البته که عصبانی هستم با عنوان فرعی پنج جستار درباره وطن و انزوای خودخواسته اثری از نویسنده متولد کرواسی، دوبراوکا اوگرشیچ است. جستارهای این کتاب از میان جستارهای موجود در کتاب فرهنگ کارائوکه که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده، انتخاب شده است. این کتاب نیز از متن انگلیسی با عنوان karaoka culture ترجمه شده است. عنوان فرعی کتاب به تصمیم نویسنده به ترک وطنش اشاره دارد که در این کتاب و دیگر کتابهایش به شکل مستقیم و غیرمستقیم به آن پرداخته است.
دوبراوکا اوگرشیچ در دانشگاه زاگرب ادبیات تطبیقی و زبان روسی خواند و بعد از دوران تحصیل در همان دانشگاه مشغول به کار شد. در آستانه جنگ ۱۹۹۱ موضع ضدجنگ و ضدملیگرایی سرسختانهای گرفت و با قلمی تند و تیز بلاهت جنگافروزان را پیش چشمشان آورد. همین باعث شد که خیلی زود هدف حمله بخشی از رسانهها، نویسندهها و چهرههای شناختهشده کروات قرار گیرد. به او اتهام وطنفروشی زدند و القابی چون خائن، دشمن مردم و جادوگر دادند. از سر گذراندن سلسلهای از حملات عمومی طولانی، وحشت دائمی حاصل از دروغ در زندگی فرهنگی، سیاسی و عمومی و روزمره باعث شد او کرواسی را ترک کند.
در ابتدای کتاب جملهای از تئودور آدورنو آمده است که بسیار مناسب و بهجاست: «آن کس که دیگر وطنی ندارد، در نوشتن خانه میکند.»
پشت جلد کتاب البته که عصبانی هستم نیز آمده است:
از مجموعه کتابهای جستار روایی در نشر اطراف:
کتاب البته که عصبانی هستم
همانطور که روی جلد کتاب آمده است این کتاب قاعدتا باید شامل جستارهایی درباره وطن و انزوای خودخواسته باشد. علت انتخاب این عنوان فرعی نیز در بالا توضیح داده شد. در همه جستارهای این کتاب شاید خشم و عصبانیت به چشم بخورد اما موضوع وطن و انزوای خودخواسته موضوع مشترک آن نیست. در واقع برخی از جستارهای کتاب کاملا با چیزی که انتظار دارید تفاوت دارد. در پیشگفتار کتاب درباره جستارهای آن چنین آمده است:
جستارهای این مجموعه به بررسی تاثیر رخدادهای سرنوشتساز سیاسی بر زندگی روزمره و حیات فکری مردم اهل قلم و اندیشه میپردازد که گویی از روالی جهانی پیروی میکند و طعم تلخش به ذائقهمان آشناست، گرچه به گفتهی ماهنامه نیوکرایتریون «تا وقتی کسانی که مثل اوگرشیچ خوب مینویسند، به نوشتن ادامه میدهند، امیدی برای آینده بهتر وجود دارد.»
فهرست جستارهای کتاب البته که عصبانی هستم عبارتند از: روابط خطرناک / مسئله زاویه دید / جمهوری ادبی کاکانیا / ترس از مردم / ذات فرار بایگانی.
جستار اول کتاب درباره این صحبت میکند که ادبیات دیگر در فرهنگ کرواسی جایی ندارد و صرفا کالایی است که روز به روز جذابیتش را از دست میدهد. پرداختن به این موضوع از آن جهت است که نویسنده جایگاه خودش را از دست داده است. اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده و شما به عنوان نویسنده فقط دو راه پیش روی خود دارید. یا در خدمت مردم هستید یا اگر مانند دوبراوکا اوگرشیچ مطالب ضدملیگرایی بنویسید به خیانت متهم میشوید.
جستار دوم اما طولانیترین و اصلیترین جستار کتاب است که در آن دوبراوکا اوگرشیچ به مسئله انزوای خودخواستهاش میپردازد. به اینکه چه اتفاقی افتاد که تنها ظرف چند روز او به مقام «خائن به وطن» رسید و حتی همکارانش خروار خروار اتهام و استهزا نثار او کردند. چرا آنها بدون آنکه او را به عنوان یک نویسنده بخوانند و بدون در نظر گرفتن نوشتههایش او را از وطن طرد کردند.
سه جستار دیگر هم در کتاب وجود دارد که شاید کمتر از دو جستار اول با عنوان کتاب هماهنگ باشند. به عنوان مثال در جستار آخر کتاب درباره بایگانی (archive) و یادهایی که تلنبار میکنیم است. جستاری که به عطش ما برای انباشت کردن خاطرات میپردازد. خاطراتی که ممکن است به راحتی فراموش کنیم.
کتاب البته که عصبانی هستم شامل «جستار»هایی از یک نویسنده اهل کرواسی است و شاید بد نباشد در اینجا اشاره کنیم که جستار به طور کلی چیست و چه تعریفی دارد:
[ معرفی کتاب مرتبط: کتاب قدرت بیقدرتان اثر واتسلاف هاول ]
درباره کتاب دوبراوکا اوگرشیچ
اگر از مجموعه «جستار روایی» نشر اطراف کتابی خوانده باشید احتمالا به این موضوع علاقهمند شدید. اما اگر بخواهید جستارخوانی را با این کتاب شروع کنید شاید چندان علاقهای به جستار نشان ندهید. خواندن این کتاب سختتر از حد معمول است و خواننده نیاز دارد مقداری آگاهی تاریخی داشته باشد و بداند که در کشورهای بالکان چه اتفاقاتی رخ داده است. ضمن اینکه سبک نوشتار نویسنده هم سخت است و نیاز به صبوری خواننده دارد.
در واقع البته که عصبانی هستم بیشتر از حد معمول نیاز به صبر دارد. مثلا در نظر بگیرید در طولانیترین جستار کتاب، نویسنده ناگهان به بحث درباره جادوگران در هند و خشونتهای برآمده از اعتقاد داشتن به جادوگر میگوید و میگوید در جهان سوم این خرافات تا چه حد رایج است و غیره. همزمان خواننده با خود فکر میکند این موضوع به هیچ وجه ربطی به موضوع کتاب ندارد اما اگر حوصله کند کمی بعد شباهت وضعیت نویسنده با جادوگران شرح داده میشود. این موضوع تقریبا در تمام جستارهای کتاب صادق است.
نکته جالب اینکه حتی جستارهای کوتاه به شکل قطعه قطعه نوشته شدهاند و به دانههای تسبیح میمانند که هر کدام به سمتی حرکت میکنند. نمیدانید با آنها چه کاری انجام دهید. اما در نیمه دوم هر جستار نویسنده نخ تسبیح را در اختیار شما قرار میدهد و این خود شما هستید که باید دانهها را کار هم قرار دهید.
با در نظر گرفتن همه این موارد، سختخوان بودن کتاب از ارزش آن کم نمیکند. حتی میتوان گفت این کتاب بسیار هم مهم است و شما اگر آگاهی تاریخی داشته باشید پس از خواندن کتاب متوجه میشوید که نویسنده به شما «شجاعت متفاوت فکر کردن» را میدهد. به شما یاد میدهد خارج از چهارچوب به موضوع نگاه کنید و گرفتار موجی که در یک برهه زمانی ممکن است همه را فرا گیرد نشوید.
پیشنهاد میکنم اگر به مطالعه درباره وضعیت پساکمونیستی در کشورهای بالکان علاقه دارید و دوست دارید بدانید رفتار مردم در این برهه زمانی در برابر یک نویسنده که متفاوت فکر میکند چیست، این کتاب را مطالعه کنید. همچنین این کتاب را بخوانید تا بدانید جایگاه حقیقی ادبیات کجاست.
[ معرفی کتاب: کتاب چرا ادبیات اثر ماریو بارگاس یوسا ]
جملاتی از کتاب البته که عصبانی هستم
- روابط خطرناک
حالا دیگر میدانم رابطهی میان ادبیات و «ایدئولوژی» از بدو تاریخ ادبیات وجود داشته. کتاب مقدس، سنگ بنای ادبیات اروپا، فقط یک اثر ادبی باشکوه نیست، یک اثر ادبی باشکوه ایدئولوژیک است. (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۲۱)
کتابهای ترجمه از قبل بیشترند؛ جوایز ادبی از قبل بیشترند؛ جشنوارههای ادبی بهناگاه جایگاهی کلیدی در محبوبیت کتابها پیدا کردهاند؛ نویسندگانی هستند که مثل ستارههای پاپ ستایش میشوند – که همهی اینها یعنی اوضاع برای نوشتن هیچ وقت بهتر از این نبوده ولی فرهنگ ادبیات، به عنوان یک قالب، رو به افول است. فضایی که در مطبوعات به نقد اختصاص داده میشد، درست مثل خود مطبوعات، رو به ناپدید شدن است. (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۲۶)
- مسئله زاویه دید
پرسیدم «چرا باید بزنم بیرون؟»
«خب، داری هی راجع به ما دروغ مینویسی.»
«و تو چیزهایی رو که مینویسم، خوندهای؟»
«چرا باید بخونم؟ داری میگی این همه آدم دارن دروغ میگن؟!» (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۴۳)
آن زمان، با دستورات وزیر فرهنگ کرواسی، کتابخانهها از نویسندگان از نظر ایدئولوژیک «نامناسب» و کتابهایشان پاکسازی شد. این سو و آن سو آتشهایی برپا بود که اغلب خود کتابدارها، معلمها و دانشآموزان برمیافروختند. آنطور که در تحقیقات ژورنالیستی کمسابقهای آمده، کتابهای ایوو آندریچ، تنها یوگسلاو برندهی جایزهی نوبل، فقط در زبالهدانی پیدا میشد؛ کتابهای توماس مان هم همینطور. (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۵۰)
من کرواسی را ترک کرده بودم، کرواسی من را ترک نمیکرد. فکرش مدام بهم برمیگشت و طور هیستیریکی این حقیقت را به خاطرم میآورد که به او تعلق دارم؛ یعنی همیشه به او تعلق خواهم داشت و همیشه با اوست که تصمیم بگیرد به من آسیب بزند یا عزیزم بدارد. (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۵۷)
- جمهوری ادبی کاکانیا
سقوط یوگسلاوی، جنگها و پروژههای ملیگرایانهی تازه پیامدهایی داشت که یکی از آنها نابودی فضای مشترک فرهنگ یوگسلاو است، نابودی مادی فرهنگ (مدرسهها، یادوارههای فرهنگی، کتابخانهها، کتابسوزی و غیره)، وندالیسم (تخریب مجسمهها) و محو شدن بعضی جنبههای فرهنگی (مثلا دورهی فرهنگ یوگسلاو). (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۹۵)
- ذات فرار بایگانی
ما در زمانهی تب بایگانی زندگی میکنیم. ما با خدایگان رسانهایمان در رقابتایم. این مایی؛ در حال قدم زدن با کارتهای حافظه آویزان از گردنمان، هر کدام صاحب فضایی آنلاین، هر کدام دارای بایگانی ذخیرهشدهای در وب. کسانی هم هستند که بایگانیشان را روی پوست تنشان خالکوبی میکنند. ما همه جا هستیم: اثر انگشتمان روی اسکنرها، گذرگاههای مرزی، درمانگاهها و پروندههای پزشکی و روی تمام کارتهایی میماند که عضویتمان را در سازمانهای مختلف تایید میکند، از باشگاه بدنسازی گرفته تا اشتراک پشتیبانی بعدِ مرگ. (کتاب البته که عصبانی هستم – صفحه ۱۲۴)
مشخصات کتاب
- عنوان اصلی: البته که عصبانی هستم
- عنوان فرعی: پنج جستار درباره وطن و انزوای خودخواسته
- نویسنده: دوبراوکا اوگرشیچ
- ترجمه: خاطره کردکریمی
- انتشارات: اطراف
- تعداد صفحات: ۱۳۵
- قیمت چاپ پنجم: ۱۹۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب البته که عصبانی هستم چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر درباره کشورهای بالکان: