کتاب هزارتوی ارواح چهارمین و آخرین جلد از مجموعه گورستان کتابهای فراموش شده است که در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۶ در اسپانیا و آمریکای لاتین منتشر شد. ثافون، نویسنده کتاب در سال ۲۰۲۰ به علت ابتلا به بیماری سرطان در سن ۵۶ سالگی در اسپانیا درگذشت. این رمان به علت حجم زیاد در دو جلد به چاپ رسیده و داستانش در اواخر قرن ۵۰ در بارسلون و قسمتی از آن در مادرید در جریان است.
در جلد پایانی این مجموعه با شخصیتی روبهرو هستیم که شاهد حضور او در یک صحنه در جلدهای قبل بودیم: یعنی در شبی تاریک در آغاز بمبارانهای جنگ داخلی. آلیسیا گریس که در این کتاب به عنوان کارآگاهی کارکشته و باهوش خواننده را با خودش همراه میکند تا پرده از راز مخوف گم شدن وزیر فرهنگ یعنی همون مائوریسیو بایس بردارد.
با تمام شدن دو جلد آخر مجموعه گورستان کتابهای فراموششده تنها چیزی که میماند تحسین نویسنده و هنر او است. در این مجموعه تکنیکی نبود که کارلوس روئیث ثافون در خلق این چهارگانه چندلایه به کار نبرده باشد. در لایه سطح با داستانی مهیج و بهشدت پرکشش روبهرو هستیم و در لایه میانی کتابی است درباره کتابها و در نهایت در لایههای زیرین بدون اشارات مستقیم به وضعیت اجتماعی و سیاسی اسپانیا در دوران حکومت فرانکو، نقدهای مهمی بررسی میشود. طبق گفته ویراستار اسپانیاییاش، ثافون فقط علاقهمندان به ادبیات خود را پیدا نکرد بلکه با فن نوشتاری خود نسلی جدید از علاقهمندان به ادبیات را خلق کرد.
در قسمتی از متن پشت حلد کتاب هزارتوی ارواح آمده است:
*توجه: پیشنهاد میکنیم اگر کتابهای قبلی این مجموعه را نخواندهاید، از مطالعه این معرفی خودداری کنید. چرا که در ادامه ممکن است برخی از قسمتهای مهم کتابهای قبلی فاش شود.
همانطور که اشاره شد، این مجموعه شامل چهار کتاب است که معرفی سایر جلدهای آن را میتوانید در کافهبوک از طریق لینکهای زیر دنبال کنید:
- رمان سایه باد – جلد اول
- رمان بازی فرشته – جلد دوم
- رمان زندانی آسمان – جلد سوم
[ » معرفی کتاب: رمان وداع با اسلحه – اثر ارنست همینگوی ]
کتاب هزارتوی ارواح
در این کتاب، کارلوس روئیث ثافون بار دیگر به سراغ قهرمان کتاب سایه باد رفته است. دانیل سمپره و خانوادهاش به همراه فِرمین دوستداشتنی و کارآگاهی زیبا به نام آلیسیا، از تکاندهندهترین توطئههای تاریخ اسپانیا پرده برمیدارند. از بسیاری جهات کتاب هزارتوی ارواح شبیه یک فیلم جنایی است و شخصیتهای کتاب خود را در لبه مرگ و زندگی مییابند.
در دوران کودکی، دانیل سمپره در میان گذرگاههای گورستان کتابهای فراموش شده رمان فوقالعادهای کشف کرد که مسیر زندگی او را تغییر داد. دانیل که اکنون مرد جوانی در بارسلون در اواخر دهه ۱۹۵۰ است، کتابفروشی خود را اداره میکند و با همسر و پسر دوست داشتنیاش از زندگی به ظاهر رضایت بخشی برخوردار است. با این حال معمای مرگ مادرش همچنان روح او را آزار میدهد.
شروع این مجموعه کتاب با از خواب پریدن دانیل و ترس او آغاز شد. یعنی دقیقاً زمانی که او میترسید و فریاد میزد که چهره مادرش را دیگر به خاطر نمیآورد. این موضوع برای او بسیار سنگین بود و روحش را آزار میداد. چطور ممکن است کسی چهره مادرش را به یاد نیاورد؟ شروع کتاب آخر مجموعه نیز، بازهم با عذاب وجدان دانیل است که هنوز در فکر مادرش است. جملات ابتدایی کتاب حاضر چنین است:
آن شب در خواب دیدم که دیگر بار به گورستان کتابهای فراموش شده بازگشتهام. دوباره ده ساله بودم و پس از بیدار شدن در همان اتاق خواب قدیمی دوران کودکیام، بار دیگر احساس کردم که خاطره و تصویر چهرهی مادرم از ذهنم پر کشیده است، و آنچنان که هر خوابزدهای در دلِ رویاهای شبانهاش نقش دانای کل را ایفا میکند، من نیز در همان عوالم به خوبی آگاه بودم که گناه از دست رفتن آن تصویر، تنها و تنها به گردن خود من است؛ چراکه نتوانسته بودم عدالت را دربارهی مسئلهی مرگ او به اجرا درآورم.
درست زمانی که دانیل معتقد است که به حل این معما نزدیک شده است، توطئهای شومتر از آن که تصورش را میکرد، شاخکهای خود را از رژیم جهنمی فرانکو گسترش میدهد. در این زمان است که آلیسیا گریس ظاهر میشود، روحی که از کابوس جنگ متولد شده است. او کسی است که دانیل را به لبه پرتگاه هدایت و تاریخچه مخفی خانوادهاش را به قیمتی وحشتناک فاش میکند.
آلیسیای کارآگاه و رازآلود، زنی زیباست که در دوران کودکی و در دل یکی از شبهای حملات هوایی ارتش موسولینی، توسط فرمین، همکار و دوست دانیل و شخصیتی که بساط تفریح را برای خواننده فراهم میکند نجات پیدا میکند و حالا رازهای سر به مهر خانواده دانیل را با کشف جنایات و تبهکاریهای اسپانیا در دوران ستمگری فرانکو فاش میکند. آلیسا روی پرونده ناپدید شدن وزیر فرهنگ اسپانیا – که در جلدهای قبل درباره او خواندیم این مرد، تجسم و مظهر بالاترین ارزشهای حاکمیت جدید اسپانیا بود و توانست فرهنگ و ادب این سرزمین را به بلندایی پیشبینیناپذیر هدایت کند – کار میکند. این وزیر، به شیوه مرموزی ناپدید شده و جستجوی آلیسیا برای گشودن گره از این معمای مرموز، او را از مادرید به بارسلون میکشاند و آنجاست که با کمک فرمین و نیز به یاری خانواده سمپره گره از رازهایی از یاد رفته باز میکنند.
دانیل سمپره دیگر آن پسری نیست که کتابی را کشف کرده که زندگی او را در میان گذرگاهای گورستان کتابهای فراموش شده تغییر دهد. راز مرگ مادرش ورطهای را در روح او گشود که همسرش و دوستش فرمین سعی میکنند او را نجات دهند. در جلد آخر از این مجموعه، تمام معماهای داستان بازگشایی میشود و ثافون با هشیاری از سوالات ذهنی مخاطب، به تمام چالشهای ذهنی پاسخ میدهد که یکی از آنها معمای مرگ ایسابلا، دستیار داوید مارتین و مادر دانیل سمپره است که همیشه باعث میشد ناراحت و به فکر انتقام باشد.
با کتاب هزارتوی ارواح این مجموعه به پایان رسید اما ممکن است خواننده کمی از پایانبندی آن ناراضی باشد. معماهای کتاب حل شدند اما برخی از سوالات اساسی همچنان باقی مانده و خواننده با خود فکر میکند کاش جواب این سوالات نیز مشخص بود. مثلاً اینکه، عنوان مجموعه گورستان کتابهای فراموش شده است و این مکان همیشه به شکل رازی مهم روایت میشد اما خواننده هیچوقت نمیفهمد که چه کسی این مکان را ساخته و یا اصلاً در چه زمانی این کتابخانه درست شده است.
یا اینکه چطور این گورستان کتاب که بسیار هم در چشم و آشکار بود، توسط حکومت فرانکو دست نخورده باقی ماند؟ حکومتی که به همهجیز آگاه بود و از حزئیترین مسائیل سر در میآورد. و یا سوالات دیگر که فکر میکنیم در ذهن شما نیز شکل گرفته است.
با این حال، بعید است خواننده این چهار جلد را مطالعه کرده باشد و حتی یک درصد ناراضی باشد! تجربه خواندن این مجموعه، لذتها و خوشیهایی که همراه شخصیتهای کتاب و ترس و اضطرابهای آن تا ابد همراه شما خواهد بود. تجربه خواندن این کتابها بدون تردید دیدگاه گستردهتری از زندگی به شما داده است.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان صد سال تنهایی – ادبیات اسپانیا ]
جملاتی از متن کتاب
قول و قرارها تا حدی شبیه به قلب انسان هستند، اینکه اگر نخستین بار شکسته شوند، شکستنهای بعد به راحتی آب خوردن خواهند بود.
تقدیر مانند یک دندان درد سرسخت و لجوج دست از سر کسی برنمیدارد. حقیقت روشن میشود، بدون حقیقت عدالتی وجود ندارد، بدون عدالت صلح و ارامشی وجود نخواهد داشت.
وقتی صحبت از دروغ گفتن به میون میآد، چیزی که باید در نظر گرفت قابل قبول بودن دروغ نیست، بلکه برانگیختن حرص، ترس و حماقت در وجود شخص گیرنده دروغه. در واقع آدمها هیچ وقت به دیگران دروغ نمیگن، یک دروغگوی خوب چیزی رو که احمقها خواهان شنیدنش هستن در اختیارشان قرار میده و به اونها اجازه میده که خودشون رو از حقایق موجود رها کنن و سطحی از خودفریبی رو انتخاب کنن که متناسب با حماقت اونها باشه. این همون رازه. همون قدیمیترین حیله موجود در جهان.
هیچچیز یک انسان بیشعور را به اندازه روبهرو شدن با زنی که میداند چگونه بخواند، بنویسد و بیندیشد و در عین حال خصلتهای زنانه خود را از قلم نیندازد، دچار وحشت نمیکند.
یک داستان، هزارتویی بیپایان از کلمات، تصاویر و ارواحی است که احضار شدهاند تا حقیقتی نادیدنی دربارهی خودمان را به ما نشان بدهند. یک داستان، بیش از هرچیز، گفتوگویی است میان راوی و خواننده، و درست همانطور که راویها فقط تا آنجا تواناییهایشان به آنها اجازه میدهد میتوانند حکایتی ارائه دهند، خوانندگان نیز فقط میتوانند تا آنجا که در روحشان نوشته شده است آن حکایت را بخوانند.
انسان هرگز نمیتواند از پوچی و خلائی که در آن به زمان اجازه میدهد به بیهودگی سپری شود آگاه باشد مگر به تجربهی زندگی حقیقی دست پیدا کند. گاهی زندگی – و نه آن روزهایی که بیهوده سوخته و رفتهاند – فقط در یک لحظه، یک روز، یک هفته یا یک ماه خلاصه میشود. انسان از زنده بودن خود آگاه میشود؛ چون درد میکشد، چون ناگهان همهچیز مهم میشود، چون زمانی که آن لحظهی کوتاه و مختصر به پایان میرسد، مابقی هستی آن شخص به خاطرهای تبدیل میشود که او بیهوده تلاش میکند با نفس بهجامانده در کالبدش به سوی آن بازگردد.
خاطرات و تصاویری که ما با هزار زحمت و رنج آنها را زیر بار گران کوهسارانی از سکوت و خاموشی دفن میکنیم، بر خلاف انتظار، درست همان چیزهایی هستند که هرگز دست از سرمان برنمیدارند و دوباره به سوی ما بازمیگردند.
وقتی مرد پلیس از او پرسید که چرا میگرید، فرمین دستش را به گرد شانههای آن پلیس حلقه کرد و در همان حال که میگریست، گفت که میخواهد بمیرد. گفت که دست تقدیر، مسئولیت حفاظت از جان دخترک کوچکی را بر عهدهی او گذاشته بود؛ اما او به مسئولیت خود خیانت کرده بود و ندانسته بود که چگونه باید از آن دختر محافظت کند. گفت که از نظر او اگر هنوز اندکی نجابت در نهاد کائنات یا حتا شیطان وجود داشت همین امروز یا فردا باید کار این جهان به پایان میرسید؛ چرا که این هستی با این چنین شرارت نهفته در وجودش شایستهی بقا و ادامهیافتن نبود.
امید خودت رو از دست نده. اگر من از این دنیای شپشوی نکبتزده فقط یک چیز رو یاد گرفته باشم، اون یک چیز اینه که تقدیر همیشه نبش یکی از تقاطعها ایستاده؛ درست مثل یک جیببر یا بدکاره یا فروشندهی بلیت بختآزمایی که میشه هر کدوم از اونها رو سر یکی از چهارراهها پیدا کرد. پس اگر تصمیم گرفتی که بری دنبال تقدیر و قصد کردی که پیداش کنی، خودت میبینی که همیشه شانس دوبارهای هم وجود داره؛ اما خوب به خاطر داشته باش که تقدیر هیچوقت زنگ در خونهها رو نمیزنه، تویی که باید اون رو پیدا کنی.
زندگی چقدر زیبا بود اگر قادر بودیم به کسانی عشق بورزیم که شایستهاش هستند.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب هزارتوی ارواح
- نویسنده: کارلوس روئیث ثافون
- ترجمه: علی صنعوی
- انتشارات: نیماژ
- تعداد صفحات: ۱۵۱۲
- دو جلدی
- قیمت چاپ سوم – سال ۱۴۰۲: ۱۱۰۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب هزارتوی ارواح چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیماژ: