کتاب امروز را دریاب با عنوان اصلی Seize the Day، اثری از سال بلو، نویسنده آمریکایی کاناداییتبار است که سالهاست تجدید چاپ نشده است. به نظر میرسد آخرین تجدید چاپ آن با عنوان دم را دریاب و با ترجمه بابک تبرایی در سال ۱۳۸۷ بود. سال بلو اما، در سال ۱۹۷۶ توانست به خاطر «فهم انسانی و تجزیه دقیق فرهنگ معاصر در کارهایش» جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. آقای بلو همچنین موفق به دریافت جایزه پولیتزر شده است.
سال بلو Saul Bellow در میان نویسندگان آمریکا مقامی والاتر از همه دارد. بلو سبکی دارد خاص خودش، ساده و روان مینویسد و خصوصیات بشر را خوب بیان میکند. در داستان امروز را دریاب و یا به گفته مترجم، دم را غنیمت شمار، دنیای واقعیت با آرزوها و خاطرات گذشته بههم میآمیزد، چنانکه در یک پاراگراف، زمان افعال با هم فرق میکند و هر جمله مربوط به دنیای خاص است.
نویسنده کتاب در سال ۱۹۱۵ به دنیا آمد و از دانشگاه ویسکانسین در رشته مردمشناسی فوقلیسانس گرفت. در چند دانشگاه تدریس کرده و مدت زیادی در پاریس اقامت گزید و به بسیاری از کشورهای اروپایی سفر کرده است. همانطور که اشاره شد، جوایز متعددی نیز در کارنامه خود دارد. سال بلو علاوه بر مقاله و داستان کوتاه، رمانهای زیادی نوشته است که از جمله رمانهای معروف او میتوان به همین کتاب امروز را دریاب و رمان هندرسون شاه باران اشاره کرد.
قبل از پرداختن به رمان امروز را دریاب و مرور آن، شاید جالب باشد که نظر سال بلو را درباره دو نویسنده بزرگ یعنی همینگوی – نویسنده کتاب پیرمرد و دریا – و اسکات فیتزجرالد – نویسنده کتاب گتسبی بزرگ – بخوانیم:
من همینگوی و فیتزجرالد را میپسندم. همینگوی را مردی میدانم که به عنوان یک هنرمند شیوه زیست جالبی اختیار کرد ولی او را یک داستاننویس بزرگ نمیدانم. از رمانهای فیتزجرالد بیشتر خوشم میآید، اما درباره او غالباً چنین احساس میکنم که نمیتوانست میان عدم آلایش و صعود اجتماعی توفیر بگذارد. گتسبی بزرگ را میگویم.
[ » معرفی کتاب: رمان خوشههای خشم – ادبیات آمریکا ]
کتاب امروز را دریاب
داستان کتاب، یک روز از زندگی مردی را روایت میکند که به دنبال زندگی آرام و راحت است. اما این زندگی آرام و راحت به آسانی به دست نمیآید آن هم برای کسی که سراسر زندگیاش تصمیمات اشتباهی گرفته است. از این رو میتوان گفت ویلهلم، شخصیت اصلی داستان، مردی گیج و سردرگم است که هیچ ایدهای برای رهایی و نجات از دست مشکلات ندارد. ویلهلم فردی است که خسته شده و به دنبال یک راه نجات و حتی میتوان گفت به دنیال یک آدم است که او راه نجات دهد.
کتاب از اول صبح آغاز میشود و ما با افکار پریشان و آدمهایی که در هتل هستند پیش میرویم. در طول کتاب سلسلهای از تصمیمهای اشتباه و بدشانسیهای مختلف که باعث و بانی زندگی فعلی شخصیت اصلی شده است را مرور میکنیم و همراه با او به دنبال ذرهای نور امید هستیم.
همانطور که نویسنده اشاره میکند، در شخصیت اصلی روح زندگی دیده نمیشود. در واقع زندگی همه افراد حاضر در کتاب پژمرده و خستهکننده است، ما عموماً با آدمهای پیر و کلاهبرداری رو به رو هستیم که هیچ اثری از حیات و یا همان روح زندگی در آنها دیده نمیشود. هیچکدام از این آدمهای فرسوده حال کمک کردن به دیگری را ندارند و نمیخواهند آرامششان مختل شود. خیلی ساده، آنها فقط منتظر مرگ هستند. دردناکتر از همه اینکه، پدر ویلهلم نیز در میان همین افراد است که تمایلی به کمک ندارد. شاید همین طرد شدن از طرف پدر است که باعث میشد فکر کند «وصله ناجوری» است و دیگر «نمیتواند به این وضع ادامه دهد.»
در هر حال، به نظر میرسد شخصیت اصلی تسلیم نشده و چیزی که دنبالش است، پاداش روحی است یا به تعبیری زندگی در لحظه کنونی. گذشته برای او فایدهای ندارد، پر از درد است. آینده هم فایدهای ندارد، پر از اضطراب است. فقط زمان حال است که واقعی است، اکنون و اینجا، باید دم را غنیمت شمارد. هر دقیقه از روزمرگی و زندگی او جان کندن و گشتن دنبال راهی برای نجات خودش است اما سوال اصلی این است که: چگونه؟
پاسخ نویسنده کوبنده و بسیار تاریک است: جستجو فایدهای ندارد. ما هیچچیز نیستیم، هیچچیز. تحمل این موضوع حتی برای خواننده است سخت است و ما همراه با ویلهلم تلاش میکنیم چیزی باشیم. کاری انجام دهیم، سرمایهگذاریای انجام دهیم تا شاید روزهای خوب از راه برسد و یا با گذشته خود به صلح برسیم. اما همه اینها ظاهرسازی است و نجات، لذت بردن از حال، امکانپذیر نیست. این ناامیدی در کتاب هم به خوبی دیده میشود و ما با کتابی سرد و بیروح روبهرو هستیم که خوانش آن، آرام پیش میرود و حالمان را میگیرد. باید کنار بیایم، زندگی همین است.
[ » معرفی کتاب: کتاب گور به گور – اثر ویلیام فاکنر – ادبیات آمریکا ]
جملاتی از متن رمان امروز را دریاب
آدم فقط به اندازه همانچیزی که دوستش دارد خوب است.
از اینکه تصور میکرد وقتی پای پنهان کردن گرفتاریهای زندگی باشد تواناتر از هرکس دیگر است؛ سخت در اشتباه بود. این گرفتاریها بهوضوح در پیشانی او نوشته شده بود. خودش خبر نداشت.
بههرحال، اکنون ویلهلم در حالی که روزنامه را که به نحوی مچاله زیر بغل داشت، سرگرم فکر کردن بود: آنچه را که انسان میتواند مطابق خواست خود تغییر دهد واقعاً بسیار کم است. نمیتواند ریههایش را و یا اعصابش را، و یا خلقوخوی ومزاجش را عوض کند. این چیزها تحت فرمان او نیست. هنگامی که جوان است و نیرومند و با حوصله و گردش زمانه را مطابق میل خود نمیبیند، میخواهد آن را از نو طوری ترتیب دهد که با آزادی او وفق داشته باشد، ولی نمیتواند نظام اجتماعی را دگرگون سازد، و یا با مزاج و تن دیگری متولد شود؛ دامنه آزادی و حیطه قدرت انسان محدود است، و شاید در اینکه اساساً نمیتوان سرنوشت را تغییر داد حکمتی نهفته باشد.
نخست، باید گناه خویش را بخشید، و سپس عفو عمومی صادر کرد.
وضع طوری شده که مردم درباره هرچیز خنگاند مگر پول.
هرکس مثل صورتهای ورق بازی بود، که از هر طرف بگیری سروتهاند.
چه هستی؟ هیچچیز. جوابش این است. هیچچیز. صادقانه و از ته دل باید گفت – هیچچیز! بنابر این نمیتوانی تحملش را بکنی و میخواهی چیزی باشی، و سعی میکنی. اما بشر به جای اینکه چیزی بشود، در صدد فریب دیگران برمیآید. آدم دربارۀ خودش نمیتواند زیاد سخت گیر باشد. با این وصف، باز هم سایرین را کمی دوست دارد. مثل تو که یک سگ داری، یا اینکه مقداری پول صرف امور خیریه میکنی. حالا این را میشود گفت دوست داشتن؟ چی میشود گفت؟ خودپرستی، خودپرستی محض و ساده. این یک راه دوست داشتن روح ظاهرساز است. بطالت است. فقط بطالت، آنچه هست همین است. و نظارت اجتماعی چیز مورد علاقه روح ظاهرساز درست همان است که زندگی اجتماعی مکانیزم اجتماع هست. و این فاجعه زندگی بشری است. اره وحشتناک است؛ وحشتناک! بشر مختار نیست! آن که به تو خیانت میکند در درون تو است و تو را به کمترین قیمتی میفروشد. باید مثل برده ازش فرمان بیری. تو را مثل یابو به زیر کار میکشد. و تازه برای چی؟ برای کی؟
آدم از اینکه مواظب رفتار و کردار خودش باشد و سعی کند بهوضع خودش سر و صورتی بدهد، خسته میشود. باید نصف عمر خودمان را صرف جبران اشتباهات نصف اول آن بکنیم.
ویلهلم جرات نمیکرد سرش را برگرداند. به خودش گفت: من جلو این مردم گریه نخواهم کرد. من اگر جلو اینها خودداری نکنم و مثل بچهها بزنم زیر گریه، خیلی ضعیف میشوم، ولو اینکه دوباره هیچوقت نبینمشان. نه! نه! و با این حال اشکهای نیفشاندهاش جاری شد و بهشدت جاری شد و او مثل مردی بهنظر میآمد که در شرف غرق شدن است.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب امروز را دریاب
- نویسنده: سال بلو
- مترجم: احمد کریمی
- انتشارات: نیل
- تعداد صفحات: ۱۷۹
- قیمت: چاپ کتاب افست میباشد و قیمت مشخصی ندارد.
نکته: دقت داشته باشید کتاب حاضر در سال ۱۳۴۸ به چاپ رسیده است و نوشتار بخشهایی از متن کتاب، در این معرفی به شکل امروزی و با رعایت نکات نگارشی جدید آورده شده است. در پایان، لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]