گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در اشتوتگارت – آلمان در ۱۷۷۰ به دنیا آمد. در این مطلب قصد داریم نگاهی مختصر به فلسفه هگل داشته باشیم و پنج مورد از مفاهیم مطرح شده در فلسفه او را مرور کنیم. این مطلب برای افراد عادی و کسانی که از فلسفه سررشتهای ندارد آماده شده است.
ویلهلم فریدریش هگل در اندیشه ماجراجو و در ظاهر محترم و سنتی بود که همین موضوع باعث غرور او بود. او از پلکان ترقی دانشگاهی بالا رفت و به حد اعلی رسید به طوری که در ۶۰ سالگی رییس دانشگاه برلین شد و سال بعد از آن از دنیا رفت.
هگل کتابهای طولانی و بسیار مشهوری نوشت که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
- پدیدار شناسی جان (پدیدارشناسی روح) / ترجمه باقر پرهام / نشر آگه
- دانش منطق / ابراهیم ملک سلیمانی / نشر نگاه
- عناصر فلسفه حق / مهبد ایرانی طلب / نشر قطره
- مقدمهای بر زیباییشناسی / ستاره معصومی / نشر نگاه
- خدایگان و بنده / حمید عنایت / نشر خوارزمی
ولی صادقانه باید گفت، هگل افتضاح مینوشت. آثار او دقیقا جایی که باید روشن و سرراست باشند گیجکننده و پیچیده بودند. هگل از یک نقطه ضعف آدمها که به متون قلمبه و غیرقابل فهم اعتماد میکنند، استفاده میکرد. این رویکرد جایگاه فلسفه را از چیزی که باید باشد پایین آورد و شنیدن حقایق مورد نظر هگل را دشوار کرده است. در این بین چند درس کوچک در فلسفه هگل بسیار بیشتر به چشم میآید که در ادامه به آن خواهیم پرداخت:
- ایده اول در فلسفه هگل » در تاریخ بخشهای مهمی از خودمان را پیدا میکنیم.
در زمان هگل نگاه رایج اروپایی این بود که گذشته بدوی و ابتدایی است. آنها به پیشرفتهایی که ما را به عصر مدرن رساندهاند افتخار میکردند ولی در پدیدار شناسی جان که در سال ۱۸۰۷ بیرون آمد هگل استدلال کرد هر دورهای را میشود مخزن نوع خاصی از خرد دید. یعنی لازم است به عقب برگردیم و چیزهای گمشده را بازیابی کنیم. مثلا بعد از معدن یونان باستان ایده زندگی اجتماعی را دوباره استخراج کنیم. چیزی که در دوران مدرن گم شده است.
یا قرون وسطی بهتر از هر دوره دیگر شرف و نیکنامی را آموزش میدهد، هرچند این دوره مواضع هولناکی نسبت به زنها و بچهها داشت. هگل میگوید پیشرفت هرگز خطی نیست و همهچیز را همگان دانند. و اینجاست که به قول هگل وظیفه تاریخدان معلوم میشود. اینکه ایدههای مورد نیاز را از فراموشی گذشته نجات بدهد. اینکه نقاط کور زمان حال را جبران کند.
- ایده دوم در فلسفه هگل » از عقایدی که بدت میآید چیز یاد بگیر.
هگل سخت به یادگیری از دشمنان فکری خودش معتقد بود. عقایدی که با آن بیگانه یا مخالف هستیم. چون میگفت تکههای حقیقت حتی در جاهای عجیب و ناخوشایند پراکنده هستند. باید زمین تاریخ را بکنیم و همیشه بپرسیم کدام نکته باریک عاقلانه و منطقی در این پدیده غریب و ترسناک ممکن است پنهان باشد.
مثلا ناسیونالیسم حتی در زمان هگل هم نمودهای وحشتناکی داشت. ولی موضع هگل این بود که بپرسد چه ایده خوب و مهمی پشت تاریخ خونین میهنپرستی خوابیده است؟ احتمال داد که شاید دلیل آن نیاز به حس افتخار به زادگاه باشد. اینکه با یک چیز برتر از دستاوردهای شخصی حس وحدت کنیم و هویتی فراتر از نفس خود به دست آوریم. هگل قهرمان این ایده است که شاید حقیقت درست نزد همانی باشد که تحقیرش میکنیم.
- ایده سوم در فلسفه هگل » پیشرفت، دستانداز و آشفتگی دارد.
هگل معتقد بود دنیا پیشرفت میکند ولی فقط با تلوتلو خوردن بین افراط و تفریط چون میخواهد اشتباه قبلی را جبران کند. هگل گفت که معمولا سه حرکت لازم است تا به نقطه تعادل در هر چیزی برسیم. به این روند دیالکتیک میگفت. فکر هگل اغلب متوجه فراز و نشیبی بود که ما را به شرایط مدرن رساند.
مثلا به موضع معقول درمورد رابطه جنسی فکر کنید. در عهد ویکتوریا زیادی خوددار و سرکوبگر بودند و از ۱۹۶۰ زیادی بیبند و بار شدند و شاید بعد از ۲۰۲۰ به اعتدال میانه افراط و تفریط برسیم. شاید اتلاف وقت وحشتناکی به نظر بیاید ولی هگل اصرار دارد این راه دردناک اجتناب ناپذیر است. باید در برنامه زندگی بان آن کنار بیاییم و منتظرش باشیم. و در کتابهای تاریخ واردش کنیم. گاهی در این تلاطم زمانهها به راه حل تازهای میرسیم که محاسن همه راه حلهای قبلی را جمع میکند. و یک چیز جدید و بهتر تحویل میدهد.
- ایده چهارم در فلسفه هگل » هنر هدفی دارد.
هگل شدیدا ضد هنر برای هنر بود. نقاشی، موزیک، معماری، ادبیات و طراحی همه یک کار مهم دارند. این هنرها را لازم داریم تا بینشهای مهم در زندگی، قوی و مفید شوند. در فرمول هگل هنر یعنی بیان بااحساس عقاید. اطلاع صرف از عقاید دل را گرم نمیکند.
مثلا به طور نظری مسئله سوریه مهم است اما در عمل همه چشم خود را بستهاند. یا اصولا میدانیم با همسر باید بخشندهتر بود ولی با کمترین تحریک این اصل انتزاعی را فراموش میکنیم. هگل فهمید که هدف هنر طرح ایدههای عجیب و تکاندهنده نیست بلکه باید ایدههای خوب و مفیدی که خیال کردیم بلد هستیم را بگیرد و خلاقانهتر در ذهن ما جا بیندازد.
- ایده پنجم در فلسفه هگل » ما نهادهای تازه لازم داریم.
هگل به قدرت مثبت نهادها خیلی خوشبین بود. این را مدام به هر طریقی یادآوری میکرد. اگه ایدهای بخواهد در دنیا فعال و کارآمد باشد کافی نیست که فقط برحق باشد. حقایق برای جا افتادن در جامعه نیروی کار و ساختمان و بودجه و مشاوره حقوقی میخواهند و نهادها زمان و قدرت و لازم برای از سر گذاشتن پروژههای بزرگ را فراهم میکنند. پس به طور ایدهآل با شناخت نیازهای جدید جامعه نه فقط کتابهای جدید بلکه موسسههای جدید لازم دارد.
مثلا امروزه موسسههایی لازم داریم که روی روابط تمرکز کنند. یا بر روی آموزش مصرف کننده، انتخاب شغل، مدیریت خلق و آسیب زدایی کودکان تمرکز کنند.
هگل بینشی را به ما میدهد که شاید در ابتدا در برابر آن مقاومت کنیم. در هنر، موسسهها، نظرات دشمنان و اشتباهات عجیب گذشته. این درک که رشد نیاز دارد به برخورد عقاید متضاد پس رشد میتواند دردناک و آهسته باشد. ولی دست کم اگر این را بدانیم دیگر مشکل پیچیدهتر نمیشود.
هگل ارزیابی درستتر و مدیریت پذیرتری از خودمان، مشکلاتی که داریم و جایگاه تاریخی را به دست میدهد.
👤بخش اصلی این مطلب، متن یک ویدیو به نام « فلسفه هگل» است که توسط وبسایت مدرسه زندگی – The School of Life در یوتیوب منتشر شده است. این محتوا توسط ایمان فانی ترجمه و در کانال مدرسه زندگی فارسی نیز قرار داده شده است.
نظر شما در مورد فلسفه هگل چیست؟ چه چیزی در فلسفه هگل وجود دارد که شما را جذب میکند. لطفا نظرات خود را پیرامون این فلسفه و کتابهای هگل با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند مطلب مرتبط دیگر: