کتاب محشر صغرا یکی از برجستهترین رمانهای ادبیات لهستان در سالهای اخیر است. این کتاب اثر تادئوش کونویتسکی – نویسنده و کارگردان اهل لهستان و عضو فرهنگستان زبان لهستانی – است که با نیش و کنایههای فراوان آن را نوشته و حکومت کمونیستی لهستان را در کنار حکومت شوروی به شدت مورد انتقاد قرار میدهد.
این رمان پس از حدود سی سال از سوی نشر ثالث تجدید چاپ شده و هماکنون در اختیار خوانندگان علاقهمند قرار دارد. در ابتدای کتاب نیز گفتگویی جذاب با نویسنده کتاب آورده شده که موضوعات آن بیشتر پیرامون کشور لهستان، شوروی، اتفاقات بعد از جنگ جهانی دوم و دیگر آثار نویسنده است. در بخشی از این گفتگو تادئوش کونویتسکی درباره جایگاه ادبیات در لهستان میگوید:
ادبیات در لهستان اهمیتی ملی و رهاییبخش دارد، در آمریکا فاقد چنین اهمیتی است، علتش این است که در لهستان ادبیات، زندگی – تاریخ life-history تداومبخش تاریخ – زندگی history-life و هویت جامعه است. به برکت وجود ادبیات بود که این جامعه از تمام بداقبالیهایش جان به در برد، اما این اوضاع و احوال برای ادبیات عادات بسیار بدی از قبیل نوکرمآبی یا این تعهد را هم به بار آورده که باید، مثل کلیسای کاتولیک، با مشتهای بالابرده با تمام دشمنان بجنگد. این وضعیت به ادبیات بالوپر، آبرو و جایگاه داده، اما آن را در حد برآوردن توقعات فرو کاسته است.
نکات این بخش از گفتگو در داستان رمان هم به خوبی دیده میشود که در ادامه با معرفی کتاب محشر صغرا به آنها خواهیم پرداخت.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان ظلمت در نیمروز – رمانی در نقد حاکمیت شوروی ]
کتاب محشر صغرا
راوی کتاب نویسنده و روشنفکری سالخورده است (همان نویسنده کتاب: تادئوش کونویتسکی) که به تنهایی در آپارتمانش که در دوران استالین ساخته شده زندگی میکند. آپارتمانی که مانند خود او فرسوده شده و هنگامی که باران میبارد آب از سقف آن چکه میکند. او زیر نظر دستگاه سانسور و سرکوب زندگی میکند و خیلی وقت است که دیگر دست به قلم نشده است. با این حال همچنان به مبارزه و اعتراض ادامه میدهد و هرگاه صحبت امضاء کردن دادخواست یا اعتراضنامهای باشد با کمال میل میپذیرد.
اما امروز صبح که از خواب بیدار میشود همهچیز به گونهای غریب متفاوت به نظر میرسد. گیجی و منگی در ابتدای صبح برای او طبیعی است ولی این بار احساسات او شدیدتر شده و با رغبت بیشتری به سمت سیگار ناشتا میرود تا عمرش را کوتاه کند. او مدتهاست که تلاش دارد عمرش را کوتاه کند. جملات ابتدایی کتاب ذهنیت راوی را در ابتدای صبح به خوبی نشان میدهد:
اینک پایان دنیا. پایان دنیا نزدیک است، دارد فرامیرسد. شاید هم دنیای خودم است که آرام آرام به آخر میرسد. پایان دنیای شخصی من. اما پیش از آنکه دنیایم خرد و خراب شود، به اتمها تجزیه و به هیچ بدل شود، واپسین فرسنگ جلجتایم در انتظارم است. آخرین دورِ این ماراتن همان چند پلۀ بالا یا پایین نردبان که بیمعناست. (کتاب محشر صغرا اثر تادئوش کونویتسکی – صفحه ۲۳)
و خیلی زود «واپسین فرسنگ جلجتا» پیش روی او قرار میگیرد. ساعت هشت صبح است که دو رفیق راوی به آپارتمان او وارد میشوند. اینها افرادی هستند که پدرانشان عضو لژیونهای لهستانی بودند که با تکیه بر نیروهای لهستانی علیه روسیه قیام کردند اما در نهایت ناکام ماندند. با این حال باید به پاسداری از شعله ادامه داد تا خاموش نشود. دوستان راوی خیلی سریع به اصل موضوع میپردازند و پیشنهاد خودشان را مطرح میکنند. چه پیشنهادی؟
پیشنهاد میکنیم امشب سر ساعت هشت خودتان را جلوی ساختمان کمیتۀ مرکزی حزب آتش بزنید. (کتاب محشر صغرا اثر تادئوش کونویتسکی – صفحه ۳۸)
امروز قرار است دبیرکل روس بیاید و با دبیرکل لهستان در فستیوال بزرگی شرکت کند. روزی تعطیل است و بنابراین بهترین زمان برای یک نمایش اعتراضی است. البته که آنها راوی را مجبور به این کار نمیکنند. استدلال آنها این است که بالاخره «یک نفر باید این کار را بکند» و راوی که خوانندگان لهستانی و غربی او را میشناسند گزینه مناسبی برای انجام این ماموریت بااهمیت است.
راوی فکر میکند پیشنهاد دوستانش بسیار گستاخانه است. چطور میتوانند او را انتخاب کنند؟ مگر هیچکس دیگری نیست که دست به مبارزه و اعتراض بزند؟ اصلاً مگر این کار ارزشش را دارد؟ آیا صدای اعتراض او شنیده میشود؟ بهتر نیست این کار پای دیوار کاخ کرملین اتفاق بیفتد؟ اما جواب دوستانش بسیار محکم و حتی فخرفروشانه است: «ما داریم این شانس را به شما میدهیم. شما شمارۀ یک میشوید. از تمام رقیبانتان جلو خواهید زد. آنها بابت کاری که جلوی چشمشان کردهاید، احساس حقارت خواهند کرد. این اولین پیروزی مطلق شما بر آنها خواهد بود.»
راوی در ابتدا با نگاهی به زندگی خود و با در نظر گرفتن شرایط، این ماموریت دهشتناک را میپذیرد اما هیچ ایدهای ندارد که دقیقاً چهچیزی را قبول کرده است. پس با خود فکر میکند در آخرین لحظه، در دقیقه نود زیر همهچیز میزند و فرار میکند. اما به کجا فرار کند؟ چطور میتواند از دست زندگی بیشرمانه و شخصیت میانمایه خود فرار کند؟ کشمکش راوی در سراسر کتاب ادامه دارد.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب در این باره آمده است:
[ معرفی کتاب: کتاب در برابر استبداد – اثر تیموتی اسنایدر ]
درباره کتاب تادئوش کونویتسکی
داستان کتاب بدون تردید هر خواننده را جذب خود میکند اما این فقط داستان نیست که باعث شده رمان محشر صغرا باارزش و خواندنی باشد بلکه نحوه روایت و بررسی مسائل سیاسی – اجتماعی و نقدهای نویسنده است که ارزش کتاب را تا این حد بالا برده است.
راوی کتاب پس از شنیدن پیشنهاد دوستانش وقتی هنوز در شوک است از آپارتمان خارج میشود تا روال عادی زندگیاش را در پیش بگیرد. وانمود میکند که با همهچیز موافق است مبادا که بزدل خوانده شود و مانع از فرار او شوند. قدم گذاشتن در خیابانهای ورشو با سیل نقدهای تند و تیز نویسنده همراه است. خواننده میبیند که در ورشو، فقر و بدبختی مدتهاست که روی شهر سایه افکنده و ناامیدی مردم از اثرات این فقر است.
قطعی گاز و برق، صفهای طولانی جلوی مغازهها، کمبود غذا، بازرسی در هر نقطه و در هر زمان و بسیاری از فلاکتهای دیگر دامنگیر ورشو است. اما تبلیغات حذب نشان از آن دارد که همهچیز روبهراه است و شعار «ما سوسیالیسم را بنیاد نهادهایم.» در همهجا به چشم میخورد.
از نظر راوی در مقابل همه این بدبختیها اپوزیسیون درست و حسابی و قدرتمندی هم وجود ندارد. اپوزیسیون عملاً حقوقبگیر دولت است و تبدیل به مخالفانی مادامالعمر شدهاند. بنابراین باید فکری کرد. باید اکثریت خاموش را که در خواب رخوت فرو رفتهاند بیدار و به این افلیجهای مفلوک که هنوز دوزاریشان نیفتاده نشان داد که میتوانند به زندگی برگردند و آزاد باشند. البته که ماموریتی دشوار است چرا که دولت فاسد و رشوهبگیر همه جنبههای زندگی را فاسد کرده است. اما مگر میشود در جایی که صفهای کیلومتری وجود دارد و آب و برق و گاز قطع میشود و قطارها بیدلیل تاخیر دارند اعتراض نکرد و ساکت ماند؟
بدون تردید در برابر رژیمی که به همهچیز دستدرازی کرده و ایدئولوژی خود را در آینه هنر بازتاب میدهد و آنقدر ذهنها را فاسد کرده که دیگر خواندن رمانهای پروست و جویس هیچ فرقی با خواندن جزوههای حکومتی ندارد، باید قد علم کرد. راوی باید اعتراض کند تا شبها بتواند بدون وجدان درد بخوابد. او باید مانند مسیح بار گناهان مردم را به دوش بکشد و در برابر دجال که در وجود همه مردم جا گرفته است قیام کند. باید مردم را بیدار کرد.
من هر دو دستم را بالا بردم. «آی مردم، همدیگر را نگاه کنید. او خودش را خرد کرده و در تکتک ما جا گرفته، هم در وجود شما و هم در وجود من. منتظر نزول دجال نباشید، او همین الانش هم اینجاست، همین حالاش هم روی زمین است.» (کتاب محشر صغرا اثر تادئوش کونویتسکی – صفحه ۲۲۵)
به طور کلی رمان محشر صغرا یکی از بهترین کتابهای سیاسی – اجتماعی در زمینه نقد حکومت کمونیستی و بیدار مردم است. پیشنهاد میکنیم اگر به کتابهایی مانند کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم – روح پراگ – سرانجام انسان طراز نوین و شهر فرنگ اروپا علاقه دارید حتما این رمان شگفتانگیز را که حالتی شبیه آخرالزمان دارد مطالعه کنید.
جملاتی از کتاب محشر صغرا
کاغذ سفید، نیتروگلیسیرین نویسندۀ معاصر، مادۀ مخدر آدمهای زخمخورده، دم دست توی کشوری میز بود. میتوان در پهنۀ سفید و هموارش غرق شد و از خود و از دنیایی شخصی که کوتاهزمانی دیگر منفجر میشود، پنهان شد. میتوان سفیدی بیپناهش را با خونِ فاسد، کینۀ غضبآلود، یا بلغم بویناک پر کرد، اما هیچکس از آن خوشش نخواهد آمد، حتی خودِ نویسنده. میتوان بر سفیدیاش شیرینیِ هماهنگیِ قلابی، شهد دلیریِ دروغین، شیرۀ اشباعشدۀ چاپلوسی را جاری کرد، و همه از آن خوششان خواهد آمد، حتی خود نویسنده. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۲۳)
فقر معاصر ما مثل شیشه شفاف و مثل هوا نامرئی است. فقر ما صفهای یککیلومتری، تنه زدنهای مدام، مقامهای رسمی بدخواه، تاخیر بیدلیل قطارها، قطع جریان آب به دلیل بروز فاجعه یا کمآبی، تعطیل شدن نامنتظر یک مغازه، همسایۀ عصبانی، روزنامههای دروغگو، تلویزیونی که به جای پخش رویدادهای ورزشی سخنرانیهای چندساعته پخش میکند، عضو شدن اجباری در حزب، ماشین لباسشوییِ خرابِ خریداریشده از فروشگاهی دولتی است که اجناسش را به دلار میفروشد، زندگی یکنواختِ خالی از امید، شهرهای تاریخی رو به زوال، خالی شدن شهرستانها و مسموم شدن آب رودخانههاست. فقر ما موهبت حکومتی توتالیتر است که در سایۀ لطفش زندگی میکنیم. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۷۵)
این روزها دیگر هیچکس مثل صد سال پیش کتاب نمیخواند. جزوههای حکومتی و پروست، مزخرفات احساساتبرانگیز آمریکایی و جویس موقع مصرف اثر یکسانی دارند. این سیرابی انباشته از حروف سیاه بلعیده میشود و بعد بلافاصله دفع میشود. هیچکس به خاطر پایان غمانگیز یک رمان یک گلوله در مغز خودش شلیک نمیکند. قاعده این است که معمولاً رمان را حتی یک روزِ بعد به یاد نمیآورند. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۱۱۵)
رشوهها و انعامها یک جامعه غیرانسانی را انسانی کرده است. از آن بالای بالا، از خود دبیرکل گرفته تا خردهپاترین ناطور شب همه در کار گرفتن و دزدیدنند. ما در دریای بیکران دزدی مجاز حرکت میکنیم. کشتی ما هرگز به صخرههای ساحل نخواهد خورد و درهم نخواهد شکست، چون ما دیگر هرگز روی ساحل را نخواهیم دید. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۱۳۰)
من آدم ساده و روراستیام. اصلاً شعور فلسفهبافی ندارم. اگر سیاه ببینم، میگویم سیاه است، اگر سفید ببینم، میگویم سفید است. آیا متوجه شدهاید که آنها مدام فلسفهبافی میکنند؟ آنها هر قدر بیشتر فلسفهبافی میکنند، اوضاع خرابتر میشود، هر قدر ژرفاندیشتر میشوند، حماقت آشکارتر میشود، هر قدر بیشتر قانون وضع میکنند، هرجومرج و بینظمی بیشتر میشود، هر قدر عشقشان به توازن مبرمتر میشود، هرجومرج گستردهتر میشود. آنها خروار خروار پرتوپلای فلسفی تولید کردهاند. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۱۸۱)
شرّ مثل تاریکی است. تا ابدالآباد کش میآید. و خیر مثل برق است، غلبهای بر تاریکی است، دیری نمیپاید. خیر فناپذیر است. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۲۳۷)
یک نفر باید به این رخوت و خمودگی پایان دهد و با فریادی کفری و خشماگین خفتگان را بیدار کند. (کتاب محشر صغرا – صفحه ۳۰۴)
مشخصات کتاب
- عنوان: محشر صغرا
- نویسنده: تادئوش کونویتسکی
- ترجمه: فروغ پوریاوری
- انتشارات: ثالث
- تعداد صفحات: ۳۳۲
- قیمت چاپ دوم – سال ۱۳۹۹: ۶۲۵۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب محشر صغرا چیست؟ لطفا اگر این رمان را خواندهاید نظرات ارزشمند خود را با ما به اشتراک بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک کنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ثالث: