نویسنده کتاب تنهایی پر هیاهو به گفته میلان کوندرا، بزرگترین نویسنده چک محسوب میشود و یوزوف اشکوورتسکی نیز حضور هرابال را در ادبیات معاصر چک، دگرگونکننده و انقلابی وصف میکند.
هرابال، تنهایی پر هیاهو را در سالهای ممنوعالقلم بودنش نوشت که در همان سالها بهصورت مخفیانه انتشار یافت. نویسنده که پس از نوشتن کتاب به زندگی خود خاتمه میدهد، اینگونه ما را به دنیای پرهیاهوی خود میکشاند:
سیوپنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این «قصهی عاشقانهی» من است. سیوپنج سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله را خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کردهام که دیگر به هیئت دانشنامههایی درآمدهام که طی این سالها سهتُنی از آنها را خمیر کردهام. سبویی هستم پر از آب زندگانی و مردگانی که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود. آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده.
بهومیل هرابال در سال ۱۹۴۸ موفق به کسب مدرک دکتری در رشته حقوق شد، اما هیچگاه به دنبال شغلی مرتبط با رشته تحصیلی خود نرفت و در عوض در مشاغل سختی همچون کار در کارگاه پرس کاغذ، دستفروشی، سوزن بانی راهآهن و… مشغول به کار شد. با خواندن کتاب تنهایی پرهیاهو نیز میتوان این موضوع را مشاهده کرد و با شیوه تفکر نویسنده آشنا شد.
[ معرفی کتاب: روح پراگ اثر ایوان کلیما ]
کتاب تنهایی پر هیاهو
این کتاب داستان شخصیتی به نام هانتا است که، کار او خمیر کردن کتابها، دستههای گل و آثار نقاشی است. ذقت داشته باشید که کتاب در زمان حکومت کمونیسم بر کشور نوشته شده و هانتا نیز کارگری ساده است. هانتا در تمام طول هفته کار میکند و هر روز کتابهایی را خمیر میکند که حزب و اداره سانسور تصمیم گرفته آنها را خمیر کند.
نکته جالب در مورد او این است که شخصیتش با کارگران معمولی تفاوتهای بسیاری دارد. او کتابهای نفیس و ارزشمند را با خود به خانه میبرد و با آنها زندگی میکند. به تعبیری میتوان گفت شخصیت اصلی داستان ما از بین بَرنده زیبایی نیست بلکه تصمیم میگیرد این زیبایی را وارد زندگی شخصیاش کند. اما زندگی با ادبیات زندگی ساده و راحتی نیست. شخصیت اصلی کتاب نیز از این موضوع در امان نمانده و درگیر جنگی درونی میشود. جنگی که به گفته خودش از جنگ مسلحانه نیز سختتر است.
تمامی فصلهای کتاب تنهایی پر هیاهو با همان عبارت تکراری «سیوپنج سال زیر دستگاه پرس هیدرولیک کاغذ باطله روی هم کوبیدم…» آغاز میشود که تاکیدی نویسنده بر کاری تکراری و ملالآور است. جملهای که آنقدر تکرار میشود که بهراستی خواننده هم از خواندن آن خسته میشود. چرخه بیپایانی که اگر معنایی برای آن یافت نشود خیلی سریع روح را در هم میشکند.
درنهایت پس از ۳۵ سال زندگی «عاشقانه» با کتاب و کلمات وقتی پای تکنولوژی و عصر جدید به میان میآید، کارایی او نادیده گرفته میشود و از طرف رئیسش مجبور به تغییر شغل میشود اما داستان به همین جا ختم نمیشود و… .
هرابال علیرغم اخذ مدرک دکترا در رشته حقوق، در شروع جست و جوی شغل از مدرک تحصیلی خود استفاده نکرد و مشاغلی به گفته خودش جنونآور، برای خودش انتخاب کرد؛ مشاغلی ساده مثل کارگری، دستفروشی و دورهگردی و بستهبندی کاغذ باطله و شغلهای پیش پا افتاده دیگر. شاید به علت همین تجربههای متنوع او در شغلهای متنوعش باشد که در آثارش حس باورپذیری را به ما القا میکند.
زاویه دید اول شخصی که هرابال در کتاب تنهایی پر هیاهو برای بیان داستانش استفاده کرده و همچنین ترجمه خوب آقای دوائی که باعث شده هدف هرابال بدون دستکاری شدن به فارسی برگردان شود در عینی و ملموس شدن اتفاقات کتاب به خواننده بسیار کمک میکند. کتاب به نحوی روایت میشود که گویی هانتا در حال صحبت کردن با خود شماست. خواننده میتواند به راحتی با شخصیت اصلی صمیمی شود و حتی در بعضی جاها خود را کنار هانتا و دستگاه پرسش احساس کند.
شیوه روایت هرابال نیز پیچیده نیست و در کتاب، روزمرگی به سادهترین شکلش نشان داده شده. روزمرگیای که هانتا عاشقش بود و وقتی بعد از سی و پنج سال این روزمرگی از او گرفته میشود، نمیداند باید چه کار کند. در جایجای کتاب طنزهایی سیاه به کار برده شده که سرشار از اندوههایی هستند که بازی زندگی را به نمایش میگذارند. با این حال باید در این بازی زندگی معنایی پیدا کرد چراکه ادامه دادن بدون معنا بسیار طاقتفرساست. هانتا نیز دنبال همین است، او میخواهد، او نیاز دارد که این معنا را پیدا کند و خود نیز در جایی از کتاب اشاره میکند: «انتظار دارم کتابها بر من دربارهی خودم رازهایی را بگشایند که نمیدانم.»
طبیعتاً مطالعه کتاب تنهایی پر هیاهو تجربهای بینظیر خواهد بود اما جا دارد از کیفیت پایین چاپ کتاب گلایه کنیم. طراحی جلد کتاب، نقاشی انتخاب شده برای جلد (که گویا پرترهای از نقاش معاصر چک است) فونت به کار رفته و به طور کلی جزییات دیگر برای کتابی به این خوبی جالب نیست. امیدواریم در چاپهای بعد دستی بر سر و روی کتاب کشیده شود.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان نان سالهای جوانی – ادبیات آلمان ]
جملاتی از متن کتاب
من مثل حضرت آدم در میان خلنگزارها، در خودم جمع میشوم، کتابی را برمیدارم و چشمهایم با هراس به درون دنیایی سوای جهان اطراف خودم باز میشود. چون که وقتی شروع به خواندن میکنم به عالم دیگری فرو میروم، در متن غرقه میشوم. خودم هم حیرت میکنم و باید گناهکارانه اعتراف کنم که واقعا در عالم رویا بودهام، در دنیایی زیباتر، در قلب حقیقت.
من وقتی چیزی را میخوانم، در واقع نمیخوانم. جملهای زیبا را به دهان میاندازم و مثل آب نبات میمکم، یا مثل لیکوری مینوشم، تا آن که اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگهایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد.
کیف دستیام پر از کتابهایی است که انتظار دارم همان شب بر من درباره خودم رازهایی را بگشایند که نمیدانم.
من میتوانم به خودم تجمل مطرود بودن را روا بدارم هرچند که هرگز مطرود نیستم، فقط جسماً تنها هستم تا بتوانم در تنهاییای بسر ببرم که ساکنانش اندیشهها هستند، چونکه من یک آدم بیکله ازلی ابدی هستم و انگار که ازل و ابد از آدمهایی مثل من چندان بدشان نمیآید.
هر وقت که دستگاه پرسم در آخرین مرحله، کتابهای زیبا را با فشار بیست اتمسفر خرد میکرد، صدای درهم شکستن اسکلت آدمی را میشنیدم و احساس میکردم که دارم جمجمه و استخوان کلاسیکها را خرد میکنم.
کاغذ هم، مثل پنیرِ جا افتاده و شرابِ کهن، هرقدر کهنهتر خوشمزهتر.
عمل خلاف بیمجازات نمیماند و تجاوزهای ما مدام روحمان را میآزارد.
هر آنچه در این دنیا میبینیم، حرکتی توامان به پیش و به پس دارد، مثل دم آهنگران، مثل دیوارههای طبله من. همهچیز با فشار یک دکمهی سبز یا سرخ در جهت مخالف مسیر قبلی خود به حرکت در میآید، و این است آنچه چرخ این جهان را به حرکت وا میدارد.
نه، آسمان عاطفه نمیشناسد، همچنان که انسان دوپا بویی از عاطفه نبرده است.
کتاب تئوری آسمانهای کانت: در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان، به زبانی بینام با انسان از چیزهایی، از اندیشههایی سخن میگوید که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی.
از اینجا به بعد معنی پیشرفت، پسرفت است. درست است: پیشرفت به مبدا، یعنی پسرفت به سوی آینده.
سرنوشت من عذر خواستن از همه بود. من حتی از خودم هم به خاطر آنچه بودم، به خاطر طبیعت گریزناپذیرم، تقاضای بخشش دارم.
منی که تمام عمر به انتظار دریافت نشانه عنایتی کتاب خوانده بودم هرگز کلامی از بالا نشنیده بودم ولی مانچا که همیشه از کتاب نفرت داشت، به چیزی تبدیل شده بود که مقدر بود باشد و حال دربارهاش کتاب مینویسند و با بالهای سنگیاش در پرواز خویش اوج میگیرد.
مشخصات کتاب
- عنوان: تنهایی پر هیاهو
- نویسنده: بهومیل هرابال
- ترجمه: پرویز دوائی
- انتشارات: کتاب پارس
- تعداد صفحات: ۱۴۸
- قیمت چاپ بیست و ششم: ۱۴۹۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب تنهایی پر هیاهو چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. اگر این کتاب را نخواندهاید، آیا به مطالعه آن علاقهمند شدید؟
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: