رمان خانهی لهستانیها جدیدترین رمان مرجان شیرمحمدی است. داستان این کتاب که نویسنده در مصاحبهای گفته است آن را تحت تأثیر ماجراهای هاکلبری فین نوشته است، از زبان پسربچه چهارده سالهای روایت میشود که داستان دوران ده سالگیاش در خانه لهستانیها را بیان میکند. زمانی که به همراه مادر و خاله و مادربزرگش در خانهای واقع در محلات جنوبی تهران به همراه چند خانواده دیگر زندگی میکرد.
داستان که از نظر زمانی در دوره پهلوی دوم میگذرد، تمرکزش بیشتر بر روی دنیای زنان، روایت گذشته و دغدغهها و ترسها و شیوه تصمیمگیری آنهاست که با لحنی شیرین و ساده از زبان پسربچهای (موردی که به نظر من نشان از هوشمندی و خلاقیت نویسنده است) بیان میشود که گاه دنیای پسرانهاش در تضاد با دنیای زنان بوده و گاه تحت تأثیر این زنها قرار میگیرد.
در کنار قصه ساده و روان خانهی لهستانیها که هر خوانندهای را راضی و خشنود از مطالعه کتاب میکند، شخصیت پردازی قوی هم مورد مثبت دیگری است که نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده است.
در قسمتی از پشت جلد کتاب خانهی لهستانیها آمده است:
[ لینک: کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی اثر عطیه عطارزاده ]
جملاتی از متن رمان خانهی لهستانیها
مادرم یک چیزی بین بانو و خاله پری بود. سختی زندگی امانش را بریده بود، ولی جز تحمل کاری نمیکرد. راضی به قضا و قدر نبود، ولی باهاش هم نمیجنگید. گیر زندگی افتاده بود و زندگی هم حالش را جا آورده بود.
دلشاد خانم میگفت آدمیزاد باید قدرشناس باشد و وقتی خدا بهش چیزی بخشید، او هم به مردم ببخشد. یکی از چیزهایی که دلشاد خانم به مردم میبخشید خندههای بلند و از ته دلش بود. دلشاد خانم با خندههاش دل مردم را شاد میکرد و من عاشق روزهایی بودم که دلشاد خانم با آن لباس گل دار و روسری حریر و بوی عطری که میداد، به خانهی لهستانیها میآمد.
هوا ابری بود و مرغهای دریایی آسمان خدا را گرفته بودند. تعداد مرغهای دریایی بیشتر از آدمهایی بودند که توی شهر میچرخیدند و این نشان میداد دریا خیلی دست و دلباز است. ولی دریا به قول مادام روی بدذاتش این است که آدمها را با خودش میبرد. آدمهایی که توی دریا غرق میشوند گاهی پیدا نمیشوند.
مردم همه دم از معرفت میزنند، چون حرف زدن خرجی ندارد، ولی عمل کردنش را به قول بانو میکوبند به تاق نسیان. چون که حرف زدن یک چیز است و عمل کردن یک چیز دیگر.
بعد یک دفعه متوجه چیزی شدم. چیزی که تا آن روز نفهمیده بودم. این که چطور آرامش ما به زندگی آدمی بند بود که حتا یک بار هم ندیده بودیم. یک پیرمرد زهوار دررفته که با مرگش حسابی حال همهی ما را جا آورد. یک دفعه دلم برای خندههای دلشاد خانم تنگ شد. روزهایی که می آمد وسط حیاط مینشست و همسایهها دورهاش میکردند و دلشاد خانم با آن لباس های گُل دار و موهای قرمزش خندههای از ته دلش را نثار ما میکرد و ما حالیمان نبود که خوشبختی یعنی این.
[ لینک: رمان هرس اثر نسیم مرعشی ]
مشخصات کتاب
- عنوان: خانهی لهستانیها
- نویسنده: مرجان شیرمحمدی
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۲۰۹
- قیمت چاپ سوم – پاییز ۱۳۹۶: ۱۹۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: حورا رستمی
نظر شما در مورد رمان خانهی لهستانیها چیست؟ آیا کتابهای نویسندگان ایرانی را دنبال میکنید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند رمان ایرانی دیگر: