رمان اگنس نوشته پتر اشتام است که در سوئیس به دنیا آمد و برای نگارش نمایشنامههایش مفتخر به دریافت جوایز ادبی بسیاری شده است. لحن سرد و پراکندهگویی از ویژگیهای سبک نگارش اشتام است. اشتام در سال ۲۰۰۳ رسماً به عضویت هیئت نویسندگان سوئیس درآمد.
پشت جلد این رمان آمده است:
focus weekly درباره این رمان نوشته است: «ادبیات سوئیس حق دارد که برای این سبک و لحن منحصر به فرد به خود تبریک بگوید.»
[ مطلب مرتبط: رمان بلندیهای بادگیر – رمان عاشقانه ]
رمان اگنس
داستان کتاب با ضربهای هولناک شروع میشود. ضربهای که در همان ابتدای کار خواننده را غافلگیر میکند:
اگنس مرده است، داستانی او را کشت، از اگنس جز این داستان چیزی نمانده.
و با همین جمله ما وارد فضای رمانی میشویم که از ابتدا، پایان آن را میدانیم. ولی آن چه که در این رمان پست مدرن ذهن خواننده را درگیر میکند واقعیت این امر است…
داستان رمان اگنس از آن جایی شروع میشود که راوی و اگنس در کتابخانهای عمومی با یکدیگر آشنا میشوند و پس از آن راوی با فلش بکهایی چگونگی این آشنایی و رابطه خود با اگنس را بازگو میکند.
شروع داستان برمیگردد به روزی در نه ماه پیش، که برای اولینبار در کتابخانه عمومی شیکاگو همدیگر را دیدیم. وقتی با هم آشنا شدیم، هوا سرد بود. سرد مثل همیشه در این شهر، اما الان هوا سردتر است و برف میبارد.
در قسمت دیگری از پشت جلد رمان اگنس آمده است:
راوی که نویسندهای درجه دو است داستانی در مورد اگنس مینویسد، او به دنبال پایان مناسب است، پایانی که داستانش را جذاب و خواندنی کند و در آخر خواننده با دو پایان مواجه است. پایانی خوش و پایانی واقعی… در پایان خوش اگنس در کنار راوی به زندگی مشترکشان ادامه میدهد و پایان دو که در ده صفحهی آخر اجرا میشود. اگنسی که دیگر نیست. برای او همان اتفاقی میافتد که راوی در ابتدای رمان گفته است. اگنس میمیرد. داستانی او را میکشد و داستان خلق شده در تعلیق جهان داستانی و واقعی باقی میماند و این خواننده است که به این پایان جهت میدهد: «آیا اگنس راوی را ترک کرد و چون در زندگی راوی حضور ندارد همین امر به نوعی مرگ تلقی میشود؟ آیا اگنس زاده خیال راوی بود، در داستانی زنده شد و در آن پایان یافت؟»
رمان اگنس اولین کتاب من است از پتر اشتام بود و به قدری سبک نویسنده را دوست داشتم که سراغ باقی آثارش خواهم رفت. در نهایت اینکه نظر شخصی من به این شکل است که اگنس واقعی بود. در زندگی راوی حضور داشت و بعد مرد. اگنس را زندگی بیعشق کشت. خیانت کشت. اگنس را معشوقش کشت. فردی که بین خوشبختی و آزادی، آزادی فردیاش را انتخاب کرد.
[ مطلب مرتبط: رمان گتسبی بزرگ – رمان عاشقانه ]
جملاتی از متن رمان اگنس
اگنس گفت: هر وقت یک کتاب رو تا آخر میخونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی میکنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم میپرسم، یعنی نویسندهها میدونن که چیکار میکنن، با ما چیکار میکنن؟
خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی میکنند و بدبختی را خط خط. وقتی تو میخواهی خوشبختی ما را توصیف کنی، باید یک عالم نقطههای کوچک درست کنی، مثل سورا. آن وقت مردم از فاصلهای میتوانند ببینند که ما خوشبخت بودیم.
هر کدام از ما به نوعی پس از مرگمان به زندگی ادامه میدهیم. در یاد سایر آدم ها، در یاد بچههایمان و در چیزی که خلق کردیم.
اگر الان بروم پیش اگنس، یعنی برای همیشه رفتهام، گفتنش راحت نیست گرچه دوستش داشتم و کنارش خوشبخت بودم، اما بدون او احساس آزاد بودن میکردم. برای من هم همیشه آزادی مهمتر از خوشبختی بوده. شاید این همان چیزی بود که دوست دخترهایم اسمش را گذاشته بودند خودخواهی.
بچه که بودم، پدر و مادرم هر یکشنبه من رو میبردن کلیسا، ولی از همون اول اعتقادی به کلیسا نداشتم. گرچه گاهی آرزو میکنم که کاش داشتم. خانم معلمی داشتیم برای روزهای یکشنبه. زنی قد کوتاه و بیریخت که معلولیتی هم داشت. فکر کنم پاساب داشت. یک دفعه برای کلاس تعریف کرد یک بار بچه که بوده، کلیدش رو گم میکنه. پدر و مادرش سر کار بودن و اون نمیتونسته بره منزل. شروع میکنه به دعا خوندن و خدا جای کلید رو نشون میده. توی راه مدرسه کلید رو گم کرده بود.
مشخصات کتاب
- رمان اگنس
- نویسنده: پتر اشتام
- ترجمه: محمود حسینی زاد
- انتشارات: افق
- تعداد صفحات: ۱۶۰
- قیمت چاپ نهم: ۱۲۵۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: سحر محبتیان
نظر شما در مورد رمان اگنس چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی دو کتاب دیگر از نشر افق: