<link rel="stylesheet" href="https://fonts.googleapis.com/css?family=Dosis%3A200&#038;display=swap" />

داستان نویسی

کتاب من آدم کشته‌ام

https://www.iranketab.ir/

کتاب من آدم کشته‌ام مجموعه داستانی شامل بیست و پنج داستان جذاب و خواندنی از هجده نویسنده روس است. نویسندگانی از ابتدای قرن بیستم و پس از آن. داستان‌ها در ظاهر ربط خاصی به هم ندارند.  نه سبک نه موضوع و نه چیز دیگری نقطه اشتراک داستان‌ها نیستند. خط ارتباط و نخ تسبیح این دانه‌های ناهمگون شرح احوال مردم روس بودن داستان‌ها است.

آدم‌های هر قصه نمونه‌هایی هستند هرچند کوچک از برخی مردم روسیه. اینکه بر این مردم، بر انسان روس در آستانه انقلاب چه می‌رفت و این آدم نوعی چه می‌کرد. حال و روزگار در دوران حکومت شوراها چه بود و پس از برافتادن این کعبه آمال سوداییان جهان حال و احوال چه شد.

داستان‌ها شاید جز یکی دوتا ارتباط مستقیمی با کمونیسم و مسائل سیاسی ندارد، اما مگر زندگی در چنین کشوری جدا از امور و تاثرات سیاسی است. حکومت و سیاست در ذره ذره زندگی مردم تنیده شده و لقمه‌ای که مردم می‌خورند یا نمی‌خورند چیزی که می‌نوشند یا نمی‌نوشند و حتی هوایی که تنفس می‌کنند یا نمی‌کنند زیر پنجه‌های دراز حکومت است. بین سطور قصه‌های مجموعه شرح همین دست درازی و پایمال کردن است. ترجمه و مترجم نیز بی‌نیاز از تعریف هستند.

آبتین کلگار در قسمتی از مقدمه خود بر کتاب من آدم کشته‌ام می‌نویسد:

داستان‌ها نه به لحاظ زمانی، نه سبکی و نه محتوایی یکسان نیستند و بازه ‌زمانی‌شان از دهه‌های آغازین قرن بیستم تا سال‌های اخیر را دربرمی‌گیرد. نویسندگان از لحاظ مکانی نیز اشتراک ندارند: گروهی تمام عمر در روسیه و شوروی به سر برده‌اند و عده‌ای دیگر به دلایل مختلف مهاجرت را برگزیده و آثارشان را در سرزمینی دیگر خلق کرده‌اند. در میان داستان‌ها، به لحاظ سبکی هم نثر ساده و نزدیک به زبان کوچه و خیابان میخاییل زوشنکو و واسیلی شوکشین یافت می‌شود، هم سبک آوانگارد و پر ارائه و پیچیده ‌یوگِنی زامیاتین و یوری تینیانوف، محتوایشان از جستارهای خاطره‌مانند از قبیل داستان‌های نینا بربروا و یوگنی وادالازکین تا آثار کاملا تخیلی مانند داستان‌های سیگیزموند کرژیژانوفسکی در تغییر است.

اما شاید یگانه چیزی که بتواند این داستان‌ها را به هم پیوند دهد این باشد که به دل یک خواننده و مترجم ایرانی نشسته‌اند و او در هر یک از آن‌ها چیزی یافته است که می‌توانند، به زعم او، برای سایر همزبانانش نیز سودمند، آموزنده، یا دست‌کم سرگرم‌کننده باشد.

داستان‌هایی که در مجموعه کتاب من آدم کشته‌ام آمده‌اند طیفی وسیع و متنوع از داستان روسی را در بر می‌گیرد. این مجموعه حاوی قصه‌هایی با مضامین و سبک‌های گوناگون است، قصه‌هایی که جدا از لذت ادبی و زیبایی‌شناختی‌ای که در بر دارند، عمدتاً تاریخ روسیه قرن بیستم را از چشم مردم عادی منعکس می‌کنند و زندگی روزمره و فرهنگ و سبک زندگی مردم و اوضاع اجتماعی و سیاسی روسیه کمونیستی را به شیوه‌های مختلف به نمایش می‌گذارند و همچنین شمه‌هایی از روسیه پساکمونیسم و تحولات بعد از فروپاشی شوروی را نیز نشان می‌دهند.

ژانر داستان‌ها یکی نیستند و حتی زمانی که داستان‌ها به آن اشاره می‌کنند متفاوت است اما جوهره ادبیات روس در این داستان‌ها جریان دارد و خواننده می‌داند که مشغول مرور تاریخ روسیه در زمان‌های مختلف است. برخی از نویسندگان این داستان‌ها آشنا هستند و خواننده احتمالا آن‌ها را می‌شناسد و حتی ممکن است یک یا دو کتاب از این نویسندگان برجسته نیز خوانده باشد اما از سایر نویسندگان این داستان‌های کوتاه نیز نباید غافل ماند که داستان‌هایی ماندگار و جذاب خلق کرده‌اند.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان مرگ ایوان ایلیچ – ادبیات روسیه ]

کتاب من آدم کشته‌ام

داستان‌های کتاب من آدم کشته‌ام عبارتند از: داستان تکفیر از الکساندر کوپرین – داستان ملتِ این در و آن در و داستان نکاتی تازه درباره چخوف از آرکادی آورچنکو – داستان غار و داستان مامای از یوگنی زامیاتین – داستان نقاش مجنون از ایوان بونین – داستان انگشت‌های فراری، داستان کوادراتورین و داستان مسابقه آوازه‌خوان‌ها از سیگیزموند کرژیژانوفسکی – داستان شب هولناک از میخاییل زوشنکو – داستان من آدم کشته‌ام از میخاییل بولگاکوف – داستان ستوانیار انذیل از یوری تینیانوف – داستان تروریست از میخاییل آسارگین – داستان پسر سوم از آندری پلاتونوف – داستان فرجام کتابخانه تورگنیف از نینا بربروا – داستان دست‌ها از یولی دانیل – داستان خیط کرد و داستان سایه روشن‌هایی بر یک چهر از واسیلی شوکشین – داستان خوشبخت‌ها و لکه قهوه از لودمیلا اولیتسکایا – داستان زن کمونیست و داستان جشن قرون وسطایی از ناتالیا تالستایا – داستان پیش‌نویس قانون اساسی کشور از ویکتور شندرویچ – داستان لکه نابوکوف از میخاییل شیشکین – داستان موزه مردم‌شناسی و چهره‌هایش و داستان خانه و جزیره از یوگنی وادالازکین.

شخصیت‌های بسیار و متفاوتی را در داستان‌ها می‌بینیم؛ از تروریستی که توانایی کشتن یک خروس را ندارد تا زن کمونیستی که تا مرز جنون از ایدئولوژی‌اش دفاع می‌کند یا مردی که می‌خواهد درباره‌ی مملکت بنویسد و حرف بزند اما گوش شنوایی پیدا نمی‌کند. از کتابخانه‌ی تورگینیف تا لکه‌ی ناباکوف. بخش زیادی از داستان‌ها نیز در نقد کمونیست و سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی است.

می‌توان به نسبت به هر کدام از این داستان پرداخت اما همه آن‌ها به یک اندازه برای خواننده جذاب نیست. در این بین شاید خواننده حتی برخی از آن‌ها را نخواند اما برخی از داستان‌ها نیز، به تنهایی ارزش تهیه و مطالعه دارند.

در داستان‌های کتاب من آدم کشته‌ام با همه نوع آدم از اقشار و طبقه‌های مختلف روبه‌رو هستیم؛ از روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان گرفته تا اصحاب کلیسا و کارگران و مردم عادی. این مجموعه گستره‌ای متنوع از ادبیات داستانی روسیه قرن بیستم و بیست‌ویکم را پیش روی ما می‌گذارد و ما را با زندگی روسیِ صد و اِند سال اخیر آشنا می‌کند. اما، به‌رغم تنوع سبک و مضمونی داستان‌های ترجمه و گردآوری شده در کتاب، عنصری که این داستان‌های کوتاه را به‌هم وصل می‌کند، طنز موجود در نوشته‌ها است که شدت و ضعف آن در هر داستان متفاوت است.

در انتخاب این مجموعه داستان به نام مترجم و نشر ماهی اعتماد کنید، آبتین گلکار با کتاب‌های مانند رمان دوازده صندلیکتاب اتاق شماره ۶کتاب مقصر کیستکتاب داستان ملال‌انگیزکتاب زنبورهای خاکستری و… در دنیای ادبیات شناخته شده و به ترجمه‌های خوب معروف است.

کتاب من آدم کشته‌ام

جملاتی از متن کتاب

تصورش را بکنید چه تصادفی. تا شما از مرگ صحبت کردید، توجه من به تقویم جلب شد و دیدم امروز دوم است. البته من هر سال به همین شکل این شب را به خاطر می‌آورم. باید خدمتتان عرض کنم که درست هفت سال پیش، درست در چنین شبی، یاشوین ساعت سیاهش را از جیب بیرون کشید و نگاهی به آن انداخت: بله، و تقریباً همین موقع‌ها، یعنی شبِ بین اول و دوم فوریه، من او را کشتم.

در این خانه هرگز دری بسته نمی‌شد تا کسانی که از آن بیرون رفته بودند بتوانند بازگردند، ولی هیچ‌کس بازنگشت.

این‌جا در غرب مردم برای پول‌جمع‌کردن حرص می‌زنند و همه‌ی خوشی‌هایشان را به فردا می‌اندازند. ولی در روسیه مردم حرص زندگی‌کردن دارند. چون اگر امروز سهمت را از زندگی نگیری، فردا ممکن است هیچ‌چیزی گیرت نیاید!

پس از خواستگاری برق‌آسای یک روزنامه‌نگار، که در روزنامه‌ای شهرستانی ستونی درباره‌ی مُد داشت، در میلان ماند. شوهر ایتالیایی نه خوش‌قیافه بود نه میلیونر، ولی آن‌ها در جنوب، حوالی ناپل، که شوهر اهل آن‌جا بود، در کمال سعادت زندگی‌شان را می‌کردند. شوهرش خیلی زود حزب کمونیست را که عضوش بود رها کرد و همزمان با آن، حرفه‌ی به‌دردنخور روزنامه‌نگاری را. رستورانی باز کرد و بعدها حتی شهردار یک شهر میکروسکوپی شد. ایرا نه اسلاوشناس شد و نه مترجم. دیگر هم به دیدن روسیه نیامد.

بد دردی است نویسنده‌ی روس بودن. مدام می‌نویسی و می‌نویسی و خودت هم نمی‌دانی چرا می‌نویسی. خواننده لابد در این‌جا پوزخند می‌زند و می‌گوید مگر به خاطرش پول نمی‌گیری؟ آه، خواننده‌ی محترم، اصلاً پول چیست؟ فرض کن پول گرفتی، بعد هیزم خریدی و یک جفت چکمه هم برای زنت. تمام می‌شود و می‌رود. پول نه آرامش روحی می‌آورد، نه اندیشه‌های جهان‌شمول.

خواننده‌های ما هم خیلی بی‌محابا شده‌اند. از رمان‌های فرانسوی و امریکایی آویزان می‌شوند و به دنبال پرواز شتابان خیالات هستند. ولی از کجا می‌شود پرواز شتابان خیالات را پیدا کرد، وقتی اصولاً در زندگی واقعی روسیه خبری از این چیزها نیست؟ در انقلاب، هم شتاب داریم هم خیالات شکوهمند. ولی بیا و درباره‌اش بنویس. می‌گویند واقعی نیست. می‌گویند ایدئولوژیِ نوشته‌ات همچین تعریفی ندارد. در نتیجه معلوم می‌شود تو هیچ مایه‌ی تسلی خاطری نداری. نه پول، نه شهرت، نه احترام. ولی چه می‌شود کرد؟ زندگی خیلی مضحک است. حیات بر روی زمین کار ملال‌آوری است.

این زن لاغر و ریزنقش و زردچهره، شاگرد سابق مدرسه‌ی مذهبی، با شوهرش فوق‌العاده سختگیرانه و جدی رفتار می‌کرد. زمانی که مدرسه می‌رفت، آن‌جا این عقیده حاکم بود که همه‌ی مردها پست‌فطرت و دروغگو و مستبد هستند و باید با آن‌ها خشن بود.

کار نفرت‌انگیز و طولانی و عذاب‌آوری که هر کس جلو جمع آواز خوانده باشد مسلماً با آن آشناست: باید گلو را گرم کرد، اسید بوریک قرقره کرد و بخور داد. پدر الیمپی، همان‌طور که در رختخواب بود، صدایش را امتحان کرد: «ئویا… هوووم! ئویااااا… هاله‌لویا، هاله‌لویا… همانا… هوممم!… ما ـ ما… مام ـ ما…» بعد با خود گفت: «صدایم در نمی‌آید.»

اوضاع کشتی آشکارا بر وفق مراد نبود؛ شاید مسیر را گم کرده‌اند. شاید جایی در ته کشتی شکافی نادیدنی پیدا شده است و تهدید نفوذ اقیانوس چند‌ش‌آورِ خیابان‌ها به درون کشتی وجود دارد. جایی در بالا و راست و چپ، درِ کابین‌ها را منقطع و با دلهره می‌زنند؛ جایی در پاگردهای نیمه‌تاریک صحبت‌های آهسته و فروخورده‌ای در جریان است و گرومب‌گرومب تخت کفش‌هایی که به‌سرعت در پله‌ها می‌دوند، به‌سوی پایین، به‌سوی کابین اجتماعات، کلوپ ساختمان. آن‌جا آسمان گچ‌کاری‌شده غرق در ابرهای صاعقه‌بار تنباکو بود. جریان هوای داغ و خفقان‌آوری در سکوت از دریچه‌ی تهویه جریان داشت و زمزمه‌ی کسی به‌زحمت شنیده می‌شد.

گل‌های سرسبد همدوره‌ی لِنا کم مانده بود برای ازدواج با او صف بکشند و حتی گل‌های سر سبد دوره‌های بالاتر. پدر به شوخی می‌گفت: پسرهای آن‌جا، مثل کشیش‌ها، بدون ازدواج مشمول دعای خیر نمی‌شوند. و واقعاً هم این قبیل زوج‌ها پست‌های خیلی خوبی می‌گرفتند.

وقتى بال را در بشقابش گذاشتیم، یا به بیان دقیق‌تر بال سفت و نفرت‌انگیز پرنده‌ى کهنسال را در بشقابش گذاشتیم، همه‌مان با شور و اشتیاق و احترامى که پنهانش نمى‌کردیم نگاه‌هایمان را به پاول تیخونویچ دوختیم. چطور آن را خواهد خورد؟ مى‌دیدیم که بر پیشانى این مرد باشهامت عرق سردى نشسته و او از نو با درد و رنج بسیار با تمام وقایع سه روز اخیر دست و پنجه نرم مى‌کند. مى‌دیدیم دستانش ضمن تکه‌تکه‌کردن بال کمى مى‌لرزند. مى‌دیدیم بیهوده مى‌کوشد پریشانى شدیدش را زیر لبخندى حاکى از بى‌اعتنایى پنهان کند. به هر شکلى بود تکه‌اى پرگوشت از بال جدا کرد و آن را به دهان فرستاد. ولى به‌محض آن‌که دندان‌هایش را روى آن فشار داد، فریادى کشید و آن را به بیرون تف کرد. فشنگى جرنگ‌جرنگ‌کنان داخل بشقاب افتاد. پاول تیخونویچ سرش را چسبید، صندلى‌اش را انداخت و به اتاق خودش دوید.

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب من آدم کشته‌ام
  • ترجمه: آبتین گلکار
  • انتشارات: ماهی
  • تعداد صفحات: ۳۳۶
  • قیمت چاپ دوم – سال ۱۴۰۲: ۲۷۵۰۰۰ تومان

شما در مورد کتاب من آدم کشته‌ام چه فکری می‌کنید؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


معرفی چند کتاب دیگر از نشر ماهی:

  1. رمان هیاهوی زمان
  2. رمان قصر
  3. رمان رودین