کتاب تس دوربرویل با عنوان اصلی Tess of the dUrbervilles رمانی پرماجرا از زندگی مشقتبار و پرپیچ و خم دختری جوان و زیبا به نام «تس» است. کتاب داستانی تراژدیک دارد و زندگی روستایی رو به اضمحلال را هنرمندانه به تصویر میکشد. منتقدان شخصیت تس را مهمترین شخصیت داستانی میدانند که نویسنده – تامس هاردی – موفق به خلق آن شده است. شخصیت تس در کنار شخصیتهای دیگر مانند اِما در کتاب مادام بوواری و آنا در کتاب آناکارنینا در دنیای ادبیات ماندگار شده است.
تس حکایت دختر زیباروی فقیری است که به اصرار خانواده به خانه دوربرویلها میرود و پس از آن عنوان دوربرویل را به دوش میکشد. والک دوربرویل که به ظاهر از اقوام خانوادگی آنهاست و بسیار هم ثروتمند است، تس را فریب داده و بسیار آزارش میدهد. شخصیت تس بسیار شایسته احترام و توجه است اما زندگی، آن هم در روستا میتواند به معنای واقعی کلمه سخت باشد.
براساس این کتاب سه بار در سالهای ۱۹۱۳، ۱۹۷۹ و ۲۰۱۳ اقتباس سینمایی صورت گرفته است. کتاب علیرغم پایان تراژیک و غمانگیز، زیبا و خواندنی است و بعید است بهراحتی بتوان تس بینوا را فراموش کرد.
توماس هاردی (۱۸۴۰_۱۹۲۸) نویسنده و شاعر ناتورالیست انگلیسی است. توماس هاردی مادری اهل مطالعه داشت که از او بسیار تاثیر گرفت. هاردی ابتدا به معماری و در دهه پنجم زندگی به نوشتن و سرودن شعر پرداخت. پس از نوشتن چند رمان که همه از شاهکارهای ادبیات انگلیس و جهانند رمان مشهور و مهم خود یعنی همین کتاب تس دوربرویل را نوشت که در دنیای ادبیات کلاسیک یک شاهکار محسوب میشود.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب تس دوربرویل آمده است:
مشهور است که تامس هاردی هنگامی که نگارش رمان حاضر را به پایان رساند گفت:
بهترین استعدادم را در این کتاب ریختهام.
[ » معرفی و نقد: کتاب بازار خودفروشی – ادبیات کلاسیک]
کتاب تس دوربرویل
شخصیت اصلی کتاب تس دوربرویل «تس دوربیفیلد» نام دارد؛ او دختری جوان و خوشسیماست که در خانوادهای فقیر به دنیا آمده است. پدر تس، جک دوربیفیلد، مردی رنجکشیده است که بیشتر اوقات خود را در مستی به سر میبرد. پدر آنقدر سختی کشیده که دیگر توان روبهرو شدن با این دنیا را ندارد. او از طریق خردهفروشی، درآمد ناچیزی برای خانوادهاش کسب میکند و به هر طریق شده، روزگار میگذرانند. همسرش نیز به واسطه شستوشوی لباسهای دیگران، پول اندکی بهدست میآورد.
ماجرای داستان، از اواخر ماه مه آغاز میشود. مطابق روال همیشگی، جک با در دست داشتن سبد فروش خود، غمگین به سوی خانه در حال حرکت است. در همین هنگام، با کشیش «ترینگم» روبهرو میشود. کشیش باستانشناسی که جهت نگارش کتاب تاریخ جدید خویش، در زمینهی شجره شوالیههای سرشناس گذشته، تحقیق و بررسیهای فراوانی انجام داده است. درگفتگویی که بین کشیش و جک شکل میگیرد، کشیش میگوید اطلاعات تازهای از شوالیهها و بازماندگانشان به دست آورده است؛ اطلاعاتی که به اجداد جک نیز مرتبط میباشد.
جملات ابتدایی کتاب تس دوربرویل چنین است:
کشیش، پس از احوالپرسی با جک دوربیفیلد، درباره اجداد نامآور او سخن میگوید که صاحب ثروت و جایگاهی ویژه بودهاند. در این میان، به تنها اقوام بازمانده از خانواده جک، اشاره مینماید که صاحب ملکی بزرگ و قدیمی در کینگزبری هستند. همین اطلاعات، جک را غرق در رویاهایی شیرین و بزرگ میکند؛ رویاهایی که لبخند به لب او میآورد اما در آیندهای نه چندان دور، دردسرهایی بزرگ را بر سر راه خوشبختی تس میگذارد و این دختر جوان را با اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی مواجه میسازد.
در اولین حضور شخصیت تس در کتاب، تامس هاردی او را چنین توصیف میکند:
دختری بود زیبا و خوشاندام؛ شاید از بعضی از دیگران خوشگلتر نبود، اما دهان شقایقگونه و با حالت، و چشمان درشت معصومش، رنگ و شکل و شمایلش را جلوه بیشتری میداد. نوار سرخرنگی بر گیسوانش زده بود.
جک، این خبر مهم را با همسرش نیز مطرح میکند و پدر و مادر تس به هزار و یک دلیل و با خیالبافیهای لذتبخش تس را به چشم منبع خوشبختی مینگرند. بنابراین تصمیم میگیرند دختر بینوای خودشان را که بسیار هم زیبا است، با اقوام تازه کشف شده خود آشنا کنند شاید که تس کاری در آنجا جور کند و کمک حال خانواده شود. اما تس گرفتار دام پسر همین خانواده، یعنی گرفتار الک دوربرویل میشود و مورد تجاوز قرار میگیرد. گرفتار بودن تس اما به همین جا ختم نمیشود. تس باردار شده و همه به چشم زنی بدکاره به او نگاه میکنند و… .
کتاب تس دوربرویل که اولین بار در سال ۱۸۹۱ به چاپ رسید، امروزه به عنوان یکی از آثار مهم در ادبیات انگلیس محسوب میشود. تامس هاردی به دلیل به چالش کشیدن هنجارها و چارچوبهای مرسوم زمانه خود، در زمان اولین انتشار با بازخوردهای متنوع و گاهاً متضادی روبهرو شد. داستان این اثر، یک جامعه روستایی در حال مرگ را به تصویر میکشد و نشان میدهد این جامعه چه سختیها و مشقتهایی برای تس جوان رقم میزنند. تس میان دو زندگی و دو مرد گیر افتاده است: الِک دوربرویل، مردی جوان، ثروتمند و بیاخلاق که تس را در جنگلی دورافتاده اغوا میکند، و آنجل کلر که شوهر محافظه کار، اخلاق گرا و کینهای اوست.
ویرجینیا وولف – نویسنده کتابهایی مانند کتاب اتاقی از آن خود و کتاب خانم دلوی – که نقدی از او در ابتدای کتاب تس دوربرویل نیز آمده است، درباره تامس هاردی و کتاب تس دوربرویل مینویسد: «بعضی نویسندگان ذاتاً از همه چیز آگاهند؛ دیگران از بسیاری چیزها ناآگاهند. عدهای، همچون هنری جیمز و گوستاو فلوبر، هم میتوانند از مزایایی که استعدادشان به ارمغان آورده بهترین بهره را ببرند و هم نبوغشان را در طی خلق اثر مهار کنند؛ اینان از همۀ امکانات هر موقعیتی آگاهند و هرگز غافلگیر نمیشوند. ضمناً احساس میشود که نویسندگان ناآگاه، مانند دیکنز و اسکات، ناگهان و بدون رضایتِ خودشان برکشیده و به پیش رانده میشوند. موج که فرو مینشیند، آنان نمیدانند چه رخ داده است یا چرا رخ داده است. تامس هاردی، شاعر و نویسندۀ انگلیسی، را باید در میان اینها قرار داد. به گفتۀ خود او، «لحظههای شهود»، دقیقاً آن قطعههای حاوی زیبایی محض و قدرت شگرف را توصیف میکند که در هر کتابی که او نوشت میتوان یافت. نبوغ هاردی هنگام بروزش نامشخص بود و هنگام تحققش متغیر بود، اما وقتی آن لحظه فرا میرسید جلوهای شکوهمند داشت. موضوع مناسب بود؛ روش مناسب بود؛ شاعر و روستایی، مرد شهوتپرست، مرد اندیشمند ملول، مرد فرهیخته، همگی به خدمت گرفته میشوند تا کتابی به وجود آید که، هرچقدر هم که سلیقهها متحول شود، جایگاهش را در میان رمانهای بزرگ انگلیسی حفظ میکند.»
تامس هاردی در کتاب تس دوربرویل تأثیرگذار که مایههای فلسفی دارد، وجدان و روح انسانها را به چالش میکشد. او در این اثر، حسِ همدردی، نفرت و پشیمانی را همزمان در خواننده برمی انگیزد و او را در مقامِ قضاوتی سخت قرار میدهد. هاردی با نوشتن این اثر، به صراحت قصد دارد انسان را از قضاوت بر اساس اعمالِ افراد بازدارد و به قضاوت بر اساس نیّات، فرا خواند.
در همین مورد، نویسنده در کتابش مینویسد:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان میدل مارچ – ادبیات انگلیس ]
جملاتی از متن رمان
این رفتن و باز آوردن شوهرِ بیدست و پا از میخانه یکی از خوشیها و لذتهایی بود که در میان چرک و کثافت و آشفتگی بچهداری برای خانم دوربیفیلد باقی مانده بود: میرفت و در میخانه یکی دو ساعت در کنار شوهرش مینشست و غم و ناراحتی مراقبت از بچهها را از یاد میبرد. در این گونه اوقات، زندگی در هالهای خوشرنگ جا میگرفت.
شاید از میان تمام چیزها، دروغی درباره همین یک چیز، به حالم بسیار مفید میبود، اما من هنوز آنقدر شرف دارم – هر قدر هم که کم باشد – که چنین دروغی را نگویم. اگر تو را دوست داشتم بیشترین موجبات را هم داشتم تا به تو بفهمانم که دوستت دارم. اما دوستت ندارم.
دریافت که روز و تاریخ دیگری هم هست که از بقیه روزها برای او مهمتر است: روز مرگ خودش، آنگاه که همه این زیباییها ناپدید میشوند؛ روزی که نادیده و موذیانه در میان سایر روزهای سال کمین کرده است و هر سال که به آن میرسد نه علامتی میدهد و نه صدایی میکند، و با اینهمه همچنان بیگمان وجود دارد. این روز چه وقت بود؟
تس: من چیزی در بارهی ارواح نمیدانم اما این را میدانم که گاه با اینکه زندهایم روحمان از جسممان پرواز میکند. بعد از این سعادت بزرگ دوست دارم تنها باشم و چیزی جز آسمان بالای سرم نباشد، انگار جز ما دو تا احدی روی زمین نیست و ای کاش نبود.
زنان – یا به سخن درستتر، دختران – چون بیشتر جوان بودند – کلاههای چیندار کتانی بر سر داشتند که مجهز به گوشکهای بلند بودند که نور را از چهرهشان میگرداند. برای اینکه ساقهای گندم دستشان را نخراشد دستکش به دست کرده بودند. یکی از آنها ژاکتی میخکی رنگ به تن داشت، دیگری ژاکتی شیری رنگ و پیرهن مچبسته، و باز دیگری دامنی به سرخی بازوان ماشین دروگر. بقیه که مسنتر بودند روپوش قهوهای تیره به تن داشتند، که از سالیان دراز در مقام لباس معمول کار، جا افتاده بود و برای کار در مزرعه برای زنان از هر لباس دیگری مناسبتر بود؛ اما جوانان این روپوش را به کناری نهاده بودند. امروز صبح چشم بیاختیار به سوی دختری میگردد که ژاکت میخکی رنگی به تن دارد. پیکرش از پیکر همه مواجتر و نرمتر و خوشتراشتر است. اما کلاهش را طوری پایین کشده است که هنگامی که خم میشود چیزی از چهرهاش پیدا نیست، هر چند رنگ پوستش را میتوان از یک یا دو رشته موی قهوهای رنگ تیرهای که زیر کلاه آواره شدهاند و در حاشیه گوشکها به چشم میخورند حدس زد. شاید هم علت اینکه توجه دیگران را به خود جلب کرده این است که هرگز خواستار این توجه نیست، هرچند زنان و دختران دیگر اغلب به دور و بر خود خیره میشوند.
همه پنجرههای ساختمان گشوده بودند و کلر از حیاط کمترین صدای ساکنان خانه را که استراحت کرده بودند میشنید. این ساختمان حقیر و تو سری خورده که در نظر او جایی بود که باید مدتی به اجبار در آن میماند و هرگز در نظرش واجد چندان اهمیتی نبود که بخواهد آن را به عنوان یک چیز دارای کیفیتی خاص نظاره کند، در نظرش چگونه بود؟ سقف توفالی گلسنگ گرفتهاش به او خطاب میکرد و میگفت: «بمان!» پنجرهها لبخند میزدند، درها شیرینبازی میکردند و او را به سوی خویش میخواندند و پیچکها از اینکه با آنها همدست گشته بودند از شرم سرخ میشدند. شخصیتی در درون این ساختمان بود که نفوذش در همه جا منتشر شده بود و آجرها و ساروج و آسمان بالای سر را با حساسیتی سوزان به زقزق واداشته بود. این شخصیت نیرومند از آنِ چه کسی بود؟ از آنِ یک دختر شیردوش.
زنی قدرتمند که از روی بی پروایی، قدرت خود را از دست می دهد، بدتر از زنی ضعیف است که هیچ وقت قدرتی برای از دست دادن نداشته است.
زیبایی یا زشتی نهاد کسی را نباید در کارهایش، بلکه در هدف ها و انگیزههایش جست و جو کرد؛ گذشتهی حقیقی او را، نه در میان کارهای انجام شده، بلکه در کارهایی که آرزوی انجامش را دارد باید یافت.
تائب هر اندازه گنهکارتر همانقدر قدیستر.
راستی از میان زنان مومنه و پارسا کدام زنی است که آنقدر که به بچههای خود عقیده دارد به تهدیدها و وعد و عیدهای مذهب اعتقاد داشته باشد، یا اگر ایمان و اعتقاداتش سر سوزنی علیه سعادت فرزندانش عمل کند آن اعتقادات را به دور نیفگند؟
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب تس دوربرویل
- نویسنده: تامس هاردی
- ترجمه: ابراهیم یونسی
- انتشارات: فرهنگ نشر نو
- تعداد صفحات: ۵۶۲
- قیمت چاپ هشتم – سال ۱۴۰۲: ۴۶۰۰۰۰ تومان
شما در مورد کتاب تس دوربرویل چه فکری میکنید؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: