کتاب جایی دیگر اثر گلی ترقی است که در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ولی مجدداً به ایران بازگشت. پس از بازگشت، به داستاننویسی روی آورد. نُه سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد و سپس به فرانسه رفت.
اولین مجموعه داستانش به نام «من هم چهگوارا هستم» در ۱۳۴۸ منتشر شد. در فرانسه هم به نوشتن ادامه داد و داستان «بزرگبانوی روح من» را نوشت. در ۱۹۸۵ این داستان به عنوان بهترین قصهٔ سال در فرانسه برگزیده شد. از دیگر آثار او میتوان به «اتوبوس شمیران»، و «خانهای در آسمان»، «خاطرههای پراکنده» و «اتفاق» اشاره کرد.
[ مطلب مرتبط: رمان ناتمامی – رمان ایرانی ]
خلاصه کتاب جایی دیگر
کتاب جایی دیگر مجموعهای از شش داستان مجزا و در عینحال مرتبط است که هر یک روایتی از شرح حال اشخاص در زمانها و مکانهای متفاوتی ارائه میدهد. نویسندهی این کتاب سعی دارد نشان دهد که تمام اتفاقات عالم بههم مربوط است؛ چنانچه در پشت جلد کتاب میخوانیم:
شخصیتهای این کتاب اغلب منزوی و ناامید هستند. داستانها خیالی هستند، اما حکایت واقعی زندگی بسیاری از ما انسانهاست و شرایطی که خواسته یا ناخواسته در مسیرش قرار گرفتهایم و گریزناپذیر هستند.
از نقاط قوت این کتاب، نثر ساده اما پرمعنای آن است که گویی از درون هر انسانی به بیرون میتراود و ناگفتههایش را عیان میکند؛ یک فرصتِ موقت برای بودن و نگریستن، خالی از تبوتاب و دلهره، خالی از حسابوکتاب…
درباره کتاب جایی دیگر
در داستان اول، «بازی ناتمام»، راوی داستان اولشخص است که از ایران به پاریس مهاجرت کرده است و در فرودگاه تصادفاً یکی از همکلاسیهایش را ملاقات میکند که روزگاری آرزو داشت مانند او باشد. داستان بسیار ساده و نثری روان دارد و مدام در خاطرات گذشته و حال پرسه میزند.
کمی به تغییرات پس از انقلاب در ایران اشاره دارد و بازرسیهای بیمورد در فرودگاه که گویی نویسنده سعی دارد بهطور غیر مستقیم به آشفتگیهای موجود در ایران اشاره کند و بیعدالتیها را زیر سؤال ببرد.
داستان دوم کتاب جایی دیگر که «اناربانو و پسرهایش» نام دارد نیز مانند داستان اول از فرودگاه شروع میشود، اما اینبار داستان زنی فرتوت به نام اناربانو را روایت میکند که در پیِ پسرانش، تکوتنها عازم کشور سوئد است و حین پرواز از تهران به پاریس، با راوی داستان آشنا میشود و رشتهی داستان اول به دوم اینگونه وصل میشود.
پیرزنی بیسواد و اهل یزد که سرگردان است و به کمک راوی داستان کمی از آن وضعیت درمیآید، اما ناگهان اشتباهی ناخواسته از جانب راوی سر میزند و اناربانو را درگیر میکند.
[ مطلب مرتبط: در باب حکمت زندگی – نشر نیلوفر ]
داستان سوم کتاب جایی دیگر «سفر بزرگ امینه» میباشد که سرگذشت تلخ یک خدمتکار بنگالی است که به اجبار همسرش به کشورهای مختلف، ازجمله ایران سفر میکند و حقوقش را در اختیار همسرش میگذارد که زنان متعددی دارد. این داستان هم روایتی ساده دارد و نسبت به دو داستان دیگر پُرکششتر است.
داستان چهارم کتاب جایی دیگر «درخت گلابی» است که فیلم آن هم در سال ۱۳۷۶ به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد، بهترین داستان این کتاب است.
راوی داستان مردی نویسنده است که به باغ کودکیاش بازگشته و میخواهد بنویسد. با گذشت زمان خستگی و پوچی بر او غلبه کرده و غباری از اندوه جسم و روحش را فراگرفته است.
توصیفات بسیار زیبایی در این داستان گنجانده شده که خواننده را مجذوب میکند:
داستان پنجم کتاب جایی دیگر «بزرگبانوی روح من» نام دارد که کوتاهترین داستان این کتاب است و روایتیست از یک شخصیت خسته و غرقشده در دنیای اطرافش که همهچیز را تاریک و بیهدف میبیند، اما همچنان به راهش ادامه میدهد به امید آنکه روزنهای از امید را در پسِ آن ظلمت فراگرفته در تاروپودش بیابد.
در جایی از داستان میخوانیم:
و داستان آخر، «جایی دیگر» روایت زندگی زن و شوهری به نام ملکآذر و امیرعلی است. زندگی پر از عشقی که ناگهان از هم میپاشد.
زنی که همواره سعی دارد یک شخصیت نمایشی داشته باشد و زندگی را به همین روش ظاهراً خوب میگرداند و در مقابل او مردی درونگرا که بهناچار و علیرغم میلش پشت نقابی که نیست، سکوت کرده و یکآن حس میکند در شصتسالگی، دیگر نمیتواند بیش از این تظاهر به خوشبختی کند. از زندگیاش دور میشود و آنهنگام است که طعم خوشبختی را بهشکل نقطهای شناور در فضا میچشد.
[ مطلب مرتبط: کتاب جستارهایی در باب عشق – نشر نیلوفر ]
جملاتی از متن کتاب جایی دیگر
خداحافظی. بدون حرف، بدون نگاه، سرد و سریع، با بغضی پنهانی و خشمی بیدلیل که نباید نشان داد و حسی تلخ که باید فرو بلعید و زد به چاک.
میز قراضه و لقلقی است. اهمیت ندارد. مقصود نوشتن است و آفرینش اثر هنری میتواند روی زمین، سرِ درخت، دمَرو، طاقباز، ایستاده روی یک پا، کلهمعلق، در هرجا و هر وضعیتی صورت گیرد. اثری راستین را میگویم که از ته دل و روده میآید، از مرکز روح.
گذشتهام را مرور میکنم. میبینم که دهها کتاب نوشتهام و صدها مقالهی سیاسی و اجتماعی و فلسفی. یک عمر حرف زدهام. از عقایدم – درست یا نادرست – با صمیمیت و سادگی (ساده در حد بلاهت) دفاع کردهام – سخنرانی پشت سخنرانی – شاید هم زیادی. روی صحنه بودهام، وسط گود، در صفحهی ادبی روزنامهها، رادیوها، سمینارها حضور داشتهام و نوشتن و گفتن بخشی اساسی از حیاتِ فکریم بوده و حالا؟ این خاموشی و فراموشی را چگونه تعبیر و تفسیر کنم؟ این ملال آرام و رخوت مداوم، این تنبلیِ سنگین وبیتفاوتیِ خوابآور، این میل به سکوت و انزوا از کجا آمده و چگونه در جانم رسوب کرده است؟ و لولههای جسمانی و تپشهای عاشقانه، آرزوهای بزرگِ بشردوستانه، آرمانهای سیاسی، تعهدها، باورها، جاهطلبیهای اجتماعی و علمی و فرهنگی، توهمهای فریبنده دربارهی خودم و دیگران و میل به خودنمایی و اثبات وجود، در جان و مغزم فروکش کرده و نیاز به حضور در صدرِ حادثهها از یادم رفته است. روحی سرد و خاموش در من حلول کرده و نگاهم از اتفاقهای روزانه فاصله گرفته است. شاید پیریست و نیاز به تنفس و مکث. شاید خستگیست و افول. شاید یأس.
کاش میشد از این بیماری علاجناپذیرِ «کسیبودن» شفا یافت و برای زمانی کوتاه به چشم نیامد. یا نیاز به این رؤیت نداشت، نیاز به انعکاس – به تکثیر – به انتشار – انتشار خود.
کاش زودتر بزرگ میشدم. کاش زمان آنقدر لفت نمیداد. آنقدر کُند و فسفسی نبود (چه احمق بودم!) و زودتر بیست سالم میشد یا سی، یا چهل، سنِ مردان مهم و معتبر؛ و «میم» با احترام و ستایش نگاهم میکرد، شعرهایم را میخواند و حرفهای دلم را جدی میگرفت.
کار. کار. کار. وقت طلاست و مرگ پشتِ در کمین گرفته است. هر نفسی که میکشم برابر با جهشی از زمان است، برابر با صفحهای از کتابم. بداخلاقم و میدانم بلایی سر این ماشین بیشعور آهنی که کمکی به نوشتن من نمیکند، خواهم آورد. هر کاغذی که تویش میگذارم سفید و خالی باقی میماند. اگر هم خطی مینویسم بیفایده است. بیمعنی است. از روی تظاهر و بیاعتقادی ِکامل است. تصمیم میگیرم با مداد بنویسم. شاید تماس انگشتانم با کاغذْ تلنگری به قلب یخزده و کلهی منجمدم بزند و اگر برای مدتی سکوت کنم؟ اگر ننویسم؟ اگر ول کنم و پشت به زمین و زمان بایستم و هیچکار نکنم؟ چه اجباری دارم، به کی بدهکارم؟ اول از همه به خودم – به این خودِ متکثر منتشر بزرگ، که نمیتواند چشم از تصویر رنگین و پرزرق و برقش بردارد، که معتاد به حضور و شکفتن و گفتن، و نیازمندبه جلوهگری و نمایش است. بدهکار به دیگرانی است که دست از سرم بر نمیدارند و با بیصبری منتظر آخرین اثر ادبیام هستند.
تظاهر به خوشبختی دردناکتر از تحملِ بدبختی است.
شب در دهکدهای کوچک، سر راه میخوابد و به ستارهها و آسمان نگاه میکند و باز آن وسعت بزرگ توی تنش رسوب میکند و او را به درون خود میکشد. گربهای لاغر کنارش مینشیند. دستش پر از مهربانیست. شام سبکی خورده و سر حال و شنگول است. به انتهای آسمان نگاه میکند، به هلال روشن ماه، به کهکشانهای پراکنده در آن سپهر لاجوردی، به جایی پشت دورترین اقمار فلکی فکر میکند، به جهانی در موازات جهانی دیگر و گذشتههایی که از نو تکرار میشوند و زمانی که در راه است و به ابتدای خود بازمیگردد. یکآن، بهنظرش میرسد که بادبادک کودکیاش بر فراز ابرها میچرخد و خودش را میبیند که در میان آنهمه کهکشان، در آن کیهان فنی، تبدیل به نقطهای کوچک شده و در فضا شناور است. تنش از شدت کیف کشوقوس میآید و لذتی ناگفتنی در دانهدانه سلولهای بدنش مینشیند. یکآن فکر میکند که نیست، که محو شده و به راه شیری پیوسته است. بادبادکش با او در پرواز است و دنبالهی رنگینش آهسته تاب میخورد. شاید خواب میبیند. هرچه هست، خواب یا بیدار، خوشبخت است. نه از نوع خوشبختی یک آدم مرفه یا موفق. از نوع خوشبختی نقطهای شناور در فضاست. فهمیدنش آسان نیست و بهنظر حرفی چرند میآید. چرند یا ناچرند، این حالِ امیرعلی است و با زبان دیگری نمیتوان آن را بیان کرد.
مشخصات کتاب
- کتاب جایی دیگر
- نویسنده: گلی ترقی
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۲۶۳
- قیمت چاپ نهم – زمستان ۹۶: ۲۲۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: آزاده رمضانی
نظر شما در مورد کتاب جایی دیگر چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر:
- کتاب کافکا در کرانه
- کتاب خشم و هیاهو – همراه با اینفوگرافیک
- کتاب زن در ریگ روان