوعی کینه و خشم تبدیل شد. شاید برای همین بود که وقتی جنازه سگش را در خیابان دید، رو به آسمان کرد و با تمام وجود تف انداخت! این بخش و جایگزینی حس خشم به جای غصه به شدت ملموس و تاثیرگذار بود. ساموئل همیشه مرد توداری بوده به دور از آدمها، و هیچ وقت به انسانهای اطرافش اجازه ورود به افکارش را نمیداد. برای همین حتی دخترش با او بیگانه بوده و شناخت درستی از پدرش نداشت.
حال مرد نویسنده و دختر ساموئل قصد دارند تا با جمع کردن اطلاعات از طریق نزدیکان ساموئل و رسیدن به شناختی بهتر از او، دلیل خودکشیاش را کشف کنند. ولی هرچه بیشتر پیش میروند، سوالاتشان بیشتر میشود و شناختشان کمتر. انسان انقدر پیچیده است که هرچه بیشتر وارد جزئیاتش شوی، کمتر او را میشناسی و فقط گم خواهی شد.
اما در نیمههای داستان با پیدا شدن نامهای که ساموئل روز خودکشی برای دخترش نوشته، ما به دنیای او راه پیدا میکنیم. گویی که این نامه کلیدی برای ورود و نفوذ به افکار و گذشته ساموئل باشد.
در معناگرایی، یکی از راههای ایجاد معنا در یک زندگی پوچ، دوست داشتن یا حمایت است. یافتن پاسخی بر این پرسش که «من برای چه کسی زنده هستم؟» در اینجا ما شاهد همین نوع حمایت دوجانبهایم که تبدیل به دلیلی برای بودن شده است. و طبیعتا با از دست رفتن موجودی که مورد حمایت و عشق انسان بوده، معنای زندگی انسان که تمامش در همین حمایت خلاصه شده نیز از دست خواهد رفت.
[ معرفی رمان: کتاب قصر اثر کافکا – نشر نیلوفر ]
ساموئل بهخاطر تحقیر شدن از سمت اطرافیان از یاد برده بود که برای خودش کسیست. که هنوز انسان است. اما سگ به او حس انسان بودن را باز عطا میکند. و حتی زمانی که ساموئل قصد انتقام از کسانی را دارد که خانوادهاش را به نازیها لو دادهاند، این سگ است که مانع انتقام او میشود.
کتاب میگوید سگها از روی سادگی انسانها را خوب میپندارند. اما انگار این ما هستیم که بهواسطه این نوع نگاه و توقع از سوی آنها، ذره ذره به خوب بودن و انسان بودن نزدیک میشویم! زندگی این حیوان که همیشه ما را انسان میبیند، نوعی نیرو محرکه اجباری برای کشیده شدنِ «انسان» به سمتِ «انسانیت» است.
گفتنی است که آرگوس، نام سگ اولیس، قهرمان حماسه ایلیاد است. تنها موجودی که پس از بازگشت اودیسه از جنگ، توانست چهره فنا شده او را تشخیص دهد.
در مجموع میتوان گفت که این کتاب کشش خوبی برای همراه کردنِ مخاطب با خود دارد. قلم امانوئل اشمیت روان و گیراست و ترجمه همیشه خوبِ سروش حبیبی هم خواندن این کتاب را لذت بخشتر کرده است.
[ معرفی کتاب: از کتاب رهایی نداریم – نشر نیلوفر ]
جملاتی از متن کتاب سگ
بنا به تشخیصِ پلیس، دکتر با تفنگ تیری در حلق خود خالی کرده بود. با خود گفتم: مرحبا! چه عالی! واکنش اشخاص نسبت به مرگ هرگز آنطور نیست که انتظار میرود. احساس دلم به جای اندوه، تحسین بود. (کتاب سگ – صفحه ۱۴)
یعنی حقیقت زشتتر از سکوت است؟ (کتاب سگ – صفحه ۲۶)
به جای زنده بودن، با انتظار مرگ خود را از زندگی محروم میکردیم. (کتاب سگ – صفحه ۴۱)
ریتا بهخاطر من خود را به خطر انداخته بود. او خود را فدا کرده بود. اگر من میمردم او برای بار دوم میمرد. (کتاب سگ – صفحه ۴۴)
یک روز صبح چنان از سرما میلرزیدم که وقتی دودکشها را از دور دیدم که دود خاکستری بیرون میفشاندند و من میدانستم دود چیست آرزو کردم که خودم در آن کوره میان سوختگان باشم، که ورم کنم و شکوفا شوم. بله، چنان به شدت میلرزیدم که آن آتش برایم گلستان بود. وای سوختن در آتش، چه نوازش لذتبخشی! خاکستر شدن در شعلههای شادی! آن وقت دندانهایم دیگر اینجور به هم نمیخورد، چه گرمای مهرنشانی! (کتاب سگ – صفحه ۴۷)
علت گریستنم همین بود… از یاد برده بودم که انسانم. انتظار نداشتم که کسی انسانم بشمارد. این سگ شرف انسانی را به من عطا کرده بود. (کتاب سگ – صفحه ۵۲)
آغوشش برایم باز شد. من خود را در بغلش انداختم و اشکمان سرازیر شد. حکایت عجیبی بود. طی همین روبوسی کوتاه زنی نیم ناشناس مادرم شد پدرم و خلاصه همه کسم. با همان چند قطره اشک جای همه عزیزان از دست رفتهام را پر کرد. (کتاب سگ – صفحه ۶۱)
قهرمان کسی است که پیوسته انسان باشد. گاهی ضمن نبرد با دیگران و گاهی در جنگ با خود. (کتاب سگ – صفحه ۷۰)
اگر خدایی در کار باشد، وقتی ما مظلومان در آشویتز نفس آخر را میکشیدیم کجا بود؟ چه میکرد؟ (کتاب سگ – صفحه ۷۲)
مشخصات کتاب
- عنوان: سگ
- نویسنده: اریک امانوئل شمیت
- ترجمه: سروش حبیبی
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۷۵
- قیمت چاپ اول تابستان ۹۷: ۹۵۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب سگ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر با ترجمه سروش حبیبی: