تد هیوز، همسر سیلویا پلات، درباره کتاب خاطرات سیلویا پلات میگوید: «این زندگینامهی خودنوشت اوست. بسیار کامل، پیچیده و دقیق. اینجاست که او میکوشد با خودش روراست باشد. در برابر صورتسازی از خود مقاومت میکند. سیلویا پلاتی که در اینجا میبینیم نزدیکترین فرد به چهرهی واقعی او در زندگی روزمرهاش است.» این سخنان شاید دقیقترین تعریف ممکن از کتاب باشد.
سیلویا پلات، نویسنده و شاعر آمریکایی بود در بوستون به دنیا آمد. در سال ۱۹۵۶ با شاعری دیگر – تد هیوز – ازدواج کرد و در ایالات متحده و سپس در انگلستان زندگی کردند. رابطه آنها پرآشوب بود و پلات در نامههای خود ادعا میکند که هیوز با او بدرفتاری کرده است. آنها قبل از جدایی در سال ۱۹۶۲ دارای دو فرزند بودند. پلات در بیشتر دوران بزرگسالی خود از نظر بالینی افسرده بود و چندین بار تحت شوک درمانی قرار گرفت. در سال ۱۹۵۳ وقتی مادر سیلویا پلات به او اطلاع داد که در کلاس نویسندگی فرانک اوکانر پذیرفته نشده به شدت افسرده شد. در ۲۴ اوت همان سال با بلعیدن ۵۰ قرص خواب برای اولین بار اقدام به خودکشی کرد. ولی برادرش از آن اطلاع پیدا میکند و او را به بیمارستان منتقل میکند. در آنجا شش ماه تحت درمان و روانکاوی قرار داشت و تحت مداوا با شوک الکتریکی و شوک درمانی با انسولین قرار گرفت. شرح وقایع این روزهای او بعدها دست مایهٔ تنها رمان او یعنی حباب شیشه قرار گرفتند. او نهایتاً در سال ۱۹۶۳ خودکشی کرد.
فرانسیس مککالو، ویراستار کتاب نیز درباره این اثر مینویسد:
آنچه در درست دارید همچون زندگینامههای معمولی فقط شرح زندگی نویسنده نیست. بلکه سرچشمه و منشأ غالب آثار اوست. برای نویسندهای که کارش تا این حد بر جزئیات و ظرایف زندگینامهاش متمرکز است، روابط اهمیتی ویژه دارد. دفتر حاضر چیزی ارائه میدهد که از هر زندگینامهی خودنوشت مهمتر است.از میان این صفحات و عبارات دلنشین صدایی به گوش میرسد که مانند اشعار سیلویا پلات صادق و بینظیر است.
سیلویا پلات از یازده سالگی تا هنگام مرگش به نوشتن یادداشتهای روزانهاش ادامه داد. کتاب خاطرات سیلویا پلات که مجموعهای از گزیده یادداشتهای او از سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۲ است که با مقدمهای از تد هیوز و ویراستاری فرانسیس مککالو ۱۹۸۲ منتشر شده است. تد هیوز آخرین یادداشتهای همسرش را که مرحله آخر زندگی او را بازگو میکردند از بین بردهاست. او علت این کار را حمایت از فرزندانش عنوان کردهاست.
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب گفتوگو با مرگ – زندگینامه ]
کتاب خاطرات سیلویا پلات
کتاب خاطرات سیلویا پلات مجموعهای است از خودنوشتهای نویسنده در طول دوران زندگی. سختیها و فراز و نشیب زندگی زنی نویسنده در دوران مجردی و تأهل و البته دوران مادری. زن و مادری که عاشق نویسندگی و سرودن است. انسانی که برای دستیابی به آرزوها و اهدافش در تلاش است.
من در ابتدای کتاب شیفته تلاش و مبارزهی پلات در مسیر زندگی و همه آنچه که از زندگی میخواست، بودم. از کسب مدرک تحصیلی دلخواه تا شغل مناسب، از عشقورزی با آنکه دوستش دارد تا کسب حقوق اجتماعی و مدنی مساوی و… ولی در نهایت با تکرار شکستها و سرخوردگیها وارد دنیای انسان مأیوسی شدم که در مرداب یأسها و وابستگیهای مفرط عاطفی خود دست و پا میزد.
تکرار این یأسها و نومیدیها، این حس وابستگی به دیگری که بدون او زندگی امکانناپذیر میگردد، این پسرفت و دلزدگی از زندگی و… زنی سرخورده از عشق، سرخورده از زندگی و کار، سرخورده از روزمرگیهای زندگی، که سیاهی یأسهای پلات در هر سطر کتاب من رو در خود غرق میکرد ولی در نهایت اقدام به خودکشی انتخاب سختی بود که پلات با آن روبهرو شد.
من معتقدم؛ انسان زادهی رنج است، زندگی رنج است، مرگ رنج است، عشق ورزیدن رنج است، از دست دادن و شکست رنج است، و انسان در کنار همهی این رنجها، در کنار آنچه به دست میآورد و از دست میدهد، به زندگی معنا میدهد. اینهمه دغدغه من به وقت خواندن این کتاب بود.
تد هیوز درباره همسرش، سیلویا پلات مینویسد:
درباره کتاب خاطرات سیلویا پلات و بخشهای مختلف آن میتوان بسیار نوشت و صحبت کرد اما شاید در آخر یک چیز بیشتر از همه ذهن خواننده را مشغول کند: چرا پلات خودکشی کرد؟ مترجم کتاب در مقدمه خود در این باره مینویسد:
دلیل خودکشی پلات را نمیتوان تنها بیتوجهی و بیتفاوتی جامعۀ کتابخوان و ناشر به آثارش دانست. از دیدگاه فمینیستها پلات نمونهای وحشتناک از سرنوشت خشنی بود که در دنیای مردسالار نصیب زنها میشود و گریزناپذیر است. البته او خود را بسیار بااستعدادتر و جاهطلبتر از آن میدید که از مردم توقع چنین توجهاتی را داشته باشد، گو اینکه دنیای درونش به مراتب شکنندهتر بود… پلات کسی نبود که زیر بار فقر یا مسئولیتهای زندگی سر خم کند، چیزی که باعث شکستن پلات شد احساس تهیبودن و علاوه بر آن عدم اعتماد به نفس، به ویژه توهماتی بیپایه و اساس بود که بهشدت روی زندگی خصوصی و مشترکش تاثیر گذاشت.
اما شاید بهترین راه برای درک کارهای پلات مطالعه زندگی او از میان همین یادداشتهای روزانه، کتابها و شعرهایش باشد. ما باید با دیدگاههای او، ذهنیت او و سختیهایش آشنا شویم تا دربارهاش قضاوت کنیم. پیشنهاد ما این است که قبلا از هرچیزی و قضاوت درباره او، نوشتههایش را مطالعه کنید.
پلات در قسمتی از کتابش مینویسد: «نمیخواهی فقط یک بار آن هم به شکلی زندگی کنی که در یک جملهی کلی بتوانند بگویند: «او یه دختر … بود» و نهایتاً در ۲۵ کلمه یا کمتر و بیشتر تو را شرح بدهند. میخواهی هر قدر میتوانی زندگی کنی… تو ثروتمندی… چون هجدهسالهای، هنوز حساسی، هنوز به خودت ایمان نداری، کمی گستاخ حرف میزنی و اندکی معقول تا خطاهایت را بپوشانی. پس نمیتوان تو را به احساساتی بودن، سانتیمانتالبازی یا رفتارها و تدابیر زنانه متهم کرد.»
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب گزارش به خاک یونان – زندگینامه ]
جملاتی از متن کتاب
شاید هیچوقت خوشحال و خوشبخت نباشم، اما امشب راضیام. چیزی بیش از یک خانه خالی، خستگی مفرط و مبهم پس از یک روز تمام چیدن توت فرنگی زیر آفتاب، یک لیوان شیر خنک شیرین و ظرف نیمه گود از قرهقاطی که در خامه خوابانده شده باشد (نمیخواهم). حالا میفهمم که مردم چطور میتوانند بدون کتاب و دانشگاه زندگی کنند. وقتی آدم در پایان روز تا این حد خسته است باید بخوابد، چون صبح روز بعد کلی توت فرنگی دیگر آماده چیدن است.
در نظر من، زمانِ حال ابدی است و ادبیت همواره در حال درگرگونی، جاری شدن و از میان رفتن است؛ زندگی همین لحظه است. زمان از دست رفته دیگر باز نمیگردد. با این حال نمیتوان با هر لحظه جدید، زندگی را نیز از سر گرفت. باید داوری کنی و ببینی کدام لحظه را از دست دادهای. مثل باتلاق شنی است… از آغاز ناامیدی است. یک داستان یا تصویر میتواند اندکی احساس تو را تازه کند، اما کافی نیست، کافی نیست. هیچچیزی جز آن چه در زمان حال میگذرد واقعیت ندارد.
اینجا (مثل بچه ها) توی صندلی راحتی فرو رفتهام،صدای جیرجیرک اعصابم را خرد کرده است. وزوز و جیرجیر میکند. اینجا کتابخانه است. اتاق محبوبم که با موزائیک قرون وسطایی از سنگهای مربع مسطح فرش شده است. رنگ صحافیهای قدیمی… زنگاری، مسی، نارنجی خردلی، قهوهای و قرمز تیره است… همهی کتابهایی که میتوان روزهای بارانی را با آنها گذراند در قفسهها چیده شدهاند. جلدهایشان کوچک و صمیمی است. اینجا نشستهام و به افکار گسستهام میاندیشم: «زن چیزی نیست جز موتور وجد و سرمستی، زن تقلیدی است از زمین، از نوک موی فِردارش بگیر تا لاک قرمز ناخنهایش.» خندهام میگیرد.
حالا در خانه ام ولی فردا مجبورم دوباره با آن مزرعه و آدم هایش روبه رو شوم. آه خدای مهربان، یعنی می شود همه این ها را خواب دیده باشم؟ دارد تقریبا باورم می شود که همین طور بوده. اما فردا اسمم سر زبان هاست. ای کاش می توانستم بدجنس و لوده باشم، ولی خیلی ترسیده ام. کاش مرا نبوسیده بود. حالا مجبورم دروغکی بگویم این کار را نکرده است. اما همه می دانند، همه شان می دانند. من در مقابل آن همه آدم چه کار می توانم بکنم…؟
امروز صبح دو تا از دندانهای عقل سمت چپم را کشیدم. ساعت ۹ صبح به مطب دندانپزشک رفتم. درحالی که شدیدا احساس میکردم مرگ همین حالا به سراغم میآید، سریع و دزدکی به اطراف اتاق نگاه کردم تا وسایل معمول شکنجه، مثل چرخ دندان یا ماسک گاز را ببینم و بعد فوری روی صندلی جا گرفتم. هیچ کدام از آن وسایل آن جا نبود. دکتر پیشبندی را دور گردنم سنجاق زد. خودم را آماده میکردم که بیهوشم کند و موهای سرم سیخ سیخ شود و دستگاهی را در دهانم کار بگذارد. اما نه. همه کاری که کرد این بود که پرسید: «گاز یا نووکائین؟» ( گاز یا نووکائین. هه. هه! مادام، دلتون میخواد وسایل شکنجه ما رو ببینید؟ مرگ با آتش یا آب، گلوله یا طناب دار، همه چیز برای جلب رضایت مشتری فراهم است!) با قاطعیت گفتم: «گاز.»
یک وقتهایی حس پیشبینی به سراغم میآید. انگار چیزی زیر پوسته شعورم منتظر است تا به آن چنگ بزنم و درکش کنم. این همان حس وسوسهانگیزی است که وقتی میخواهی اسمی را به یاد بیاوری اما هر چه فکر میکنی درست به آن نمیرسی، به تو دست میدهد. وقتی به بشریت میاندیشم میتوانم این حس را دریابم. نشانههایی از تکامل را با کشیدن دندانهای عقلم درک کردم، محدودیت آروارهها باعث شد که دندانهایم نتوانند مواد سخت را مثل سابق بجوند. ناپدید شدن تدریجی مو از بدن، تنظیم شدن چشم روی کلمات ریز، حرکت بیدرنگ و ملون قرن بیستم. حالاست که آن حس به سراغم میآید، مبهم و آشفته، وقتی به بلوغ طولانیِ نوع بشر میاندیشم، به آیین تولد، ازدواج و مرگ، درمییابم که تمامی آن مراسم بدوی و ابتدایی در برابر عصر مدرن تاب آورده است. آه، یک چیزی منتظر من است، شاید روزی در برابر چشمانم پرده از راز جهان برداشته شود و بتوانم سوی دیگر این شوخی گروتسک را ببینم. آن گاه خنده سر میدهم و درمییابم که زندگی چیست.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب خاطرات سیلویا پلات
- نویسنده: سیلویا پلات
- ترجمه: مهسا ملک مرزبان
- انتشارات: نی
- تعداد صفحات: ۴۸۸
- قیمت چاپ ششم – ۱۳۹۹: ۷۰۰۰۰ تومان
👤 این مطلب با همکاری سحر محبتیان نوشته شده است.
نظر شما در مورد کتاب خاطرات سیلویا پلات چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک کنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب زندگی نامه دیگر: