در جلد دوم ژان کریستف قهرمان داستان یعنی خود کریستف، متحول شده است و اکنون خود را عاقل تر و بالغ تر می داند. حالا او اعتقاد دارد که دستاوردهای گذشته خودش (موسیقی ها و سمفونی هایی که خلق کرده بود.) احمقانه و سطحی هستند.
کریستف اکنون دید وسیع تری پیدا کرده است و معنا و مفهوم موسیقی را با جان و دل درک می کند، به همین خاطر به نقد و بررسی آثار موسیقی و نمایشنامه ها می پردازد.
اما نقدهای او همگی رُک و نیش دار هستند. او به صراحت هرآنچه را در ذهن دارد بیان می کند و هیچ هراسی از احدی ندارد. به همین خاطر رفته رفته دشمنان او زیاد می شوند و کار به جایی می رسد که کریستف تنهای تنها می شود. در ادامه اوضاع از این هم بدتر می شود، به نحوی که کریستف مجبور به مهاجرت از کشور خود می شود.
حالا در جلد دوم کتاب، کریستف باید مسیر خود را پیدا کند و از آینده درخشانی که برای خود تصور کرده است فاصله نگیرد. اما این مسیر آسان نیست و…
جلد دوم ژان کریستف دو قسمت دارد:
- سرکشی
- بازار روز
پشت جلد دوم ژان کریستف
در پشت جلد کتاب آمده است:
در ژان کریستف به وظیفه خود عمل کرده ام. در آن دوران که فساد اخلاقی و اجتماعی سراسر فرانسه را گرفته بود، می خواستم در جان های پاکِ به خاکستر نشسته آتشی برافروزم و خفته ها را بیدار کنم. برای این کار بایستی لایه های خاک و خاکستر را رفت و روب می کردم، و در مقابل کسانی که هوا و روشنایی را احتکار کرده بودند، گروهی از نیکان و پاکدلان بی پروا و فداکار را گرد آورم، و برای هدایت آنان راهنما و رهبری بیآفرینم. و از این رهبر توقع داشتم که دارای دو صفت عمده باشد:
- نگاهی تیزبین و بی ریا داشته باشد.
- این رهبر برای بیان تفکرات خود جرات لازم را داشته باشد.
درباره جلد دوم
به نظرم جلد دوم کتاب خیلی بهتر از جلد اول بود اما همچنان امیداورم که جلدهای بعدی بهتر باشند.
قسمت هایی از این جلد را خیلی دوست داشتم و با بعضی قسمت های دیگر آن اصلا ارتباط برقرار نکردم.
نگاه پخته،شیوه برخورد با مسائل و همچنین عزت نفسی که ژان کریستف در این جلد داشت بسیار برای من جذاب بود و من به شخصه نکات بسیار خوبی یاد گرفتم. به عنوان نمونه، وقتی همه به کریستف پشت کردن و با او دشمن شدند، ژان همچنان به خودش و باورهاش اعتماد داشت و کوچکترین ضعفی از خودش بروز نداد. حتی وقتی باز هم شرایط بدتر شد و کریستف به ناچار مهاجرت کرد خودش رو نباخت و این حفظ ارزش های درونی ژان کریستف در این کتاب برای من جذابیت خاصی دارد.
در جلد دوم نویسنده به طور جدی به نقد و بررسی هنر و موسیقی می پردازد و هنر فرانسه را به شدت مورد نقد منفی قرار می دهد. حتی از این هم فراتر رفت و کتاب را وارد بحث های سیاسی کرد. (قسمتی که من اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.)
خیلی واضح دیده میشه که خود نویسنده هم به همراه کتاب پیشرفت کرده و پختگی متن کتاب بیشتر شده است. اما به نظرم داستان هنوز به اوج خودش نرسیده و باید جلدهای بعدی را هم خواند.
قسمت هایی از جلد دوم ژان کریستف
تنها بود و تنها، که تنهایی چه سعادت بزرگی است، و چه سعادت بزرگی است رها شدن از قید و بند، و رها شدن از خاطرات عذاب آور، و رها شدن از توهمات، و چه سعادت بزرگی است زندگی کردن و مغلوب زندگی نشدن و بر آن غلبه کردن!
کم کم کریستف پی می برد که الهام هنری برای آفریدن یک اثر کافی نیست، و آنچه به هنرمند الهام می شود مواد خامی بیش نیست، که باید قسمت هایی از آن دور ریخته شود و قسمت های دیگر آن که انسجام ندارند و به هم ربط ندارند، باید به یاری هوش و تجربه، و با زحمت بسیار، تنظیم شوند تا به صورت یک اثر کامل درآید.
کسی که در دامنه کوه زندگی می کند، عظمت کوه را درنمی یابد. اما وقتی از کوه پایین رفت و از آن دور شد، عظمت کوه را به چشم خواهد دید.
با جرات باشید و راست بگویید. بگویید که موسیقی بد را دوست دارید. سرخاب و سفیداب دورنگی و دورویی را از صورت خود بزدائید و بگذارید که چهره واقعی شما را ببینند.
نباید اسر رویاها شد، باید به جست و جوی حقیقت رفت و با چشمان باز به سوی زندگی با همه مصائبش رفت و سراپای وجود خویش را با واقعیات آشنا کرد، و زندگی را همان گونه که هست دید و با سختی ها رو به رو شد و لبخند زد.
قدرتمندترین ارده ها در برابر فقر در هم می شکند.
کریستف بعد از دعا، از جا برخاست و با خود گفت: من در زندگی رنج بسیار برده ام، اما هرگز شرمسار نبوده ام. زیرا با دسترنج خود زندگی را گذرانده ام. کسانی که این وضع را به وجود آورده اند که یک جوان هنرمند در هر سو با خواری و خفت روبه رو شود، باید شرمسار باشند. پس باید صبور باشیم تا روزهای خوب از راه برسند.
اما به این قضیه پی برده بود که در این جامعه همه کتاب می نویسند. زن و مرد و کارمند و سرمایه دار و دزد و کلاهبردار کتاب می نویسند و نویسندگی به صورت یک بیماری همه گیر درآمده است.
اگر علاقه و دلبستگی نباشد، زندگی کردن محال است.
زن های خوبی هم هستند که بهشت روی زمین اند. اما پیدا کردن چنین بهشتی آسان نیست. من در همه جا دنبال این بهشت می گردم، و شاید روزی آن را پیدا کنم. زن خوب و مردی که شعور و فهم داشته باشد، هر دو کمیاب اند.
اطلاعات کتاب
- جلد دوم ژان کریستف
- نویسنده: رومن رولان
- ترجمه: محمد مجلسی
- انتشارات: دنیای نو
- تعداد صفحات جلد دوم: ۵۰۳ الی ۱۰۵۶
- تعداد صفحات ۴ جلد: ۱۹۲۳
- قیمت ۴ جلد: ۸۳۰۰۰ تومان