رمان هیاهوی زمان بدون تردید یکی از بهترین رمانهای جولین بارنز است که در آن به زندگی سخت و پر فراز و نشیب یکی از بزرگترین آهنگسازان روس، دمیتری شاستاکویچ، میپردازد. ما در این مطلب به مقایسه دو ترجمه مطرح این رمان میپردازیم و تلاش میکنیم در انتخاب بهترین ترجمه کتاب هیاهوی زمان به شما کمک کنیم. اما شما میتوانید برای آشنایی بیشتر با این رمان به معرفی کافهبوک مراجعه کنید:
شاستاکویچ از معدود هنرمندان شوروی بود که شخص استالین بر آثارش نقد نوشت. موسیقی او بهطور رسمی دو بار در سال ۱۹۳۶ و ۱۹۴۸ و بهصورت دورهای ممنوع اعلام شد اما نبوغ او در موسیقی برای همیشه در تاریخ ماندگار خواهد بود. جولین بارنز در کتاب هیاهوی زمان توانسته به زیبایی بخشهایی از زندگی این هنرمند را روایت کند.
دو ترجمهای که در این مطلب مقایسه میکنیم عبارتند از: ترجمه سپاس ریوندی از نشر ماهی و ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه. این دو ترجمه از جمله برترین و مطرحترین ترجمههای موجود از کتاب هیاهوی زمان هستند که در ادامه بررسی میکنیم.
دقت داشته باشید انتخاب بهترین ترجمه کتاب هیاهوی زمان صرفاً مقایسهای بین متن کتاب است و این کار برای کمک به خوانندگان انجام میشود و نه چیز دیگری. همچنین امکان بررسی تمام ترجمههای این رمان برای ما امکانپذیر نیست و ما درباره دیگر ترجمهها اظهار نظر نمیکنیم.
از جمله کتابهای جولین بارنز که در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک به آن پرداختهایم میتوان به رمان فقط یک داستان – رمان درک یک پایان – کتاب عکاسی بالون سواری عشق و اندوه اشاره کرد.
بهترین ترجمه کتاب هیاهوی زمان
قبل از مقایسه دو ترجمه مختلف از کتاب هیاهوی زمان، در نظر داشته باشید که ما فقط متن فارسی را مقایسه میکنیم و متن کتاب را با رعایت تمام نکات نگارشی، به طور دقیق در اینجا نقل میکنیم. نکته آخر اینکه: ما بخشهای مختلفی از ابتدا تا انتهای کتاب را برای مقایسه انتخاب کردهایم و تلاش کردیم این گستردگی، قسمتهای ساده کتاب تا قسمتهای پیچیده را شامل شود.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
تنها چیزی که میدانست این بود که سختترین روزها فرا رسیده است.
سه ساعتی میشد که کنار آسانسور ایستاده بود. داشت سیگار پنجمش را میکشید و افکار در ذهنش جستوخیز میکردند.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
فقط میدانست که این بدترین زمان ممکن است.
سه ساعت کنار آسانسور ایستاده بود. داشت پنجمین سیگارش را میکشید و ذهنش مغشوش بود.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
سرنوشت. چیزی نیست جز واژهای باشکوه برای نامیدن چیزی که از تغییرش ناتوانیم. وقتی زندگی به تو میگوید «چنین است»، تو سر تکان میدهی و اسمش را میگذاری سرنوشت. و چنین است، سرنوشت او این بوده که دمیتری دمیتریویچ نامیده شود.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
تقدیر؛ این فقط لغت قلنبهسلمبهای بود برای چیزی که هیچ کارش نمیتوانستی بکنی. وقتی زندگی به تو میگفت «و به این ترتیب» سر تکان میدادی و اسمش را میگذاشتی تقدیر. و به این ترتیب تقدیرش این بود که اسمش بشود دمیتری دمیتریویچ.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
نمیخواست خودش را جای یک شخصیت دراماتیک جا بزند. ولی گاهی سر صبح، وقتی افکار در ذهنش جستوخیز میکردند، با خود فکر میکرد پس تاریخ به اینجا رسیده. آنهمه جد و جهد و آرمانگرایی و امید و پیشرفت و علم و هنر و آگاهی، همه و همه به اینجا رسیده: مردی ایستاده جلو آسانسور، با چمدانی کوچک کنار پایش، حاوی سیگار و زیر شلواری و گرد دندان. آنجا ایستاده و منتظر که بیایند و ببرندش.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
نمیخواست خود را تبدیل کند به شخصیتی نمایشی. ولی گاهی که اول صبح ذهنش از اینسو به آنسو میرفت با خود میگفت: کار تاریخ به اینجا کشیده. آنهمه تکاپو و آرمانگرایی و امید و پیشرفت و علم و هنر و وجدان به این شکل به پایان میرسد؛ با مردی که کنار آسانسور ایستاده، بغل پایش کیفی کوچک که داخل سیگار است و لباسزیر و پودر دندان؛ ایستاده و منتظر است که دستگیرش کنند.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
ولی شک داست هیچیک از اینها بتواند جانشین زاکرفسکی را متقاعد کند. آیا هیچ جزئی از وجودش به کمونیسم باور داشت؟ اگر بدیلش فاشیسم بود، قطعاً. اما به آرمانشهر، به کمالپذیری نوع بشر، به مهندسی جان آدمی باور نداشت. پنج سال پس از آغاز «خطمشی اقتصادی تازهی لنین»، برای یکی از دوستانش نوشت: «بهشت روی زمین ۲۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ سال دیگر محقق خواهد شد.» ولی حالا فکر میکرد آن تصور هم زیادی خوشبینانه بوده است.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
بعید میدانست هیچکدامِ اینها نظر جانشین زاکرافسکی را تغییر دهد. بخشی از وجودش به کمونیسم اعتقاد داشت؟ البته، ولی فقط وقتی که تنها انتخاب دیگرش فاشیسم باشد. ولی به آرمانشهر باور نداشت. به اصلاحپذیر بودن گونۀ انسان، به مهندسی روح. پنج سال پس از سیاست اقتصادی نوین لنین به دوستش نوشت که «بهشت روزی زمین دویست میلیارد سال دیگر محقق خواهد شد.» ولی حالا که فکر میکرد این حرفش بیشازاندازه خوشبینانه بود.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
ترسی ترس دیگر را کنار میزند، همانطور که میخی میخ دیگر را. پس همانطور که هواپیما اوج میگرفت و انگار مدام به صخرههای سختی از جنس هوا برخورد میکرد، بر ترسی لحظهای تمرکز کرد که فقط مال همانجا بود: قربانیشدن، ازهمپاشیدن، در چشمبههمزدنی فراموششدن. ترس معمولاً همهی احساسات دیگر را هم کنار میزند، البته بهجز شرم. ترس و شرم در معدهاش سرخوشانه با هم تاب میخوردند.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
یک ترس، ترسی دیگر را بیرون میراند، درست مثل یک میخ که میخی دیگر را بیرون میراند. وقتی هواپیمای در حال صعود انگار به چینههای سخت هوا برخورد، بر ترس ناگهانی مختص آن لحظه تمرکز کرد: ترس از فنا شدن، متلاشی شدن، گم شدن در هیچ. ترس معمولاً باقی احساسات را هم بیرون میراند؛ ولی زورش به شرم نمیرسد. ترس و شرم ته دلش همراه هم شادخواری میکردند.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
چطور میشود عاشق شکسپیر نبود؟ هرچه باشد، شکسپیر عاشق موسیقی است. نمایشنامههایش، حتی تراژدیهایش، پر از موسیقیاند. لحظهای که لیر، با صدای موسیقی، از خواب جنون بیدار میشود… یا آنجا که در تاجر ونیزی، شکسپیر میگوید آنکه موسیقی را دوست ندارد شایستهی اعتماد نیست و به هر پلشتی، حتی جنایت و خیانت، تواناست.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
چهطور میشد شکسپیر را دوست نداشت؟ شکسپیر هم عاشق موسیقی بود. نمایشنامههایش سرشارند از موسیقی، حتا تراژدیها. آن لحظهای که لیر با نوای موسیقی از جنون برمیخیزد… یا در تاجر ونیزی آنجا که میگوید کسی که موسیقی دوست ندارد قابل اعتماد نیست، چنین آدمی بالقوه توانایی انجام اعمال پست دارد، حتا قتل و خیانت.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
وقتی از هر جای دیگر ناامید میشد، وقتی به نظر میآمد دیگر هیچچیز در جهان نیست که معنایی داشته باشد، به این فکر چنگ میانداخت: موسیقی خوب همیشه خوب میماند و موسیقی عالی خللناپذیر است.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
وقتی همهچیز به قهقرا رفت، وقتی بهنظر میآمد چیزی جز مسخرگی و بیمعنایی در جهان باقی نمانده، یگانه نقطۀ اتکایش این بود: موسیقی خوب همیشه خوب باقی میماند و موسیقی عالی هم که رویینتن است.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
خوش داشت فکر کند که از مرگ نمیترسد. این زندگی بود که او را میترساند، نه مرگ. بر این باور بود که مردم باید بیش از اینها دربارهی مرگ فکر کنند و خود را به مفهوم آن عادت دهند. اینکه بگذاری مرگ خزانخزان و بیآنکه متوجه شوی پیش بیاید، اصلا رویهی درستی برای زندگی نیست. آدمی باید با مرگ خو کند و دربارهاش بنویسد. چه با کلام، چه مثل او با موسیقی. اعتقادش این بود که اگر در زمان حیات، زودتر به فکر مرگ بیفتیم، خطاهای کمتری مرتکب خواهیم شد.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
دوست داشت اینجور فکر کند که هراسی از مرگ ندارد. این زندگی بود که ازش میترسید، نه مرگ. اعتقاد داشت مردم باید بیشتر به مرگ فکر کنند و با مفهومش خو بگیرند. بهترین راه زیستن این نبود که بگذاری مرگ آرام و بیصدا سمتت بخزد و ناگاه غافلگیرت کند. باید با مرگ خودمانی شوی. باید دربارهاش بنویسی: یا با کلمات یا مثل خودش با موسیقی. باور داشت اگر از جوانی به مرگ فکر کنیم اشتباهات کمتری مرتکب میشویم.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه سپاس ریوندی:
امیدش به این بود که مرگ موسیقیاش را رهایی بخشد؛ آن را از یوغ زندگی او رها کند. زمان میگذشت و گرچه موسیقیشناسان به بحثهایشان ادامه میدادند، آثار او روی پای خود میایستادند. تاریخ، مانند زندگینامه، محو میشد: شاید روزی فاشیسم و کمونیسم چیزی نباشند جز واژههایی در کتابهای درسی.
رمان هیاهوی زمان – ترجمه پیمان خاکسار:
آرزویش این بود که مرگ موسیقیاش را آزاد کند، از زندگیاش جدایش کند. زمان میگذرد و با وجود ادامۀ بحثهای موسیقیشناسها، موسیقیاش کمکم مظهر خودش خواهد شد. تاریخ هم مثل زندگینامه محو و نابود میشود: شاید یک روز فاشیسم و کمونیسم تنها دو کلمه باشند در کتابهای درسی.
[ » مقایسه ترجمه: بهترین ترجمه کتاب طاعون – اثر آلبر کامو ]
در نهایت بهترین ترجمه کتاب هیاهوی زمان کدام است؟
حتما با مطالعه مقایسههایی که در بالا آورده شد، متوجه شدید که هر دو ترجمه قابل قبول هستند. اما در مواردی، اختلافهایی بین ترجمهها دیده میشود. به همین خاطر، در نهایت ما انتخاب بهترین ترجمه کتاب هیاهوی زمان را به عهده خود شما واگذار میکنیم و امیدواریم با مطالعه این مقایسهها، کار را برای شما سادهتر کرده باشیم.
لطفا اگر نکتهای از دید ما درباره این دو ترجمه پنهان مانده است، و یا اگر تجربهای در مورد مطالعه این ترجمهها دارید، حتما آن را برای ما کامنت کنید. با این کار در انتخاب ترجمه بهتر برای مطالعه به همدیگر کمک میکنیم.
مشخصات ترجمه اول
- عنوان: هیاهوی زمان
- نویسنده: جولین بارنز
- ترجمه: سپاس ریوندی
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۱۸۸
- قیمت چاپ چهارم: ۲۹۰۰۰ تومان
مشخصات ترجمه دوم
- عنوان: هیاهوی زمان
- نویسنده: جولین بارنز
- ترجمه: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۱۸۳
- قیمت چاپ هشتم: ۳۳۰۰۰ تومان
دقت داشته باشید اختلاف تعداد صفحات به موارد متعددی مانند صفحهبندی، مقدمه کتاب، اندازه حاشیه، فونت کتاب، تعداد خطوط در هر صفحه از کتاب، سبک ترجمه و دیگر عوامل بستگی دارد. بنابراین تعداد صفحات به خودی خود معنای خاصی ندارد.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند مطلب دیگر: