دن شاون در کتاب در میان گمشدگان به سراغ فکرها و احساسات پیچیده و متناقض آدمها میرود که از سر ترس یا ملاحظات اجتماعی و خانوادگی در درون خود پنهان میکنند. او این ملاحضات را واکاوی میکند و لخت و عریان برای ما به تصویر میکشد. داستانهای شاون در مورد روزمرگی آدمهاست. روزمرگیهای بیصدا که لایههای پنهان دارد و با گذشته آدمها مرتبط است.
داستانهای کوتاه دن شاون در کتاب حاضر تلخ و گزنده، هنجارشکن و سیاه است. این نویسنده از چیزهایی مینویسد که کمتر در موردش حرف زده میشود. در میان گمشدگان کتاب کمحجم و خوشخوانی است که در یک نشست خوانده میشود ولی اثر داستانها تا مدتها در ذهن خواننده میماند. اگر به داستان کوتاه علاقه دارید و واهمهای هم از خواندن وقایع تلخ و سیاه ندارید، مطالعه این داستانهای کوتاه را به شما پیشنهاد میکنیم.
شاون سالها استاد نویسندگی خلاق در دانشگاه اوبرلین اوهایو بوده است. زندگیاش بهعنوان بچهای که به فرزندخواندگی پذیرفته شده، در خانوادهای پرجمعیت در حاشیه شهرهای کوچک ایالات مرکزی آمریکا گذشته و از بچگی دیوانهوار کتاب خوانده است. حاصل این همه سال تدریس و خواندن، سه مجموعه داستان کوتاه و سه رمان شده است که او را به نویسندهای گزیدهکار تبدیل کرده است.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب در میان گمشدگان آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب من آدم کشتهام – مجموعه داستان از ادبیات روسیه ]
کتاب در میان گمشدگان
راوی داستانهای کتاب حاضر، آدمهایی هستند که کودکی خود و نشانههایی که از رفتارهای بزرگترها در ذهنشان باقیمانده را روایت میکنند. داستانها روان و پرچالش هستند و خیلی خوب و حرفهای ترجمه شدهاند. هر داستان با شوخطبعی ظریف و سرشار از شگفتی و نبوغی حیرتانگیز خودنمایی میکند.
داستانهای شاون، دربارهی آدمهایی است که مدتهاست مردهاند و زندگی نمیکنند، با اینکه ظاهراً زندهاند. زندگی بسیاری از آنها از نظر درونی، احساسی، بیرونی، شغلی و زندگی مشترک به پایان خود رسیده است. در تمام داستانهای مجموعه، غیر از داستان آخر، راوی پسربچهی نوجوانیست که اتفاقهای خانوادگی را روایت میکند. او در واقع به دنبال خود، گذشتهاش را میکاود.
عنوان داستانهای کوتاه کتاب و خلاصهای کوتاه از هر داستانها از این قرار است:
در میان گمشدگان: ماشینی که با سرنشینانش در یک دریاچه غرق میشود و کسی از آنها خبر ندارد.
من بزرگ: پسری که کارآگاه بازی در میآورد و تخیلات عجیبی در سر میپروراند.
پایان جفت و جور: داستان دو برادر که یکی از آنها بسیار شرور است و زیر قطار میرود.
عضو مصنوعی: زنی که به یاد انتخابهای زندگیاش میافتد.
پشیمان: مردی که اکنون مریض است و به یاد دوران کودکی و مریضی پدر خودش افتاده است.
چینچیلا: داستان مادری با مشکلی عصبی که دختربچهای هم دارد.
در همه این داستانها راوی، نوجوان یا کودک هستند و گذشته خود و خانوادهشان را بدون هیچ تحلیل و قضاوتی تعریف میکنند. شخصیتهای این داستانها با هم زندگی میکنند اما هیچ درکی از هم و هیچ شناختی نسبت به هم ندارند و فقط روح همدیگر را میخراشند. بعضی از آنها مردهاند یا شبیه به مردهها زندگی میکنند یا اصلا زنده و مرده بودنشان مشخص نیست. آنها همیشه در حالِ ترک کردن هستند. ترک کردن خانه، خانواده، همسر، دوست یا خودشان. آنها از ملال و یکنواختی زندگی خستهاند و راه فرار را هم نمییابند. از شهر و خانه فرار میکنند اما آسمان همه جا همین رنگ است.
به نحوی میتوان گفت داستانهای کوتاه کتاب درباره آدمهایی است که همیشه در حاشیه زندگی دیگران قرار میگیرند. همان آدمهایی که همیشه به موقع میرسند و ناجی میشوند اما هیچوقت کسی برای نجات خودشان از راه نمیرسد. آنها تمام سختیهای زندگی را تنهایی به دوش میکشند و در رنجهای دیگران هم کنارشان هستند اما هیچ وقت دیده نمیشوند. یک روز این آدمها بدون هیچ حرفی میروند و اثری از خود به جا نمیگذارند و تازه بعد از رفتنشان است که میفهمیم چه آدم ارزشمندی را از دست دادهایم و جای خالیشان در همه جای زندگی احساس میشوند.
اگر کودکی دارید یا با کودکان در ارتباط هستید خواندن این کتاب را به شما توصیه میکنیم. حتی اگر پدر هستید و یا پسری دارید، بازهم خواندن این کتاب و داستانهای کوتاه آن را به شما پیشنهاد میکنیم. اینکه نویسنده در قالب داستانهای کوتاه و جذاب نشان داده هر کدام از رفتار و گفتار ما چه تاثیری روی کودکان میگذارد، هنری است که دن شاون به زیبایی آن را به رشته تحریر درآورده است.
دن شاون پس از چاپ کتاب در میان گمشدگان در گفتگویی با اسکات فیلیپس میگوید:
این داستانها روایت تقلاهای شجاعانه آدمهای معمولی است که در چنبره ابهامات زیادی در زندگی گرفتارند، آدمهایی که میکوشند رازهای زندگی را کشف کنند و بار دیگر زندگی از هم پاشیدهشان را بازسازی کنند و جایگاهشان را در دنیای پرشتاب و پرتحول امروز بازیابند.
[ » معرفی و نقد کتاب: یادداشتهای یک دیوانه – مجموعه داستان ]
جملاتی از متن کتاب
ساعتی بعد، جلو در اتاقشان ایستادهام و بازی چکرزشان را تماشا میکنم. دلم میخواهد بهشان بگویم: «شاید به همین زودیها بمیرم.» میخواهم محکم تکانشان بدهم و فریاد بزنم: «مگه نمیبینین من هم آدمم؟ یه آدم واقعی؟» اما به جایش این حرف از دهانم خارج میشود: «هی رفیق، ببخشید که باهات بد حرف زدم. نمیخواستم اونطوری سرت داد بکشم.» او، غرق در بازی، شانهای بالا میاندازد و میگوید: «خب… باشه.» حتی سرش را هم بلند نمیکند.
حتی همین حالا هم درست همین فکر را در سر دارم؟ در تاریکی، خیره به پسرهای بهخوابرفتهام، ایستادهام و به خودم میگویم نجاتم بدهید، بچهها، نجاتم بدهید. البته که نمیتوانند. کارم تقریبآ تمام است. خیلی زودتر از اینها کارم تمام بوده. از همان اولین لحظهای که نوزاد با آن چشمهای تنگ و ریزش سعی میکند بر چهرهٔ شناور و معلق آدم تمرکز کند – درست همانطور که گربه به تماشای ماه مینشیند – بله، درست از همان لحظه، آدم دیگر خودش نیست، بلکه شبحی است از خودش.
شاید واقعیت چیزی جز این نباشد. همهٔ ما به مقدار معینی از درد نیاز داریم تا بعدها بتوانیم کارهایمان را توجیه کنیم. و اگر آنقدر خوششانس نبوده باشیم که پدر و مادرمان کتکمان زده باشند یا مجبورمان کرده باشند حیوانات خانگیمان را با گلوله بکشیم، زخم کاری یک کلمهٔ ناخوشایند یا شانهبالاانداختنی از سر بیمحلی هم درست همین کار را میکند.
بچههای ما یه بار دیگه زندگیمون رو برای ما تکرار میکنن. زندگی بعد از مرگ یعنی همین؛ اینکه ما از خلال بچههامون به زندگی ادامه میدیم. نمیدونم متوجه منظورم میشی یا نه. شاید الان نه، اما بالاخره یه روز میفهمی.
بهزعم پدرم، مردی که فرزندانش را لوس کند بهنوعی آنها را غارت کرده است، چون بچهای که لوس شود، دیگر برای احساسات متعالی هیچ ظرفیتی نخواهد داشت، احساساتی از قبیل عشق، میهنپرستی، ایثار، شرافت و وظیفهشناسی.
تو هرگز چیزی که من میخواستم باشم نخواهی شد. هرگز مرا چنانکه نیاز دارم دوست نخواهی داشت. هرگز خودم را به من پس نخواهی داد. و با اینهمه، من تو را میبخشم. تا مدتها این را نمیفهمی راوی کوچک من، دوربین درشتچشم من! تو این را نمیفهمی، اما من مدتهاست که تو را بخشیدهام.
آدمهای متمدن بیش از وحشیانی که به سختی خو کردهاند رنج میکشند، زیرا آدمی هرچه فهمیدهتر و فرهیختهتر شود، از درد درک عمیقتری مییابد.
واقعآ معتقدم آدم نمیتواند همیشه عاشق باشد، چنانکه نمیتواند همیشه خوب باشد. به همین دلیل باید تمام تلاشت را بکنی که همیشه بهترین چیز ممکن به نظر بیایی. خیلی وقتها با همهٔ وجودم سعی میکنم آدم خوبی باشم، اما نیستم. اغلب اوقات ته دلم میدانم که آدم خوبی نیستم. چه میشود کرد؟ یک پر کاه خوبی در سرشتت هست و سعی میکنی به همان بچسبی و به هر قیمتی که شده رهایش نکنی.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب در میان گمشدگان
- نویسنده: دن شاون
- ترجمه: امیر مهدی حقیقت
- انتشارات: نشر ماهی
- تعداد صفحات: ۱۹۲
- قیمت چاپ سوم – سال ۱۴۰۲: ۹۵۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب در میان گمشدگان چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ماهی: