به گفته مالرو، کتاب زندگی جای دیگری است یک نوع توهم شاعرانه است. رمانی که با خندههای تلخ، غم و تاسف همراه است. این کتاب را مهمترین کتاب در نقد رمانتیسیسم میدانند. از نظر نویسنده، میلان کوندرا، رمانتیکها انسانهایی احساسی و کمخرد هستند و آثارشان ارزش کمی دارد. همچنین میتوان گفت این رمان در وصف دوران جوانی است که مفاهیم جاافتادهای همچون کودکی، جوانی، مادری و شاعری را به چالش میکشد.
میلان کوندرا در این زمان، در قالب زندگینامه شاعری جوان به بررسی یک فاجعه میپردازد: این که شعر چگونه به یاری نیروهای اهریمنی در اجتماع میآید و هنر بر ضد آزادی و بر ضد جوهر خود به کار گرفته میشود. یارومیل، شخصیت اصلی کتاب، شاعری واقعی است با شخصیتی مضحک و حساس، هراسانگیز و البته به کلی بیگناه که جای تاسف دارد. او را مادرش شاعر بارآورده و هم او تا بستر عشق و مرگ همراهیاش میکند.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
میلان کوندرا نویسنده اهل جمهوری چک است که در سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد و در سال ۱۹۸۱ به تابعیت این کشور درآمد. کوندرا خود را نویسندهای فرانسوی میداند و اصرار میورزد که آثارش در کتابفروشیها و در دستهبندی ادبی، جزو ادبیات فرانسه محسوب شود. قبل از انقلاب مخملی ۱۹۸۹، حکومت کمونیستی در کشور چک کتابهای او را ممنوع اعلام کرده بود. کوندرا نویسندهای منزوی بود و اصولا با رسانه هیچ گفتگویی انجام نمیداد. او همچنین با اینکه بارها نامزد دریافت جایزه نوبل در ادبیات بود، هیچگاه این جایزه را دریافت نکرد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان بار هستی – اثر میلان کوندرا ]
زندگی جای دیگر است
میلان کوندرا در این رمان به زندگینامه شاعری جوان که در خلا وجود پدرش به نوعی اسیر دست مادری میشود که بهشدت خیالپرداز و خودخواه و انحصارطلب است. در این کتاب همهچیز از روابط بیمارگونه بین مادر و پسر نشأت میگیرد که با نگاه فلسفی نویسنده به صورت عمیق و روانکاوانه بررسی میشود.
دیدگاه عمومی چنین است که مادران مقدس هستند و از هرگونه خطا در حق بچه خود مبرا. اما باید داستان کوندرا را بخوانیم تا پی ببریم که همیشه چنین نیست. به عنوان مثال یارومیل که طبق میل مادرش به شعر و شاعری روی آورده است، به ناچار از سرنوشت تحمیلشدهاش تبعیت میکند و به سرودن ادامه میدهد ولی افسوس که از راه حقیقت دور میشود. او در خیالات خود الگویی از یک قهرمان اهورایی میآفریند اما هرگز نمیتواند به آن تبدیل شود.
شخصیت مادر در کتاب زندگی جای دیگری است از مهندسی جوان حامله میشود. مرد از او میخواهد که بچه را سقط کند اما او نمیپذیرد و در عوض، از پدر و مادرش میخواهد مرد را به ازدواج با او مجبور کنند. شخصیت مادر در خیالات خود تصور میکند که بچهاش شاعری خواهد شد که تولدی مانند آپولو داشته و اسمش را یارومیل میگذارد؛ نامی که در زبان چک، به اندازه نام آپولو، غیرمعمول و کم طرفدار است. یارومیل اما، هم به خاطر ثروت خانودگی و هم توجه بیش از حد مادرش، بچهای لوسی بار میآید.
یارومیل این کتاب دارای دو شخصیت شاعر و فرد سیاسی است. در این کتاب ما با تمام ویژگیهای یک شاعر رمانتیک آشنا میشویم. کوندرا، شخصیت یارومیل را زیر ذرهبین قرار داده، به نحوی که با خواندن کتاب به مرور با تمامی حالتهای روانشناختی یارومیل آشنا میشویم و احساسات و تفکرات او را میتوانیم حدس بزنیم. اما شخصیت زن در این کتاب یعنی مادر یارومیل مانند سایر کتابهای کوندرا، نماد آفرینش، زایش و تولید یک زندگی ظاهر میشود و خلقت، مهمترین بخش جهان هستی از دیدگاه کوندرا به نمایش گذاشته میشود.
کوندرا، پیچیدهترین مسائل فلسفی را در قالب رمان و از زبان شخصیتهایش بیان میکند. در کتاب نفرت کوندرا از حکومت کمونیستی مشخص هست و این نفرت به حدی میرسه که به بدبینی نسبت به انسان و دنیا تبدیل میشه. همینجور که میدونید کوندرا یک نویسنده تبعیدی هست. تو این کتاب، زندگی را در دنیایی غیر از کشور خودش میبینه و با نفرت، تفکر حاکم رو تحقیر میکنه و بیان میکنه که هیچ جای دنیا باهم فرقی ندارن و و ناامیدی فراگیر هست. این کتاب، یک رمان جذاب، پرکشش و تامل برانگیز هست و یکی از بهترین آثار کوندرا محسوب میشه. به جد میتونم بگم که یک رمان درجه یک هست که با خوندنش متوجهش میشین. این رمان هم دنیای هنرمندان و شاعران و هم جایگاه اونها رو با دید روشنفکرانه و فیلسوفانه به نمایش میگذارد.
کوندرا در کتاب زندگی جای دیگری است انسانها را در شرایطی سخت قرار میدهد و از این طریق ، شخصیت و استواری آنها را در همان شرایط محک میزند. خیانت، عشق بربادرفته، انسانهای سرخورده و مسایل دیگر که به انسانها، روابط آنها و اجتماع مربوط است در این رمان به تصویر کشیده شده است.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان هویت – اثر میلان کوندرا ]
جملاتی از متن رمان
او در مورد پیری که برایش تصوری دور و مبهم بود هیچچیز نمیدانست؛ تمام آنچه از پیری میدانست، این بود که پیری دورهای از زندگی است که در آن میانسالی به گذشته تعلق دارد؛ دورهای که سرنوشت دیگر تمام شده است؛ دورهای که آدم دیگر از این ناشناسِ وحشتناک که آینده نام دارد، وحشتی ندارد؛ دورهای که عشق، وقتی ملاقاتش میکنیم، مسلّم و واپسین عشق است.
این یک حالت بهشتی بود: بدن، کاملاً میتوانست یک بدن باشد و لازم نبود خود را زیر برگ مو پنهان کند؛ مادر و پسر در فضای نامحدودی از صلح و صفا غوطهور شده بودند. آنها با هم مثل آدم و حوایی که سیب درختِ معرفت را گاز نزده باشند، زندگی میکردند؛ در بدنشان زندگی میکردند، در ورای نیکی و بدی. ماجرا فقط به اینجا ختم نمیشود: در بهشت، زشتی با زیبایی فرقی ندارد، به این معنی که به نظر آنها، تمام چیزهای تشکیل دهنده بدن، نه زشت بود و نه زیبا؛ فقط خوشایند و دلپذیر بود. لثهها حتی اگر دندان هم نداشت، خوشایند بود، ناف خوشایند بود، آن لمبرهای کوچولو خوشایند بود، رودهها که کارشان به دقت تحت نظر بود، خوشایند بود، کرکهای سیخ سیخ بر روی آن کله مسخره خوشایند بودند. مادر با توجه خاصی مراقب آروغ و جیش و اَه پسرش بود و این فقط یک مراقبت ساده مثل مراقبت پرستاری که نگران سلامتی بچه است نبود؛ نه، او تمام حرکات و اعمال این بدن کوچک را عاشقانه زیر نظر داشت.
پس یارومیل چه چیزی داشت که دوستانش او را دوست نداشتند؟ چه داشت که حرص همه را درمیآورد؟ چه چیزی او را از بقیه متمایز میکرد؟ با کمی تردید میتوانیم بگوییم: این موضوع به خاطر ثروت نبود، به دلیل عشق مادرش بود.
لطافت در لحظهای متولد میشود که ما به آستانه سن عقل پرتاب شدهایم و با دلهره متوجه آن مزایایی از کودکی میشویم که وقتی خودمان بچه بودیم نمیفهمیدیم. لطافت، ترسی است که در سن عقل به ما القاء میشود. لطافت، اقدام به ایجاد فضایی مصنوعی است، فضایی که در آن باید با دیگری مثل بچه رفتار کرد.
اینکه دنیا آزاد نیست، به اندازه اینکه آدمها آزادیشان را فراموش کردهاند بد نیست.
لطافت در لحظهای متولد میشود که ما به آستانه سن عقل پرتاب شدهایم و با دلهره متوجه آن مزایایی از کودکی میشویم که وقتی خودمان بچه بودیم نمیفهمیدیم. لطافت، ترسی است که در سن عقل به ما القاء میشود. لطافت، اقدام به ایجاد فضایی مصنوعی است، فضایی که در آن باید با دیگری مثل بچه رفتار کرد. لطافت، ترس از عاقبت عشق جسمانی نیز هست؛ کوششی است برای نجات عشق از دنیای بزرگسالان، دنیایی که فریبنده و اجبارآمیز و سنگین شده از تن و مسئولیت است؛ لطافت، کوششی است برای نگریستن به زن به مثابه یک کودک.
او در رؤیای مرگ، بینهایت را جستجو میکرد. زندگیاش به طرزی ناامید کننده حقیر بود و تمام چیزهای دور و برش پیش پاافتاده و عاری از درخشش؛ اما مرگ مطلق است؛ غیر قابل تقسیم است، و غیر قابل تغییر.
دانستههای شاعر از این دنیا اندک است، اما کلماتی که از او بیرون میریزد، مجموعه زیبایی تشکیل میدهد، متبلور و یکپارچه. شاعر آدم پختهای نیست و با وجود این، اشعارش پختگی پیشگویی را دارد که در برابر آن حتی خودش هم در حیرت میماند.
آدم تا وقتی بزرگ نشده، تا مدتها در آرزوی یگانگی و امنیت دنیایی است که در درون مادرش به حد کمال به او اعطا شده؛ و وقتی در مقابل دنیای بزرگسالان – دنیای نسبیت – قرار میگیرد، دچار اضطراب (یا خشم) میشود، دنیایی که او در آن همچون قطرهای است در اقیانوسی بیگانه. به همین خاطر است که جوانان یگانهجویانی شوریدهاند؛ رسولان مطلق. به همین خاطر است که شاعر دنیای خصوصی اشعارش را میسازد؛ به همین خاطر است که انقلابی جوان، خواهان دنیای کاملاً جدیدی است که تنها از یک اندیشه به وجود آمده؛ به همین خاطر است که جوانان سازش را جایز نمیدانند، نه در عشق نه در سیاست؛ دانشجوی سرکش در طول تاریخ هیچ و همه چیزش را فریاد میکشد.
مشخصات کتاب
- کتاب زندگی جای دیگری است
- نویسنده: میلان کوندرا
- ترجمه: پانته آ مهاجر کنگرلو
- انتشارات: نشر نو
- تعداد صفحات: ۳۲۱
- قیمت چاپ پانزدهم – سال ۱۴۰۰: ۲۳۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب زندگی جای دیگری است چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند مطلب مفید دیگر: