کتاب ترانه ایزا اثر ماگدا سابو داستان «اتی»، زنی سالخورده، است که پس از مرگ شوهرش، «وینس»، خانه روستایی کوچکش را رها میکند و به آپارتمان دخترش «ایزا»، زنی شاغل و جدی، در شهر بوداپست نقلمکان میکند. این جابهجایی، جدا از تصمیم این مادر و دختر برای در کنار هم بودن و مراقب همبودن، پیچیدگیهای احساسی به بارمیآورد که برای اتی و ایزا گران تمام میشود.
ماگدا سابو، شاعر و نویسنده مجارستانی، در سال ۱۹۴۷ نخستین آثار خود را در قالب شعر منتشر کرد. دو دفتر شعر او در سال ۱۹۴۹ جایزه باومگارتن را برای او به ارمغان آورد. سابو در دوران حاکمیت رژیم کمونیستی به مدت هفت سال ممنوعالکار شد، اما دست از نوشتن نکشید. تاکنون ترجمه سه رمان از این نویسنده توسط نشر بیدگل منتشر شده است که از میان آنها رمان در شناختهشدهتر است اما رمان خیابان کاتالین نیز اثر قویای محسوب میشود.
کتاب ترانه ایزا نیز سالها پیشتر از رمان در، نوشته و منتشر شده بود اما در زبان انگلیسی یک سال پس از انتشار رمان در یعنی در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این رمان از نظر روایت و درونمایه در میان آثار سابو بیشترین شباهت را به رمان در دارد. از جمله ماهیت بیگانه زندگی مدرن شهری برای نسل پیش از جنگ، نوشتن از انسانهای پابهسنگذاشته؛ که هنوز یک پا در گذشته دارند و سرگردان میان جهان جدید و قدیماند و نمایش نسل جدید زنان مدرن و شاغل و جدی و تمامی اینها در کنار رازی سر به مهر. تمرکز راوی کتاب ترانه ایزا برخلاف رمان در در طول داستان میان سه شخصیت اصلی آن در حرکت است: اتی، ایزا و آنتال، شوهر سابقش و در جاهایی نیز سراغ شخصیتهای فرعی نیز میرود. کتاب در چهار بخش با نامهای خاک، آتش، آب و هوا نوشته شده است و هر بخش نمایانگر یکی از شخصیتهای داستان است.
پشت جلد کتاب، قسمتی از متن داستان آمده که چنین است:
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب جزیره – نشر بیدگل ]
کتاب ترانه ایزا
داستان کتاب را از زاویههای مختلف میتوان روایت کرد. بنابراین اگر از گوشهای دیگر به آن نگاه کرد میتوان داستان آن را متفاوت از چیزی که در بالا اشاره شد روایت کرد. ایزا، پس از مرگ پدرش، تصمیم میگیرد مسئولیت مادر پیرش را بر عهده بگیرد و او را با خود به شهر بوداپست ببرد. اتی، مادرِ ایزا، که به دختر پزشک و موفق خود افتخار میکند، خانهی روستایی کوچکش، خاطراتش، عادتهایش و بهنوعی هویت خود را رها میکند و به پایتخت نقلمکان میکند. و این جابجایی در نیمهی دوم قرن بیستم، در مجارستانِ پس از جنگ که جامعه به سرعت در حال تغییر است، به تنهایی و تقابل نسلها منجر میشود.
جملات آغازین کتاب شاید این موضوع را بهتر نشان دهد:
خبر درست وقتی به او رسید که داشت نان تست میکرد. سه سال پیش، ایزا دستگاه جمعوجور هوشمندی برایشان فرستاده بود که به پریز میزدند و نان را به رنگ قهوهای کمرنگی بیرون میداد. شیء عجیبوغریب را کمی بالا و پایین کرده، مدتی براندازش کرده بود و آخرسر آن را توی قفسه پایین کابینت آشپزخانه گذاشته و دیگر هرگز سراغش نرفته بود. به دستگاهها اعتماد نداشت، دستگاهها که هیچ، حتی به چیزهایی ابتدایی مثل برق هم اعتماد نداشت.
ایزا دختری کمالگرا و جدیست، دختری که به نظر میرسد حتی عشقش به والدینش از روی وظیفهشناسی است. ایزا با رویکرد کمالگرایانه خود از رنجِ از دست دادن پدرش فرار میکند، با خونسردی مراسم تشییع جنازه پدرش را سر و سامان میدهد، از وسایل قدیمی خانوادهاش خلاص میشود، خانه پدری را خالی میکند و مادرش را به آپارتمانش در بوداپست میبرد. از طرف دیگر اتی، نمیتواند به زندگی شهری، این زندگی بدون همسرش و عشق و توجه محدود دخترش عادت کند و فکر میکند باری بر روی دوش دخترش است.
آپارتمان مدرن ایزا تبدیل به محلی پر از سوءتفاهم و سکوت میشود. مادر و دختری از دو نسل متفاوت، که درک متفاوتی از مفهوم خانه دارند، قادر به همدلی و ارتباط برقرار کردن با هم نیستند و محبت و شفقت بین آنها کمکم تبدیل به خشم و سرخوردگی میشود.
سابو در این کتاب یک پرتره عمیق روانشناختی از روابط مادر و دختری، نقشهای خانوادگی و اجتماعی، سالخوردگی، مفهوم خانه و تقابل همدلی و خودخواهی ترسیم میکند. ماگدا سابو از عدم همدلی حرف میزند، از اینکه گاهی کمالگراترین افراد هم، که به ارزشهای انسانی پایبند هستند، ممکن است در درک نزدیکان خود ناکافی باشند.
کتاب ترانه ایزا روایتی ساده، تمیز، عمیق و تکاندهنده دارد. کتابی که همدلی را یادآوری و آسان میکند. موضوعاتی که سابو برای رمانهایش انتخاب میکند، شخصیتهای کتابهایش و واکنشهای آنها، همه از دل زندگی واقعی آدمهاست. نویسندهای که هیچوقت ناامیدتان نمیکند.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان عصیان – نشر بیدگل ]
«ترانه ایزا» نامی است که مترجم انگلیسی کتاب برای آن انتخاب کرد. در زبان مجارستانی کتاب با نام «پیلاطس» منتشر شد؛ یعنی نام والی یهودا که به دلیل محاکمه عیسی مسیح برخلاف میلش مشهور است. نامی که به روشنی اشاره به کاراکتر ایزا دارد. کسی که با قصد کمک به مادرش او را از خانه و روستایش جدا میکند و در آپارتمانی تنها میگذراد. او همچون پیلاطس تنها به وظیفه و مسئولیت فکر میکند.
جملاتی از متن کتاب ترانه ایزا
اگر قطعی برق به درازا میکشید یا رعدوبرق مدار را از کار میانداخت، شمعدان مسیِ چندشاخه را از بالای گنجه برمیداشت، گنجهای که همیشه شمعهایی آمادۀ استفاده، برای مواقعی که برق احیانا قطع میشد، در آن بود و شیء تزئینی ظریف را با آن شاخههای شعلهورش از میان آشپزخانه میگذراند و میبرد توی راهرو و آنطور که آن را بالای سرش گرفته بود به گوزنی پیر و بیآزار میماند که با شاخهایش اینطرفوآنطرف میرود. بــه اسـتفاده از تستر برقی حتی فکر هم نمیکرد: دلش برای کزکردن کنار آتش، برای خود آتش و برای صدای شگفتانگیز هیزم تفتیده، که بیاندازه شبیه نفسنفسزدن موجودی زنده بود، تنگ میشد. رنگبهرنگشدن تکههای زغال به اتاق حسوحالی غریب میداد؛ همینکه آتش گر میگرفت، دیگر احساس تنهایی نمیکرد، حتی وقتی کس دیگری توی خانه نبود.
اینکه نمیتوانست صورت وینس را ببیند، که حتی همان چهار روز پیش هم رفتهرفته ظاهری ناآشنا پیا کرده بود، دلش را به درد آورد. تمام مدت، همانطور که گوشش به مراسم دعا بود، گریست، احساس میکرد مخاطب این حرفها او نیست و اینها هیچ ارتباطی با او ندارد. حتی توانش را نداشت که دعا را دنبال کند و آرامش گور و فکر رستاخیز بیش از هر زمان دیگری برایش بیگانه بود. مثل کودکی یکریز هقهق کرد و این وعدهها هم سرسوزنی باعث تسلیخاطرش نشد، اینکه گور نشانی است از آرامشی که پس از زندگی سراسر از رنج از راه میرسد و پس از آن، زمان تابش نورِ ابدی است. به جسم وینس چسبیده بود و رهایش نمیکرد، درست مثل نخستین ماههای ناگوار و پرحرارت ازدواجشان. بهشت در فاصلهای دستنیافتنی بود و این خسران را جبران نمیکرد.
نمیتوانست بگوید که توی خانهی خودش دارد خفه میشود و احساس میکند زنبوری است بر لبهی شیشه عسل و انگشتان مادرش مدام او را به درون آن تودهی سنگین و چسبناک فرو میبرند و دهان و بینیاش از اینهمه شیرینی زرین پر شده است.
او در مورد آدمها و اشیا چندان احساس مالکیت نداشت و معتقد بود که آدمها حق دارند خطا کنند، حق دارند گذشتهی شرمآوری داشته باشند، حتی دلمشغولیهایی مختص خودشان داشته باشند.
زمانی دوستت داشتم. اونقدر دوستت داشتم که نه دیگه میتونم و نه میخوام کسی رو اونطوری دوست داشته باشم. ولی همیشه من تسلیم تو بودم: تو هرگز به من تعلق نداشتی، همیشه از من دور بودی حتی وقتی تو آغوشم بودی. گاهی نیمهشب دلم میخواست بیدارت کنم و فریاد بزنم، چیزهایی بگم که تو رو به خودت بیاره، کلماتی که نجاتت بده و به من بگه از کجا شروع کنم و دنبالت بگردم تا بلکه پیدات کنم. اولین بار که فهمیدم آدم خودخواهی هستی گریه کردم، وقتی فهمیدم تا جایی حاضری برای این و اون ازخودگذشتگی کنی که مزاحم کارت نباشه. هیچوقت صدای گریههام رو نشنیدی، اگه هم شنیدی فکر کردی خواب میبینی.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب ترانه ایزا
- نویسنده: ماگدا سابو
- ترجمه: نگار شاطریان
- انتشارات: بیدگل
- تعداد صفحات: ۵۲۱
- قیمت چاپ دوم: ۸۹۰۰۰ تومان
👤 این مطلب با همکاری زهرا محبوبی نوشته شده است.
نظر شما در مورد کتاب ترانه ایزا اثر ماگدا سابو چیست؟ اگر این کتاب را خواندهاید، آیا آن را به دوستان خود پیشنهاد میکنید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی دو کتاب دیگر از نشر بیدگل: