مهمانسرای دو دنیا اثر اریک امانوئل اشمیت Éric-Emmanuel Schmitt نویسنده، نمایشنامهنویس و فیلسوف فرانسوی است. اشمیت در این کتاب به بخشی از دغدغههای مربوط به مرگ، در قالب یک نمایشنامه کوتاه اما پرکشش میپردازد. همانطور که از عنوان کتاب نیز مشخص است، داستان کتاب جایی بین دو دنیا در حال وقوع است.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب چنین میخوانیم:
هیچیک نمیدانند چگونه گذارشان به مهمانسرای دو دنیا افتاد و چه زمانی از آن خارج خواهند شد و سرانجام به کجا خواهند رفت. شخصیتها در این مکان رازآمیز گرد هم آمدهاند تا درباره زندگی خود تامل کنند و به دغدغههای همیشگی بشر بیندیشند. نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا حکایتی است پر از رمز و راز، شگفتانگیز و غافلگیرکننده در فضایی میان رویا و واقعیت، مرگ و زندگی و کمدی و تراژدی.
[ معرفی کتابی دیگر: نمایشنامه در انتظار گودو – اثر ساموئل بکت ]
نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا
مهمانسرای دو دنیا فضایی را بین مرگ و زندگی خلق کرده است. کسانی که به هر طریقی وارد اغما میشوند به این مهمانسرا میروند. آنها باید اینجا منتظر بمانند که یا به زمین برگردند یا بمیرند. اما در این فاصله مهمترین چیزی که به دست میآورند، آگاهی است. آگاهی، آن تیغه رو لبهای که هم امید میآفریند هم ناامیدی.
آگاهی از زندگیای که در این مدت از سر گذراندند و مرگی که شاید قرار باشد با آن روبهرو شوند. آنها به نوعی، با صحبت با دکتری که در این مهمانسرا است و همچنین صحبت با دیگر افراد حاضر، ذره ذره بیشتر به این آگاهی و پذیرش شرایط موجود میرسند. ما در این محیط با شش نفر با جهانبینیهای کاملا متفاوت روبهرو میشویم. آنها با هم به مراوده افکارشان میپردازند، به خاطراتشان چنگ میزنند و تصورات شخصی خودشان را درباره ی مرگ بیان میکنند.
در این فضای معلق، عمیقا میشود فهمید که هیچ چیز جز «من» واقعیت ندارد. که هیچ مقولهای، جز من و لحظههایی که من گذرانده و ساختهام واقعی و سرشار از قطعیت نبوده و نیست. در گذشته اتفاقاتی افتاده، و آینده نیز از رد پای گذشته راه گریزی ندارد. اما این مابین؛ در این فاصله، من وجود داشتهام. و این تمام واقعیت است. همان جرقه کوتاه میان دو نیستیِ مطلق.
در این فاصله، جهانبینی شخصیتهای نمایشنامه مهمنسرای دو دنیا به واسطه تعامل افکار متفاوتشان، شنیدن داستان زندگی یکدیگر و تاثیری که هرکدام بر دیگری میگذارند دستخوش تغییر میشود. ما مرگ و حیات را با کفههای متفاوتی میسنجیم و ارزشهای متغیری را کف دستمان میگذارد.
برای مثال میتوانیم روی تیپِ شخصیتیِ دو نفر از آنها بیشتر تمرکز کنیم: از یک سو ما مردی را میبینیم که در زمان حیات آنقدر روی سیاهیِ مرگ متمرکز بوده که به نورِ کورکننده زندگیاش اندکی فرصت بروز نداده است. اما از سوی دیگر، امانوئل اشمیت ما را با دختر بیمار و خانهنشینی روبهرو میکند که با وجود تمام مشکلات و سیاهی عمیق اطرافش، از یک خط باریک نور که از پنجره به اتاقش میخزد، به اندازه یک حمامِ آفتاب گرفتن، غرقِ لذت میشود.
احتمالا میتوانید تصور کنید که از تبادل اندیشههای این دو نفر، چه جهانبینیای تولید میشود و چه اتفاقی میافتد اگر این دو انسان، در حالتِ اغما، و زمان کوتاه و موقت بین مرگ و زندگی شیفته هم شوند. همچنین ندانند که فردا روی زمین، در قطعیتی کامل، چطور ممکن است بتوانند یکدیگر را پیدا کنند!
تعلیقِ این وضعیت، ندا از نیمه ثبات و پایدارِ زندگی میدهد دقیقا همانطور که در ابتدای کتاب مهمانسرای دو دنیا به نقل از فرانسوا ویون میخوانیم:
از نظر من هیچ چیز مطمئنتر از نامطمئن نیست.
اینجا همهچیز موقتی است. اما این لحظه و تاملِ موقت، یک ابدیت را شکل میدهد.
باید بدانیم که «یک لحظه قادر است ابدیتی را در خود جای بدهد.» پس لحظه، ابدیت است.
[ معرفی کتابی دیگر: نمایشنامه باغ آلبالو – اثر چخوف ]
نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا در بخشهایی سعی دارد مخاطب را به این نتیجه برساند که تا زمانی به یقین با مرگ خود روبهرو نشود، هرچند که از واقعی بودنِ آن با خبر است و باورش دارد، ولی اهمیتی نمیدهد و این مسئله باعث افزایش کیفیت زندگیاش نمیشود. انگار که با وجود حتمی بودنِ مرگ، آن را در ناخواگاهش انکار میکند. مگر نه باید تمام لحظهها را مانند آب نباتی مکید.
این کتاب ذهن ما را درباره مرگ به چالش میکشد.
همانطور که پیشتر گفتیم، در حد فاصل بین مرگ و زندگی، در این مهمانسرا، مهمترین چیزی که کسب میشود آگاهی است. این مساله، روبهرو شدن با مرگ با مکثی کوتاه، تنها فرصتی است برای بیشتر متمرکز شدن روی زندگی و آن چه که از سر گذراندهایم. اشمیت در این مسیر تنها قدری ذهنِ ما را قلقلک میدهد.
[ معرفی کتابی دیگر: کتاب چرا ادبیات – اثر ماریو بارگاس یوسا ]
جملاتی از کتاب مهمانسرای دو دنیا
بیاشتهایی چه بسا بدترین دردهاست. وقتی سیر به دنیا میآین، قبل از اینکه فریاد بزنین دهنتون رو پرِ خوراکی میکنن، پیش از این که درخواست کنین بوسه میگیرین، قبل از اینکه پول درآرین خرج میکنین، اینا آدم رو خیلی اهل مبارزه بار نمیآره. برای ما بیاقبالها، چیزی که زندگی رو اشتهاآور میکنه اینه که پر از چیزهاییه که ما نداریم. زندگی برای این زیباست که بالاتر از حد امکانات ماست. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۴۲)
داستان بشریت مثل یه مسابقهایه که آخرش بد تموم میشه و من نخواسته بودم توش شرکت کنم. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۴۶)
حتا وقتی تو خیابون راه میرفتم به واقعیت اعتقاد نداشتم. پالتو، کلاه، کفشهایی رو میدیدم که از جلوم میگذرن، آدمها رو. ولی اونا رو از جسمشون خالی میکردم و اسکلتشون رو میدیدم. میدیدم که همهچیز یه روز از بین میره. انگار یه دستی در درون من بود که نمیذاشت وارد زندگی بشم و اون فکر مرگ بود. اگه بهم اطمینان میدادن که بعد از این زندگی یه زندگی دیگه هست، حتما وضع فرق میکرد. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۴۷)
مدتها فکر میکردم آدمهایی که اعتراف میکنن وجدان اخلاقی والایی دارن، و حالا متوجه میشم که بعضیها همونطور که استفراغ میکنن اعتراف میکنن، بالا میآرن تا دوباره شروع کنن. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۵۶)
دوست دارم کتاب بخونم، دیوانهوار، تا تمام زندگیهایی رو که من نتونستم بشناسم تجربه کنم. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۷۳)
هر کس با دادههای خاصی به دنیا میآد مثل توراث، خانواده، محیط اجتماعی، که همیشه روش سنگینی میکنه. به دهی، کشوری، زبانی، زمانهای تعلق داره. همهی این چیزا شما رو مشخص و از سایرین متفاوت و متمایز میکنه، اما یه چیز و تنها یه چیز شما رو منحصر به فرد و تک میکنه و اون آزادیتونه. شما آزادین. آزاد، متوجهین؟ آزادین که سلامتیتون رو داغون کنین، آزادین که رگ دستتون رو بزنین، آزادین که از غم عشق هیچ وقت فارغ نشین، آزادین که تو گذشتهتون بپوسین، آزادین که قهرمان شین، آزادین که تصمیمات اشتباه بگیرین، آزادین که تو زندگی شکست بخورین یا مرگتون رو تعجیل کنین. حرفم رو باور کنین، کتاب تقدیری وجود نداره، فقط چند نشانه روی یک برگه، مقداری اطلاعات. چیزی رو که نمیشه محاسبه کرد، آزادیِ شماست. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۷۹)
من دنبال اطلاعات نیستم اگه نه روزنامه نمیخوندم. من چیزهای غافلگیرانه و معلق رو دوست دارم، سریال فیلم دنبالهدار زندگی رو دوست دارم، دوست دارم دایم از خودم سوال کنم فردا چه اتفاقی میافته، دلم میخواد خیال کنم که یه چیزی در حال وقوعه. اگه میخواستم یاد بگیرم، کتاب تاریخی میخوندم. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۸۸)
راستش، خوشبختی تو کف دست آدمه، کافیه بیحرکت بمونین، همه چی رو فراموش کنین، دیروز و فردا رو از یاد ببرین. اگه آدم بتونه خودش رو کوچک کنه و در یه مبل کنار پنجره لم بده و در دم و لحظهی حاضر زندگی کنه، میتونه از تمام مواهب عالم لذت ببره. سعادت واقعی رو چیزهای کمی میسازه. (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۹۴)
خسته نشدین؟ هر روز این همه آدم از جلوتون رد میشن، به موفقیتها و شکستهاشون پی میبرن و حتا گاهی آدمهای بهتری میشن، خب بعدش که چی؟ همهش بیهوده. از این که سرنوشت همیشه یه بازی قرعه کشی باشه خسته نشدین؟ چرا خدا انقدر ساکته؟ نکنه اون بالا همه رفتن تو اغما؟ چرا جواب نمیدن؟ ضربه مغزی شدن؟ خب، بیدارشون کنین! یه کاری بکنین! قرنهاست که همه وقت خواب با اونا حرف میزنن، بیدارشون کنین! یا اگه براشون مهم نیست و تا ابد میخوان چرت بزنن، عوضشون کنین! شما جاشون رو بگیرین و نقش تقدیر رو بازی کنین! (کتاب مهمانسرای دو دنیا – صفحه ۱۰۳)
مشخصات کتاب
- کتاب مهمانسرای دو دنیا
- نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
- ترجمه: شهلا حائری
- انتشارات: قطره
- تعداد صفحات: ۱۱۶
- قیمت چاپ دهم: ۷۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
» معرفی چند نمایشنامه دیگر: