<link rel="stylesheet" href="https://fonts.googleapis.com/css?family=Dosis%3A200&#038;display=swap" />

داستان نویسی

کتاب دوستش داشتم

https://www.iranketab.ir/

کتاب دوستش داشتم رمانی خوش‌خوان و لطیف است که داستان تلخی دارد! آنا گاوالدا در این رمان درباره رها کردن می‌نویسد و از دو دیدگاه کاملا متفاوت که حتی می‌توان گفت در تضاد با یکدیگر هستند، به موضوع پرداخته است. دیدگاه اول از نگاه کسی است که رفت و دیدگاه دوم درباره کسی است که ماندن را ترجیح داده است.

در کتاب دوستش داشتم چندین واکنش و دیدگاه مختلف نسبت به موضوع خیانت بیان می‌شود و خواننده با افراد مختلفی روبه‌رو می‌شود: زنی که بخشید، زنی که رها کرد و زنی که رها شد و در مقابل، مردی که رها کرد و دنبال عشق خود رفت، مردی که ماند و همیشه با حسرت به عشقش فکر کرد.

شاید بتوان گفت کتاب دوستش داشتم درباره نفهمیدن یکدیگر است. اگر مردها و زن‌ها به هم خیانت می‌کنند در درجه اول به این دلیل است که درکی از همدیگر ندارند و هنگامی که نیازهایشان برطرف نمی‌شود، به انجام کاری روی می‌آورند که باعث آسیب رساندن به طرف مقال می‌شود.

آنا گاوالدا، نویسنده اهل فرانسه در ۱۹۷۰ به دنیا آمد و در دوران کودکی‌اش محیطی آرام و پر از عشق را تجربه کرد. در دانشگاه سوربن درس خواند و در جوانی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. اما از همسرش جدا شد و این جدایی باعث شد او بسیار غمگین و سرخورده شود. از این نقطه بود که به نویسندگی روی آورد و شخصیت‌هایی خلق کرد که هرکدام به نوعی آسیب دیده‌اند.

در این داستان کوتاه و زیبا زنی از طبقه متوسط فرانسه مورد خیانت همسرش قرار می‌گیرد، داستان تکراری مرد متاهل چهل و چند ساله و معشوق جوانی که باعث شده مرد خانواده به زن و فرزندانش و اندوخته عاطفی چندین ساله‌اش پشت پا بزند تا در پیری به خود نگفته باشد فرصت عاشقی داشتم و نکردم! زن داستان سرخورده و گریان است و به دنبال یک سنگ صبور تا داغ سنگین دلش را خالی کند و این سنگ صبور یک سورپرایز بزرگ برای اوست.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پس پرده – اثر آنا گاوالدا ]

کتاب دوستش داشتم

کلوئه مادر دو دختر است که عاشقانه همسرش را دوست دارد. اما روزی ناگهان همسرش چمدان‌هایش را می‌بندد و به او می‌گوید که متاسف است! چون معشوقه‌اش منتظر است و باید نزد او برود! کلوئه نیز همراه دو فرزندش به خانه پدر همسرش می‌رود و همراه پدر شوهرش «پی‌یِر» به سمت ویلایی در خارج از شهر حرکت می‌کنند. در آنجا پی‌یِر که مردی خشک و بسیار کم حرف بود و از نظر کلوئه مردی بود که هرگز عشقش را به همسرش بروز نداده و هرگز برای فرزندانش پدری نکرده، شروع به صحبت کردن با او می‌کند.

او علاوه بر دلداری کلوئه، درباره پسرش که قبل از رفتن با او مشورت کرده می‌گوید و از خاطراتی که در یک سفر کاری به یک کشور دیگر داشته سخن می‌گوید که در آن جا با دختر سن بالایی آشنا می‌شود و چنان مجذوبش می‌شود که سعی داشت تمام ماموریت‌هایش را در آن کشور انجام دهد تا فقط بتواند معشوقه‌اش را ببیند.

پی‌یِر عذاب وجدان می‌گیرد که همسرش همه‌چیز را راجع به او و معشوقه‌اش می‌داند. اما هرگز از عشق‌بازی با آن دختر پشیمان نبوده، همیشه خودش را سرزنش می‌کرد که چرا از هم جدا شدند. بنابراین علاوه بر حمایت از کلوئه و آرامش بخشیدن به او و دخترانش از کار پسرش که توانسته بین ماندن و رفتن، رفتن را انتخاب کند نیز حمایت می‌کند و از کلوئه می‌خواهد که پیش آن‌ها بماند اما او قبول نمی‌کند.

این موضوع چندان ساده نیست که کلوئه بتواند به راحتی با آن کنار بیاید و ماندن را انتخاب کند. خواننده باید از دیدگاه او نیز به موضوع دقت کند تا ببیند او درباره اتفاقی که افتاده چه احساسی دارد و زندگی‌اش چطور دچار تغییر و تحول شده است.

بخش نخست کتاب دوستش داشتم را کلوئه روایت می‌کند که احساس می‌کند در زندگی شکست خورده وگرنه همسرش او را به خاطر زن دیگری ترک نمی‌کرد. درک این رفتار برای او بسیار سخت است اما کلوئه با وجود ناامیدی تمام تلاش خود را می‌کند که به زندگی ادامه دهد. راوی بخش بعدی، پدرشوهر کلوئه است که همان‌طور که اشاره کردیم می‌خواهد کلوئه و نوه‌های خود را به زندگی امیدوار کند و با عروسش صحبت‌هایی طولانی دارد. البته کلوئه نیز تلاش می‌کند تا با عادی جلوه دادن شرایط زندگی، همسر خیانتکار خود را فراموش کند و برای همین دائماً در تکاپو است. بخش عمده‌ی کتاب مکالمات طولانی پدر شوهر و عروس است و دیالوگ‌های جذابی که میان این دو شخصیت خلق می‌شود، یکی از دلایل اصلی موفقیت و محبوبیت کتاب دوستش داشتم است.

کتاب سرشار از جملات زیبا و بیاد ماندنی است. برای کسانی که قلم آنا گاوالدا را می‌شناسند یک داستان دلنشین و قابل انتظار از این نویسنده است. شیوه روایت داستان به شدت روان و ساده و در عین حال جذاب است. کشمکش‌های دراماتیک قدرتمندی دارد و خواننده به راحتی وارد دنیای قهرمان داستان می‌شود.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پرنده خارزار – اثر کالین مکالو ]

کتاب دوستش داشتم

جملاتی از متن کتاب

عشق به سراغم آمد، همانطور که بیماری می‌آید. بی‌آن‌که بخواهم، بی‌آن‌که به آن اعتقاد داشته باشم، خلاف میلم و بی آنکه بتوانم از خودم دفاع کنم.

همیشه از غم کسانی حرف می‌زنند که می‌مانند و می‌سازند. اما هیچ‌وقت به غم آن‌هایی که می‌گذارند و می‌روند فکر کرده‌ای؟

آدم‌های زیادی را دیده ام که رنج کمی می‌کشند، فقط یه ذره، اما همان رنج اندک هم برای تباه کردن زندگی‌شان کافی است. میدانی من در این سن و سال زیاد از این چیزها می‌بینم. آدم‌هایی که هنوز باهم‌اند، چون چسبیده‌اند به این زندگی بی‌حاصل، به این زندگی حقیر بی‌آب و رنگ، به این مصالحه‌ها و تضادها. و همه‌اش برای این که برسند به این جایی که من رسیده‌ام.

در کار آدم سختگیری هستم، اما نقش بازی می‌کنم، می‌فهمی؟ مجبورم سختگیر باشم. مجبورم به زیردستانم القا کنم که از من بترسند. فکر کن چه می‌شود اگر دستم رو شود؟ چه می‌شود اگر بفهمند که خجالتی هستم؟ بفهمند که برای هر کاری باید سه برابر بقیه جان بکنم تا به همان نتایج برسم؟ بفهمند که حافظهٔ خوبی ندارم؟ بفهمند که تیزهوش نیستم؟ فکرش را بکن. اگر همهٔ این‌ها را می‌دانستند، زنده‌زنده پوستم را می‌کندند! ضمنآ بلد نیستم کاری کنم که دوستم داشته باشند.

جالب است، اصطلاح‌ها فقط اصطلاح نیستند؛ مثلا باید ترس واقعی را تجربه کرده باشیم تا معنی اصطلاح «عرق سرد» را بفهمیم، یا خیلی دلهره داشته باشیم تا اصطلاح «دلشوره» برایمان واقعآ معنا پیدا کند، نه؟ «ول‌کردن» هم همین‌طور است. نقص ندارد. کی آن را ساخته؟ طناب را ول می‌کنند. همسر را ول می‌کنند. بعد راه دریا را در پیش می‌گیرند، بال‌های پهنِ مثل مرغ دریایی را باز می‌کنند و به آسمان‌های دیگر پر می‌کشند.

نشستم و سرم را بین دست‌هایم گرفتم. کاش می‌شد از تنه‌ام جدایش کنم و روی زمین جلو خودم بگذارمش و با لگد به دورترین نقطهٔ ممکن پرتش کنم. آن‌قدر دور که دیگر نشود پیدایش کرد. اما حتی شوت‌کردن هم بلد نیستم. شک ندارم که به هدف نمی‌زنم.

درست وقتی که فکر می‌کنیم جای پایمان محکم است، تازه افتاده‌ایم توی تله. آن‌وقت است که تصمیم‌هایی می‌گیریم، تعهداتی می‌دهیم، خطرهایی را می‌پذیریم، وام می‌گیریم، خانه می‌خریم، بچه‌دار می‌شویم، اتاق بچه‌ها را صورتی می‌کنیم و شب‌ها بغل هم می‌خوابیم. تعجب می‌کنیم از این… چی می‌گویند؟ از این تفاهم. بله، وقتی خوشبخت بودیم، این کلمه را به کار می‌بردیم. حتی وقتی دیگر مثل قبل خوشبخت نبودیم هم آن را به کار می‌بردیم… تله این است که فکر کنیم خوشبختی حقمان است. چقدر احمقیم. آن‌قدر ساده‌لوحیم که لحظه‌ای باور می‌کنیم مهار زندگی‌مان را به دست داریم. مهار زندگی از دستمان در می‌رود، اما مهم نیست. چندان اهمیتی ندارد.

اما من می‌دانم. به من اعتماد کن، کلوئه. من چیز زیادی نمی‌دانم، اما این یکی را می‌دانم. من عاقل‌تر از آدم‌های دیگر نیستم، اما دوتا پیراهن بیش‌تر از تو پاره کرده‌ام و تجربه‌ام بیش‌تر است. حواست هست؟ زندگی، حتی وقتی انکارش می‌کنی، حتی وقتی به آن بی‌اعتنایی، حتی وقتی از قبولش سر باز می‌زنی، از تو قوی‌تر است. از همه‌چیز قوی‌تر است. آدم‌ها از اردوگاه‌های کار اجباری برگشتند و دوباره زادوولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه شده بودند، مرگ نزدیکان و خاکسترشدن خان ومانشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس دویدند، دوباره دربارهٔ هوا حرف زدند و دخترهایشان را شوهر دادند. باورکردنی نیست، اما همین است دیگر.

یک پایان تلخ خیلی بهتر از تلخی بی‌پایان است.

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب دوستش داشتم
  • نویسنده: آنا گاوالدا
  • ترجمه: ناهید فروغان
  • انتشارات: ماهی
  • تعداد صفحات: ۱۷۶
  • قیمت چاپ سی و دو – سال ۱۴۰۲: ۹۵۰۰۰ تومان

شما در مورد کتاب دوستش داشتم چه فکری می‌کنید؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب از با تم عاشقانه:

  1. رمان پر
  2. رمان عقل و احساس
  3. کتاب خطاب به عشق