نیکولو ماکیاولی احساسات مختلفی بین عشق و نفرت را برمیانگیزد. در این مطلب قصد داریم نگاهی داشته باشیم به مسائل مهمی که ماکیاولی در کتابهایش مطرح کرده است. طبیعتا او مخالفان و موافقان جدی خود را دارد ولی برای اینکه بتوانیم با کسی موافق یا مخالف باشیم اول باید او را بشناسیم. در آینده نیز دو کتاب مهم ماکیاولی را معرفی خواهیم کرد و به بحث درباره او خواهیم پرداخت اما بهتر است ابتدا به طور خلاصه اندیشههای او را مرور کنیم.
ما اغلب از مکر و حیله خیلی از سیاستمدارها منزجر میشویم ولی نباید تعجب کنیم. در این مواقع باید آثار نیکولو ماکیاولی را بخوانیم و آموزههای او را به خاطر داشته باشیم.
ماکیاولی مشاور و نظریهپرداز اواخر قرن ۱۵ بود که اعتقاد داشت نباید بگوییم سیاستمدارها به خاطر دروغ، ریا و حیلهگری وجدان ندارند. از دید جالب توجه ماکیاولی سیاستمدار خوب کسی نیست که دوستانه، صادق و مهربان باشد بلکه کسی است که هرچند گاهی ممکن است فریبکار باشد اما میداند از کشور دفاع کند، آن را غنی کند و شکوه آن را حفظ کند. که البته همه اینها هدف مهمی است.
«خوبی» ممکن است در کل یک فضیلت باشد اما چیزی که شهروندان از رهبران میخواهند کارایی است که شاید هنرهای تاریکتری را بطلبد. وقتی این پیشنیاز آینده را بفهمیم از سیاستمدارها کمتر ناامید میشویم و خواستههایمان شفافتر میشود.
نیکولو ماکیاولی زاده فلورانس -یکی از پنج دولت ایتالیا – در ۱۴۶۹ بود. پدرش وکیل بود و ماکیاولی تحصیلات رسمی وسیعی کرد. اولین شغلش منشیگری دولت فلورانس بود. ولی کمی بعد از انتصاب، سیاست فلورانس زیر و رو شد و خاندان مدیجی (خانواده قدرتمند ایتالیایی دوران رنسانس بودند که از قرن پانزدهم تا قرن هجدهم در شهر فلورانس حکومت کردند) حاکمان شهر، تبعید شدند.
دههها بیثباتی سیاسی و آشوب ایجاد شد. در نتیجه ماکیاولی چند بار فراز و نشیب شغلی را تجربه کرد. طی چند دهه از یک دیپلمات مهم تبدیل به یک فرمانده نیمه موفق و بعد دشمن مملکت شد. وقتی مدیچیها به قدرت برگشتند ماکیاولی شکنجه و تبعید شد. هرچند ماکیاولی سیاستمدار شکستخوردهای بود اما خاطر دو اثر اهمیت زیادی دارد: شهریار و گفتارها.
[ معرفی مطلب: فلسفه افلاطون ]
در این کتابها، نیکولو ماکیاولی به مسئله مرکزی زمان خودش و زمان ما پرداخته است: اینکه تقریبا ناممکن است که هم سیاستمدار موفق و هم آدم خوب به معنی سنتی مسیحی باشید. ماکیاولی گفت مسئولیت بزرگ شهریار حفظ کشور از تهدیدهای داخلی و خارجی و همچنین کشورداری باثبات است. که این یعنی باید جنگیدن هم بلد باشد اما مهمتر از همه، حفظ ظاهر، شهرت و مدیریت اطرافیانش را بلد باشد.
نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند و نه چندان درشتی که از تو سیر گردند.
شهریار باید نفوذناپذیر ولی منطقی باشد. وقتی به این سوال مهم رسید که: «بهتر است پیشوا مخوف باشد یا محبوب؟» نوشت: در تئوری خوب است که هم محبوب باشد و هم مطیع او باشند. ولی شهریار بهتر است به سمت هراس افکنی پیش برود تا مهربانی، چون درنهایت این ترس است که آدمها را مهار میکند.
معاصران مسیحی ماکیاولی میگفتند پیشوا باید دادگر، صلحجو، بخشنده و اهل مدارا باشد. فکر میکردند سیاستمدار خوب و مسیحی خوب بودن هر دو یکی است. ولی ماکیاولی از خوانندههایش میخواهد به ناسازگاری بین اخلاق مسیحی و کشورداری خوب فکر کنند.
او در این باره مشخصا به مورد جیرولامو ساونارولا اشاره میکند. ساونارولا یک راهب دومینیکن بود، یک مسیحی آرمانگرای دو آتیشه که دوره کوتاهی در ۱۴۹۴ با قول استقرار شهر خدا روی زمین حاکم فلورانس شد و به قدرت رسید. او علیه ریختوپاش و استبداد مدیچیها موعظه میکرد و توانست چند ماهی فلورانس را شبیه به یک کشور صلحجو، صادق و دموکراتیک اداره کند. ولی پیروزی او نمیتوانست طول بکشد چون به نظر ماکیاولی اساس آن ضعف بود که همیشه همراه خوبی و شرافت است.
چیزی نگذشت که رژیمش تهدید شد برای پاپ فاسد کار میکند، مزدورانش ساونارولا را گرفتند و شکنجه کردند، دارش زدند و جلوی مردم انتقامجو به آتشش کشیدند.
از دید ماکیاولی این چیزی است در سیاست سر آدمهای خوب میآید. به جای پیروی از این نمونه نگونبخت ماکیاولی میگوید شهریار بهتر است از فضایل، مدبرانه استفاده کند. ماکیاولی فضایل سیاسی را خرد، استراتژی، قدرت و شجاعت میداند و اگر هم لازم باشد بیرحم بودن.
در واقع یک جا با لذت عبارت متناقض «فضایل مجرمانه» – criminal virtue – را به کار میبرد. میخواهد بگوید پیشوا به نام کشور باید بتواند خشن و بیرحم هم باشد و این با پیشوای خوب منافاتی ندارد. بعد معیارهایی مشخص میکند که کجا و چطور باید از فضایل مجرمانه استفاده کرد. خشونت حتما باید برای امنیت کشور لازم باشد. باید سریع، قاطع و ترجیحا شبانه باشد. همچنین نباید زیاد تکرار شود تا شهرت به سنگدلی تبدیل شود.
مثالی که ماکیاولی در این مورد میزند چزاره بورجیا، چهره معاصرش بود که برای خشونت متعادل او را تحسین میکرد که البته حد این خشونت قابل بحث است. وقتی چزاره بورجیا شهر چزنا را فتح کرد به یکی از مزدورانش، رومیرو، دستور داد نظم را حاکم کند. مزدورش این کار را با شدت انجام داد: مردها را جلوی خانواده گردن زدند، املاک را مصادره کردند و خائنین را اخته کردند. بعد چزاره بورجیا سراغ رومیرو میرود. او را و از وسط نصف میکند و در میدان شهر آویزان میکنند تا بدانند رئیس واقعی کیست.
ماکیاولی با تحسین میگوید سپس چزاره خونریزی را متوقف کرد. مالیات را کم کرد. گندم را ارزان کرد، سالن تئاتر ساخت و جشنهای عالی راه انداخت تا از مردم دلجویی کند.
کلیسا دویست سال آثار ماکیاولی را به خاطر اینکه اصرار داشت «مسیحی خوب» با «پیشوای خوب» سازگار نیست ممنوع کرد ولی حتی برای غیر مسیحیها و غیرسیاسیها بینش ماکیاولی مهم است.
ماکیاولی میگوید نمیتوانید در همهچیز و همهجا خوب باشیم. نه فقط به خاطر کمبود منابع و قدرت بلکه به خاطر تناقض ذاتی دستورات اخلاقی. غیر از سیاست مثلا در تجارت یا امور خانواده یک جاهایی مجبوریم «تصمیمات سخت» – difficult decisions – بگیریم یعنی بده بستان اخلاقی.
شاید ایده مسیحی مهربان در پای قاطعیت قربانی شود، شاید برای حفظ خانواده دروغ گفته باشیم یا برای حفظ کسب و کار ملاحظه برخی از کارمندان را نکنیم. از دید ماکیاولی این بهای معامله با دنیای واقعی در برابر عالم آرمانی است.
دنیا همچنان با عشق و نفرت به ماکیاولی نگاه میکند به خاطر اصرار بر این دوگانگی و جمع اضداد معذب کننده: قاطع باشیم یا مهربان.
👤بخش اصلی این مطلب، متن یک ویدیو به نام «نیکولو ماکیاولی» است که توسط وبسایت مدرسه زندگی – The School of Life در یوتیوب منتشر شده است. این محتوا توسط ایمان فانی ترجمه و در کانال مدرسه زندگی فارسی نیز قرار داده شده است.
نظر شما در مورد نیکولو ماکیاولی و اندیشه او چیست؟ لطفا نظرات خود را پیرامون اندیشههای ماکیاولی با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند مطلب مرتبط دیگر: