کتاب در انتظار بوجانگلز رمانی ساده، روان و دوستداشتنی است که بسیار سرگردمکننده و سرشار از عشق است. این رمان هرچند در برخی از بخشهایش ممکن است خواننده را ناراحت کند اما در انتها یک احساس خوب تقدیم او میکند که تا مدتها همراهش خواهد ماند.
نویسنده کتاب، اولیویه بوردو، جوانی اهل فرانسه است که دو سال از عمرش را وقف نوشتن رمانی پانصد صفحهای کرد، رمانی بسیار غمانگیز و یاسآلود. اما این رمان ناشری پیدا نکرد. با این همه او از پا ننشست و ظرف هفت هفته کتاب در انتظار بوجانگلز را نوشت. کتاب با استقبال گستردهای مواجه شد و جوایز متعددی را از آن خود کرد و موفقیت چشمگیری برای نویسنده جوان به همراه داشت.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: یعقوب کذاب – نشر ماهی ]
کتاب در انتظار بوجانگلز
اگر بخواهیم به شکل خلاصه کتاب در انتظار بوجانگلز را معرفی کنیم باید گفت: رمانی بازیگوشانه در ستایش دیوانگی است!
راوی اول شخص چندان قابل اعتماد نیست. او کودکیست که پدرش رماننویس و خوشمشرب است و میتواند در هر محفلی با داستانهای ساختگی خود سر جماعت را گرم کند. در حیص و بیص این معرکهگرفتنها با زنی آشنا میشود که شیفته قصههای او میشود و همپای او به خیالبافی و افسانهسرایی میپردازد. این دو با هم ازدواج میکنند و یک زندگی سراسر پرشور و حرارت و سرشار از دیوانگی و نشاط را آغاز میکنند.
مشکل از جایی آغاز میشود که زن کمی زمینه بیماری روانی دارد. او پس از مادرشدن به تدریج به آستانه جنون میرسد و سر و کارش به تیمارستان کشیده میشود. لابهلای روایت اول شخص، دستنوشتههای پدر هم گنجانده شده و به این طریق نویسنده با دو راوی گرههای داستان را میگشاید و با تغییر زاویه دید، ریتم داستانش را حفظ میکند.
بیماری روانی مادر رفته رفته زندگی خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد. موفقیت نویسنده در کتاب در انتظار بوجانگلز در این است که توانسته شخصیت آدمی را که به تدریج به یک بیمار روانی تبدیل میشود و همچنین واکنش اطرافیان وی به این قضیه را به خوبی روایت کند و مخاطب را تا پایان داستان با خود همراه کند.
زندگی سراسر دیوانهوار این خانواده و تعاملات آنان با جهان پیرامونشان، ویژگی برجسته و بهیادماندنی رمان است و غافلگیری پایانی داستان هم بر جذابیت آن افزوده است. اما شاید بحث اصلی کتاب در این باشد که آیا زندگی چیزی جز دیوانگیست؟ آیا همان افسانه پرهیاهوست که دیوانهای آن را روایت میکند؟ مگر نه این است که برای برخورداری از توانایی جهت ادامه به این بازی، احتیاج به جنون داریم؟ اگر دیوانگی نباشد، زندگی دچار ملال میشود و به ورطه تکراری عبث خواهد افتاد.
اما دیوانگی چیست؟ قطعن یکی از گزینههای اصلی آن «عشق» است. عشق با تمام رنجها و مصائبش یکی از دلایل تن سپردن آدمی به زندگی و بازیهای آن است. بازی زندگی برای رها شدن از ملال، نیاز به جنون دارد و عشق بهترین گزینهی ممکن آن به شمار خوهد رفت. عشق، این موهبت تکرارنشدنی، نیاز به نو شدن دارد، فراز و نشیب و قصه میخواهد، و بدون اینها، رنج زیستن، آدمی را از پا درمیآورد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان ترز راکن – ادبیات فرانسه ]
جملاتی از متن کتاب
خیال داشتم اجازه بگیرم و مجمع را ترک کنم. مىترسیدم داستانهاى جنون آمیزم بالاخره کار دستم بدهند و با مقاومت مهمانان گرد آمده دور استخر مواجه شوند. اما ناگهان چشمم به زن جوانى افتاد که با چشمان بسته شروع به رقصیدن کرد، با کلاه پَردارى بر سر و پیراهن سفید و سبکى به تن. در انتهاى دست دستکش پوشش، سیگار باریک و بلند و خاموشى خودنمایى مىکرد. آرنجش را بالا برده و دستش را فرو خمانده بود. دست دیگرش به چابکى با شال کتانى سپیدش بازى مىکرد و آن را به شریک رقص زندهاى تبدیل کرده بود.
آخر این چه جور دنیایی است که در آن زندگی میکنیم؟ گل را که نمیفروشند. گل قشنگ است. باید مجانی باشد. کافی است خم شوی و آنها را بچینی. گل زندگی است و تا آنجا که من میدانم ، نمیشود زندگی را فروخت.
به نخستین رقص میمانست و به واپسین رقص. نیایش حرکات بود، هم اول بود و هم آخر. چنان میرقصیدند که نفسشان بند آمده بود، حال آنکه من نفسم را در سینه حبس کرده بودم تا هیچچیز را از دست ندهم و هیچچیز را فراموش نکنم و تمام آن حرکات جنونآمیز را به خاطر بسپرم. همهی زندگیشان را وقف این رقص کرده و مردم نیز این نکته را بهخوبی دریافته بودند.
از آنجا که میخواستیم تعداد مهمانان تا حد ممکن زیاد باشد، آپارتمان بزرگی خریده بودیم. ورودی آپارتمان با کاشیهای سیاه و سفید فرش شده بود، مثل یک صفحهی شطرنج بزرگ. پدرم چهل کوسن سیاه و سفید خریده بود و ما بعدازظهرهای چهارشنبه، زیر نگاه سوارکار پروسی که نقش داور را ایفا میکرد، بازیهای بزرگی میکردیم. گاه مادموازل بیکاره سعی میکرد بازیمان را به هم بزند. کوسنهای سفید را با سرش جابهجا میکرد یا به آنها نوک میزد.
مادرش به او یاد داد که همه را «شما» خطاب کند، چون معتقد بود «تو» گفتن زمینهساز سلطه دیگران برماست. به او گفته بود «شما» اولین سد امنیت در زندگی است.
به خودم گفتم من نیز اندک بهرهای از جنون دارم، که عقل حکم نمیکند شیفتهی چنین زنی شوم، زنی یکسره مجنون، زنی که زندگی مشترک من با او شبیه زندگی مردی چلاق با زنی افلیج خواهد شد، که این رابطه فقط ممکن است لنگلنگان و تاتیتاتیکنان در جهات غریب پیش برود. اما دیگر روی سرسره بودم، پاگذاشته به درون مه، بیآنکه حتی خودم فهمیده باشم، بیهشدار، بیخبر.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب در انتظار بوجانگلز
- نویسنده: اولیویه بوردو
- ترجمه: ناهید فروغان
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۱۶۸
- قیمت چاپ چهارم – سال ۱۴۰۳: ۱۲۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب در انتظار بوجانگلز چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از ادبیات فرانسه: