کتاب کاجهای زرد که دومین اثر نویسنده بعد از شاباجیخانم در سال ۱۳۸۸ است، شامل هشت داستان میباشد:
- کهن
- شولا
- کاجهای زرد
- دامن
- یقه آرشال
- سخت پا
- موی نسرین
- دو صفر یک
در کاجهای زرد میتوانید، داستان زنی باردار را بخوانید که در غیاب شوهرش مدیر ساختمان محل سکونتش شده و مجبور است با مسائلی به ظاهر ساده سروکار داشته باشد. داستان طراحی که به خاطر پافشاری اطرافیانش مجبور میشود کاری را انجام دهد که نمیخواهد. یا داستان دو پسربچهای که بدون توجه به اطرافشان مشغول بازی هستند و…
پونه ابدالی داستانهایش را در فضایی رازآلود و وهمانگیز روایت میکند. شخصیتهایش را در موقعیتهایی قرار میدهد که ناچار میشوند تصمیمی مغایر با عقاید و احساساتشان بگیرند و گاه دستشان برای انجام هر عملی بسته است. نویسنده در بعضی از داستانها اشارهای هم به مسائل اجتماعی میکند: مثل اعدام در داستان کاجهای زرد و خرافات در داستان شولا.
بعضی از داستانها نیز با پایانی تمام میشوند که شوکهکننده است و خواننده را ترغیب به دوباره خواندن آن میکند: مثل داستان یقه آرشال و موی نسرین.
داستانهای این کتاب از نظر تنوع موضوعی قابل قبول بوده و میتواند هر خواننده طرفدار داستان کوتاه را راضی کند. شخصاً سه داستان سخت پا، دو صفر یک و شولا را بیشتر دوست دارم.
پشت جلد کتاب کاجهای زرد آمده است:
[ لینک: مجموعه داستان خرده روایتهای بیزن و شوهری ]
جملاتی از متن کتاب کاجهای زرد
از داستان کهن:
ناامیدی بدجور کلافه میکند آدم را، به خصوص اگر دستات هم به جایی بند نباشد، یعنی طوری باشد که یک عمر امیدوار زندگی کرده باشی و سرلوحهی همه کارهایت امیدواری باشد و بعد یک هو ناامید بشوی از همه چیز، این طوری است که به همهچیز و همهکس و همهی حرفها خوب گوش میکنی شاید یک راه امیدی برای خودت پیدا کنی. این طوری است که به هر چیزی چنگ میاندازی، وقتی ناامیدی طوری خفهات کند که هیچ راه منطقی برای فرار از ٱن پیدا نکنی. تمام راههای غیرمنطقی دنیا برایت میشود راه گریز. من بارها این حس را تجربه کرده بودم.
از داستان شولا:
نور خورشید حالا کل بدن مجسمه را روشن کرده بود. پارچهی کثیف و سیاه در کنارهی دستهای مجسمه ورآمده بود. سرم را خم کردم. زیر پارچه سفید بود و انگار چیزی رویش نوشته شده بود.
از داستان دامن:
سربازها از خط سرخ گذشتند. تانک از روی زانو شلیک میکرد. پرچم کوچک میان برکه در اهتزار بود و سربازها لابهلای دشت سفید به خاک میشدند و مسلسلهایشان میان سربازهای دیگر دست به دست میشد. ماشینهای نفربر و کامیونهای امداد در حاشیهی پُرگُلِ فرش در انتظار دستور، گوش به فرمان ایستاده بودند.
از داستان سخت پا:
بیرون که میرویم، خیابانها را که قدم میزنیم، توی کافه، کنجی، کناری که مینشینیم، خیره میشویم به روبهرو، لبخند میزنیم به هم. چیزی نمیگوییم. مدتهاست. مبادا همدیگر را برنجانیم. لبخند میزنیم و بدون آن که به مِنو نگاه کنیم قهوه سفارش میدهیم. من همیشه به هوای قهوه میآیم و آخر سر بستنی میخورم اما او نه، اسپرسوی تلخ و سنگین را یک هو هورت میکشد بالا، پشت بندش یک لیوان آب سرد.
نمیخواهم خودم را بسپارم دست قرصهای خوابآور اما میسپارم. نمیخواهم توی دورههای خاله زنکی دوستهایم از شوهرم گله کنم اما میکنم. همهی این کارها را با رضایتی خاص، با حضِ خاطر انجام میدهم و سرآخر همهی اینها، وقتی جمعهها خاکستری و پرسکوت میگذرد مینشینم و به پرهام فکر میکنم.
از داستان موی نسرین:
هومن نمیخواست چشم از کوچه بردارد. سالها بود که خواب این محله را میدید، همین پنجرهی قدی با پردههای آستری کلفت که زن عمو هیچ وقت خدا کنارشان نمیزد. فکر کرد چطور از این همه آفتاب میتوانست دل بکند؟
مشخصات کتاب
- عنوان: کاجهای زرد
- نویسنده: پونه ابدالی
- انتشارات: نشر بان+نشر آگه
- تعداد صفحات: ۱۰۸
- قیمت چاپ اول – پاییز ۹۶: ۱۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: حورا رستمی
نظر شما در مورد کتاب کاجهای زرد چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را در مورد آن با ما و همه کاربران کافهبوک به اشتراک بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر: