<link rel="stylesheet" href="https://fonts.googleapis.com/css?family=Dosis%3A200&#038;display=swap" />

داستان نویسی

کتاب سنگ کاغذ قیچی

https://www.iranketab.ir/

داستان کتاب سنگ کاغذ قیچی که این روزها خوانندگان بسیاری پیدا کرده است، درباره آدام و آملیا، زن و شوهر جوانی است که با هم مشکل پیدا کرده‌اند. آن‌ها در لندن زندگی می‌کنند و روش‌های مختلفی برای حل اختلاف خود امتحان کرده‌اند اما هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده و برای آخرین مرحله تصمیم می‌گیرند به حرف مشاورشان گوش دهند و برای تعطیلات پایان هفته به اسکاتلند سفر کنند تا شاید در این سفر معجزه کند.

این تصمیم صرفاً به خاطر توصیه مشاورشان نبود و فراهم شدن سایر شرایط به این قضیه کمک کرد. آملیا که کارش نگهداری از سگ‌های بی‌خانمان است، یک بلیط بخت‌آزمایی می‌خرد و در نتیجه آن، برنده‌ چند روز اقامت رایگان در جایی می‌شود که شخصیت‌های داستان به آن‌حا می‌روند.

آلیس فینی، نویسنده بریتانیایی است پیش از آنکه به رمان‌نویسی روی بیاورد تهیه‌کننده و خبرنگار شبکه بی‌بی‌سی در حوزه‌های سرگرمی و هنر بود. نخستین اثر او، گاهی دروغ می‌گویم، در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسید و موفقیت چشمگیری به دست آورد و به زبان‌های متعدد ترجمه شد. ترجمه این رمان در ایران نیز با فروش خوبی همراه بود و اکنون چهارمین رمان این نویسنده یعنی کتاب سنگ کاغذ قیچی روانه بازار شده است.

این کتاب با عنوان اصلی Rock Paper Scissor در نگاه اول داستان سفری هیجان‌انگیز برای حفظ یک زندگی عاشقانه است! اما کتاب، داستانی رازآلود است که بعید است خواننده بتواند پایان آن را حدس بزنید.

پشت جلد کتاب سنگ کاغذ قیچی داستان رمان به این شکل تعریف شده است:

آدام و آملیا به اسکاتلند سفر می‌کنند تا در هتلی کنار دریاچه بلک‌واتر، دور از هیاهوی لندن، مشکلاتشان را حل کنند. این هتل زیبا درواقع کلیسایی قدیمی است، با منظره‌ای خیره‌کننده در دل طبیعتی دست‌نخورده، اما اوضاع آن‌طور که این زوج انتظار دارند پیش نمی‌رود: آب و برق قطع می‌شود، سروصداهای عجیبی از گوشه‌وکنار کلیسا به گوش می‌رسد، درها بی‌جهت باز و بسته می‌شوند، امکان تماس با هیچ‌کس وجود ندارد و انگار کسی این زوج را زیر نظر گرفته است. به‌علاوه، مشخص می‌شود سرداب کلیسا محل دفن جادوگران بوده و ارواح آن‌ها مدام در آن اطراف پرسه می‌زند.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان خانه‌ای که در آن مرده بودم – مجموعه ادبیات پلیسی ]

کتاب سنگ کاغذ قیچی

آدام و آملیا در طول یک روز کاملا برفی به آنجا می‌رسند و از شرایط آنجا خبر ندارند. بلک واتر، کلیسایی است که ظاهراً کسی بجز این دو نفر در آن اقامت ندارد تا اینکه آملیا حضور شخص سومی را پشت پنجره‌ها احساس می‌کند، از اینجا به بعد زنی به نام رابین که در یک کلبه کمی دورتر از کلیسای بلک واتر زندگی می‌کند به داستان اضافه می‌شود و داستان معماگونه پیش می‌رود.

ذر نظر بگیرید در کلیسایی در اسکاتلند – با آن آب و هوا مخوف – و ناگهان برق قطع می‌شود. قطع شدن برق برای ما یعنی تقریباً از کار افتادن همه‌چیز.  قطعی برق در دنیای امروز حتی اگر وسط شهر لندن باشید ترسناک است چه برسد به اینکه در شرایط سختی به دور از شهر و در فضایی مرموز باشید. بنابراین می‌توانید دلهره‌ای که شخصیت کتاب دارند، درک کنید.

هتل آن‌ها یا به شکل دقیق‌تر، کلیسای محل اقامت آن‌ها در نگاه اول بسیار مناسب و راحت به نظر می‌رسد. اما با گذشت زمان کوتاهی رخداد‌های عجیبی به وقوع می‌پیوندند. مثلاً آب قطع می‌شود، سرو صدا‌های ناموزون و غیر عادی به گوش می‌رسند و راه‌های تماس، همگی قطع می‌شوند. در‌ها بی‌جهت باز و بسته می‌شوند و گویی یک یا چند نفر زوج داستان را تحت نظر دارند. پیشتر که می‌رویم این حقیقت برای شخصیت‌های اصلی ماجرا افشا می‌شود که سرداب کلیسا محلی بوده است که جادوگران در آن دفن می‌شده‌اند.

رمان سه راوی اصلی دارد که هر کدام یک بخش داستان را روایت می‌کنند: آدام، آملیا و رابین. داستان همچنین یک راوی فرعی دارد و آن همسری است که هر سال در روز سالگرد ازدواج یک نامه برای آدام می‌نویسد ولی به دست او نمی‌رساند. آدام – شخصیت محوری داستان که اتفاقات پیرامون او در جریان است – در این کتاب نویسنده فیلنامه‌های اقتباسی است. او آرزو دارد که کتابش را روزی به فیلم سینمایی تبدیل کند اما آدام بیماری منحصر به‌فردی دارد که بسیار عجیب نیز می‌باشد. که او را در تشخیص چهره آدم‌ها ناتوان است!

جملات ابتدایی کتاب نیز با همین موضوع شروع می‌شود:

شوهرم صورتم را تشخیص نمی‌دهد. موقع رانندگی‌ام حس می‌کنم به من زل زده است و نمی‌دانم چه می‌بیند. قیافه بقیه هم برایش ناآشناست، اما هنوز هم عجیب است مردی که با او ازدواج کردم قادر نباشد مرا در صف تشخیص چهره در اداره پلیس به جا بیاورد.

نویسنده در رمان معمایی و جنایی خود، لحظات تلخ و سخت زندگی‌ افراد را در کنار خاطرات خوب آن‌ها به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که روابط به مراقبت نیاز دارند. اما کتاب سنگ کاغذ قیچی نسبت به سایر کتاب‌های جنایی تفاوت جالبی دارد، این کتاب صرفاً یک رمان جنایی نیست و با داستانی عاشقانه درآمیخته که خواننده را به دنبال خود می‌کشد. اگر به صورت حرفه‌ای خواننده رمان‌های جنایی باشید، احتمالا این کتاب آنچنان که باید و شاید شما را شیفته خود نکند، با این حال رمان، سرشار از غافلگیری و هیجان است.

نویسنده در این کتاب، به نکات ریز و درشت زیادی اشاره می‌کند. به عنوان مثال او به خواننده می‌گوید، هیچ دروغی تا آخر پنهان نمی‌ماند پس بهتر است صادق باشیم. مثلاً آملیا در مورد زندگی خود به آدام دروغ گفت اما بلاخره حقیقت برملا شد و همین دروغ‌ها در پایان داستان برای او بسیار گران تمام شد.

مسئله اعتماد نیز در کتاب نقش مهمی دارد و ما با نویسنده همراه می‌شویم که در زندگی نباید به هیچکس، بیش از حد اعتماد کرد. مثلاً رابین، آملیا را بسیار دوست داشت ولی همین دوست نزدیکش باعث خراب شدن رابطه‌اش با همسرش شد. آدام با آملیا بدون اینکه در موردش چیزی بداند ازدواج کرد اما بعدها متوجه شد که آملیا آن چیزی که فکر می‌کرد نبود و این اعتماد کورکورانه مشکلات زیادی را رقم زد.

درنهایت اینکه، ابتدا کتاب عاشقانه و حتی حوصله‌سربر به نظر می‌رسد اما رفته رفته، هنگامی که جزییات کتاب بیشتر مشخص می‌شود جذابیت کتاب نیز بیشتر می‌شود. آلیس فینی رمان معمایی نفس‌گیر و خوبی خلق کرده و شما را با شخصیت‌های اصلی داستان همراه می‌کند. آلیس فینی در خلال داستان و با هر صفحه‌ای که جلو می‌رویم، گوشه‌ای از رازهای نهفته در دل ماجرا را نشان می‌دهد و از یک جا به بعد به کل روند داستان را تغییر می‌دهد که این تغییر روند داستان به شدت غیر قابل پیش‌بینی است و مدام باعث حیرت خواننده می‌شود.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پرده – آخرین پرونده هرکول پوآرو ]

کتاب سنگ کاغذ قیچی

جملاتی از متن رمان

هیچ کس نباید قول دهد کسی را تا ابد دوست داشته باشد، یک آدم عاقل در بهترین حالت می‌تواند قول دهد برای این کار تلاش کند. اگر کسی را که با او ازدواج کرده‌ای بعد از ده سال نشناسی، چه؟ آدم‌ها تغییر می‌کنند و قول‌ها – حتی قول‌هایی که می‌کوشیم به آن‌ها وفادار بمانیم – گاهی شکسته می‌شوند.

زندگی یک بازی است که در آن پیاده‌ها هم می‌توانند شاه شوند، نه‌فقط کسانی که قوانین بازی را می‌دانند. بعضی آدم‌ها تمام زندگی پیاده می‌مانند، چون هیچ وقت حرکت درست را یاد نمی‌گیرند. این فقط آغاز است. هنوز کسی کارتش را رو نکرده، چون نمی‌دانسته با چه‌چیزهایی روبه‌روست.

آن‌قدر با سر پایین با گرفتاری‌ها روبه‌رو می‌شویم که یادمان می‌رود برای نگاه کردن به ستاره‌ها سرمان را بلند کنیم.

هدر دادن زندگی‌مان با زندگی نکردن خیلی غمگینم می‌کند.

هیچکس نباید قول دهد کسی را تا ابد دوست داشته باشد، یک آدم عاقل در بهترین حالت می‌تواند برای این کار تلاش کند.

درهای کلیسا را خیلی محکم می‌بندم. دلم نمی‌خواست آن‌قدر محکم به هم کوبیده شوند و فکرش را هم نمی‌کردم صدایش اینقدر بلند باشد. این را هم نمی‌‌دانم چرا راحت اعتراف نکردم و همه چیز را انداختم تقصیر باد. شاید چون از اینکه همسرم هر پنج‌ دقیقه یک بار سرزنشم کند، خسته شده‌ام. داخل کفش‌کن در دیگری هم هست، درست وسط دیوار آینه‌های مینیاتوری. باب به آن پنجه می‌کشد و خراش‌هایی روی چوب به جا می‌گذارد. این هم کاری است که هرگز نکرده، درست مثل آن خرخرهای مدتی قبل. قبل از آنکه دستگیره را پایین دهم، مکث می‌کنم، اما بعد که در را باز می‌کنم، راهرو دراز و تاریکی نمایان می‌شود.

وقتی آدم‌ها زندگی کردن را فراموش کنند، زندگی نقشه‌های دیگری برایشان می‌کشد. هفته‌ها به ماه‌ها تبدیل می‌شوند و ماه‌ها به سال‌ها.

خجالتی بودن و سرد بودن دو جیز مختلف است، اما متاسفانه بیشتر مردم تفاوتش را نمی‌دانند.

گاهی فکر می‌کنم ترس از سقوط است که باعث می‌شود آدم‌ها اشتباه کنند. ما هراسان متولد نمی‌شویم. وقتی جوانیم، هنگام دویدن یا بالا رفتن یا پریدن تردید نمی‌کنیم و نگران صدمه دیدن یا تحمل شکست نیستیم. طرد شدن و زندگی واقعی ترسیدن را یادمان می‌دهد، اما اگر حقیقتاً چیزی را بخواهی، باید خطر کنی.

زندگی یک بازی است که در آن پیاده‌ها هم می‌توانند شاه شوند، نه فقط کسانی که قوانین بازی را می‌دانند. بعضی آدم‌ها تمام زندگی پیاده می‌مانند، چون هیچ وقت حرکت درست را یاد نمی‌گیرند. این فقط آغاز است. هنوز کسی کارتش را رو نکرده، چون نمی‌دانسته با چه چیزهایی روبه‌روست.

بزرگ‌ترین مشکل آدم‌های این زمانه همین است: قدر چیزهایی را که دارند نمی‌دانند، مدام بیشتر می‌خواهند. نمی‌خواهند برایش کار کنند. نمی‌خواهند آن را کسب کنند. وقتی چیزی را که می‌خواهند به دست می‌آورند، مثل بچه‌های لوس نق می‌زنند و می‌نالند. خیلی از آدم‌ها فکر می‌کنند دنیا چیزی به آن‌ها بدهکار است و بقیه را مقصر انتخاب‌های نادرستشان در زندگی قلمداد می‌کنند. همه هم فکر می‌کنند اگر اوضاع مطابق نقشه‌هایشان پیش نرفت، می‌توانند فرار کنند. اینجا از این خبرها نیست.

آرزو می‌کنم آدم‌ها خیلی بیشتر شبیه کتاب‌ها بودند. اگر در میانه‌های یک رمان بفهمی دیگر از آن لذت نمی‌بری، می‌توانی آن را کنار بگذاری و رمان دیگری پیدا کنی. فیلم‌ها و سریال‌ها هم همین‌طورند. قضاوت و احساس گناهی در کار نیست، حتی لازم نیست کسی بداند، مگر اینکه خودت دلت بخواهد به او بگویی. اما دربارهٔ آدم‌ها باید تا انتها پیش بروی و بدبختانه قرار نیست کسی تا ابد با خوبی‌وخوشی زندگی کند.

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب سنگ کاغذ قیچی
  • نویسنده: آلیس فینی
  • ترجمه: سحر قدیمی
  • انتشارات: نون
  • تعداد صفحات: ۲۹۶
  • قیمت چاپ شانزدهم – سال ۱۴۰۳: ۲۴۹۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب سنگ کاغذ قیچی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر در ژانر معمایی:

  1. رمان خشکسالی
  2. رمان عدالت
  3. رمان جزیره شاتر