رمان جنایت و مکافات اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایفسکی است. نویسندهای که شاهکارهای بزرگی در طول زندگیاش خلق کرده و بدون شک جنایت و مکافات یکی از این شاهکارهاست. عده کمی از منتقدان این رمان را برترین اثر داستایفسکی نیز میدانند اما دیگر منتقدان اعتقاد دارند که بزرگی رمان برادران کارامازوف به حدی است که جنایت و مکافات در برابر آن حرف کمی برای گفتن دارد. در این مطلب قصد داریم به نقد کتاب جنایت و مکافات بپردازیم و آن را از جنبههای مختلف بررسی کنیم.
*توجه: در این مطلب به نقد کتاب جنایت و مکافات میپردازیم و هسته اصلی داستان را زیر ذرهبین قرار میدهیم. بنابراین اگر هنوز این رمان را نخواندهاید و روی افشا شدن داستان حساس هستید، پیشنهاد میکنیم مطالعه این مطلب را به بعد از خواندن رمان موکول کنید. در رابطه با رمان جنایت و مکافات (که معرفی آن در سایت کافهبوک همراه با اینفوگرافیک رمان است)، ترجمه رمان جنایت و مکافات و به طور کلی مطالعه رمانهای داستایفسکی، شاید مطالب زیر به شما کمک کند:
نقد کتاب جنایت و مکافات
پیرنگ اصلی رمان جنایت و مکافات مملو از وضعیتهای روحی مختلف است. به همین دلیل به راحتی میتوان متوجه شد که محرک اصلی بسیاری از شخصیتهای داستان نیروهای درونی است. زاویه دید داستان متکی بر خلق و خوی شخصیتی این افراد و خصیصههای فردی آنهاست. به نظر میرسد در رفتار این شخصیتها عدم قطعیت و ابهام به شکل قابل توجهی دیده میشود.
- راسکولنیکاف از اسکیزوفرنی رنج میبرد و جنون دارد. او هم قادر به انجام کارهای خوب است هم بد.
- سویدریگایلف یک قهرمان بایرونی* و یک شّر گوتیک است.
- سونیا دختری خوشقلب است که به علت مشکلات اقتصادی و اجتماعی به فاحشگی کشیده شده است.
- مارمالادوف یک کارمند متمدن است که به علت مشکلات و شرایط زندگیاش، بد شده و در نهایت هم میمیرد.
- لوژین (نامزد دونیا) یک متقلب محاسبهگر است که میداند چه موقع از قربانیان بینوایش سوءاستفاده کند.
- آلیونا شخصیتی اهریمنی دارد که اوج فساد و استثمار جامعهای است که راسکولنیکاف علیه آن عصیان میکند.
* قهرمان بایرونی: نوعی شخصیت خودپسند، زیرک، باهوش، جذاب، بیزار از زندگی، درونگرا، خودپسند و … که اولین بار لرد بایرون شاعر آن را خلق کرد.
فیودور داستایفسکی در کتاب جنایت و مکافات به بحث درباره مساله آزادی انتخاب میپردازد، انتخابی که در این مورد به یک مرد تحمیل شده است. رمان به دنبال این است که پیامدهای آزادی انتخاب افسار گسیخته در یک جامعه را به نمایش گذاشته و در عین حال، نیرویی برای مهار این آزادی انتخاب پیدا کند. این مساله از طریق قهرمانی مطرح میشود که آسیبهای روحی بر روی زندگیاش سایه انداختهاند. او در نهایت به گناهش اعتراف میکند، گناهی که از نظر او با هدف جلب رضایت جامعه و حل مشکلات مالی خودش صورت گرفته است.
در قسمتی از متن کتاب جنایت و مکافات چنین میخوانیم:
راسکولنیکاف را میتوان یاغی نیچهای متافیزیکی در نظر گرفت که همهچیز را تا یک مرز پوچ گرایانه پیش میبرد. از نظر نیچه، ابرانسان با هدف ارضاء نفس، مرتکب جنایت میشود نه به امید کمک به بشریت. راسکولنیکاف با دنیایی بدون ترحم، ایمان، امید، محبت، عدالت یا هدف مواجه است. همچون دیگر قهرمانان متافیزیکی، او هستی خودش را، رنج کشیدنهای بیجهت را، این تضاد بیمعنی میان حس عدالت و اخلاقیات درونی و بیعدالتی جهان بیرون را به چالش میکشد. راسکولنیکاف اما به جای این که افرادی از طبقه خودش بردارد و به مبارزه با بیعدالتی غیرقابل پذیرش این سیستم بپردازد، خودش به تنهایی این کار را انجام میدهد و در نهایت، نیروهای درونی و بیرونی که فراتر از قدرت کنترل او هستند، او را پایین میکشند.
بدون تردید، سرنوشت راسکولنیکاف که به علت فقر و دیگرهای نیازهای زندگی از دانشگاه بیرون رفته است، شبیه سرنوشت بسیاری از روسیهایی است که در آن زمان و مکان در طبقه پایین جامعه میزیستهاند، ولی آن را همچنین میتوان سرنوشت مردم طبقه پایین دیگر نقاط جهان هم در نظر گرفت.
راسکولنیکاف دو رو دارد: یک روی انسانی و گرم که سونیا و حتی خواهرش دونیا آن را به نمایش میگذارند، و یک روی متفکر و خودخواه که سویدریگایلف و لوژین آشکار میکنند. سونیا مهربان است و حتی برای خوشحال کردن بقیه حاضر است رنج بکشد. به همین دلیل شغل او فاحشگی است. او اگرچه تنها هجده سال دارد، ولی از نظر عقلی تفاوتی با یک زن جوان ندارد. تک تک اجزا خانهی او نمایانگر فقرش هستند. او قلب مهربانی دارد، و همیشه نگران آسایش خانواده و مردمانی است که به دیدنش میآیند. شخصیت او آرام و ساکت است، ولی عشقی شدید به راسکولنیکاف با خود دارد.
دونیا، علیرغم این که معتقد است راسکولنیکاف خودخواه، تندخو و بیرحم است؛ برای رضایت او هر کاری انجام میدهد. او در خانه سویدریگایلف برای حفظ خانوادهاش هر نوع حقارتی را تحمل کرده است. او برای رضایت راسکولنیکاف حتی حاضر است لوژین را رها کند. در واقع هدف اصلی ازدواج او با لوژین این بود که برادرش هم از این ماجرا سودی ببرد.
سویدریگایلف نمایانگر آن جنبه از شخصیت راسکولنیکاف است که هر کاری را نه از سر انسانیت بلکه برای رضایت خودش انجام میدهد. حتی پولی که به سونیا میدهد را هم نمیتوان اقدامی مهربانانه در نظر گرفت، بلکه او با این کار به نوعی لذت میرسد. لوژین یک متقلب محاسبهگر است. او بسیار گستاخ است و در مورد قربانیهای بینوا روی قدرت خودش بیش از حد حساب کرده است. پولخیریا، مادر راسکولنیکاف، لوژین را فردی سرسخت و مغرور و حتی بیادب توصیف میکند. لوژین تهی مغز، سرد، حسابگر و بینزاکت است. او جزء طبقه استثمارگر است و اعتنایی به طبقههای زیر دست خود نمیکند.
[ معرفی کتاب: کتاب فلسفه داستایفسکی ]
این نکته را باید در نظر داشت که حتی پیش از ارتکاب جنایت، راسکولنیکاف از همان ابتدا شخصیتی به نظر میآید که فاقد قدرت تصمیمگیری است. او آرزومند، انزواطلب و مبتلا به اسکیزوفرنی و روانپریشی است. این ویژگیها ریشه در وضعیت اجتماعی – اقتصادی دارند که او برای آن زاده نشده است.
او کم کم با هدف کنار زدن دغدغههای هستیشناسانه به مشتری دائمی میخانهها تبدیل میشود. در جریان یکی از همین می خواریهاست که او با شهروندی به نام مارمالادوف آشنا میشود. مارمالادوف هم با هدف فرار از رنجهایش به میخانه آمده است. مارمالادوف به راسکولنیکاف میگوید:
تو چهره شما هم اندوه خاصی میبینم، جوان. پاتان را که گذاشتید تو، این را از چهرهتان خواندم و همین شد که سر حرف را باهاتان باز کردم. (جنایت و مکافات – ترجمه حمیدرضا آتشبرآب – جلد اول – صفحه ۲۸)
در رمان به واسطه شخصیتهایی چون راسکولنیکاف، رازومیخین (دوست راسکولنیکاف)، مارمالادوف و سوفیا میتوانیم تهیدستی و فقر ویرانگر و عمیقی را حس کنیم که نشان میدهد این جماعت تفاله جامعهای هستند که زیر دست افراد طبقه بالاتری چون ایوانونا و لوژین قرار میگیرند.
با وجود تلاش نافرجام راسکولنیکاف برای به چالش کشیدن جامعه، ذهنیت واحد او برای به قتل رساندن پیرزن، عملی است که باعث بروز یک دشمنی آشتیناپذیر بین سرکوبشده و سرکوبگر میشود. به این ترتیب، رمان جنایت و مکافات به نظم موجود اعتراض میکند. اعتراضی که اگرچه عذابآور است، ولی با امید دستیابی به جامعهای تازه و شخصیتی تازه صورت میگیرد.
در رمان جنایت و مکافات، راسکولنیکاف یک تصور مشخص و صریح از آدم حقیر و آدمهای برتر دارد. برترها آنهایی هستند که عزمشان را جزم کرده که کارشان را انجام دهند و برنامه خود را پیش ببرند. اسکندر، سزار یا ناپلئون از جمله شخصیتهای مورد علاقه راسکولنیکاف هستند (ناپلئون الگوی راسکولنیکاف است) که بدون توجه به ملاحظههای اخلاقی؛ وظیفه والای خود را انجام میدهند. دو خط فکری و دو خلق و خوی شخصیتی در داستان وجود دارد: فردگرایی راسکولنیکاف و عشق داشتن و رضایتمندی سونیا. رویه اخلاقی راسکولنیکاف که ریشه در خدا ناباوری او دارد، به او اجازه میدهد که از هنجارهای جامعه تخطی کرده و خودش را حامل تفکرات تازهای تصور کند که باید بر ضد قوانین موجود به مقابله بپردازد. راسکولنیکاف به حدی در معرض فردگرایی شدید و جنون ناشی از آن قرار گرفته که از نظر روحی بسیار آسیب دیده است. سونیا اما فرد مطیعی است و این اطاعت به واسطه کارهایش مشخص میشود. او فقر، رنج، گرسنگی، تحقیر و استهزا را با خودداری تحمل میکند.
فردگرایی راسکولنیکاف و سویدریگایلف، این دو شخصیت را همچون افرادی به تصویر میکشد که تحت تسلط عقل نیستند. آنها تمرکز ندارند. راسکولنیکاف به عنوان یک شخصیت دمدمیمزاج در موقعیتهای مختلف رفتارهای متفاوتی نشان میدهد. او میخواهد از «راسکولنیکاف» دیگری که ریشه در لایه سرکوب شده (ضمیر نیمه هوشیار) آگاهیاش دارد متنفر باشد تا به این ترتیب، با تصور واقعی خودش مقابله کند. او همیشه با خودش حرف میزند. به همین دلیل طبیعی است که از جامعه فاصله بگیرد، انزواطلب و تنها باشد و نتواند روابط گرم و صمیمانه و اجتماعی برقرار کند. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی تفکرات، ارتباطات و رفتارهای عجیبی دارند. آنها از انواع توهمات رنج میبرند. به نظر میرسد راسکولنیکاف از اختلال شخصیتی رنج میبرد.
از ابتدای داستان تا جایی که راسکولنیکاف نزد پتروویچ اعتراف میکند، شخصیت روان آشفتهای به نظر میرسد که مرتب در حالتهای روحی مختلف قرار میگیرد. ارتکاب جنایت این سردرگمی و اختلال شخصیتی را تشدید میکند. توصیف روانشناختی شخصیتهای رمان به داستایفسکی امکان میدهد که ماهیت درونی ضمیر نیمه هوشیار را هم شرح دهد. ضریب نیمه هوشیار در رویا خودش را به رخ میکشد و به جایگاه ویژهای میرسد. آن طور که فروید میگوید: «در روانکاوی رویاها جایگاه ویژهای دارند. آنها اجتنابناپذیر هستند. این رویا است که به صورت نمادین توجه ما را به سمت معنای داستان جلب میکند.»
رویاها معمولا بیانگر ضمیر ناخودآگاه شخص هستند. در این رمان هم رویا نقش مهمی ایفا میکند. واکنش راسکولنیکاف به رویای ترسناک کتک خوردن مادیان این مساله را به خوبی نشان میدهد. محور اصلی رویای او ریشه در خاطرهای در دوران کودکی دارد. ولی او خیلی سریع به معنای اصلی این رویا پی میبرد:
در رمان، راسکولنیکاف چهار رویا دارد، سهتای آنها توسط راوی بیان میشوند، تنها یک رویا را خودش توصیف میکند و جنبه نمادین ندارد. محور اصلی سه رویای اول را خشونت تشکیل میدهد، هر رویا باعث روشن شدن رویای دیگر میشود. رویاها نشان دهنده گذشته، آینده و باطن او هستند. راسکولنیکاف که از قبل به جنایت فکر کرده، ناخودآگاه به خودش هشدار میدهد که این کار را نکند. کتک زدن وحشیانه مادیان در رویای او خبر از قتل پیرزن نزولخوار و خواهرش توسط راسکولنیکاف با تبر میدهند.
[ معرفی کتاب: کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان ]
از طریق افکار و تصورات راسکولنیکاف میتوان به ضمیر خودآگاه او هم پی برد. شاید به همین دلیل داستایفسکی از تک گوییهای درونی و جریان سیال ذهن استفاده میکند. نویسنده با تک گوییهای درونی، به بررسی روانشناختی شخصیتهای مختلفی میپردازد. با این کار ما به درک بهتری از شخصیتها میرسیم و متوجه میشویم که چرا آنها این کارها را انجام میدهند. استفاده از تک گویی درونی نشان دهنده شکسته شدن روح و شخصیت قهرمان است. به نظر میرسد داستایفسکی شخصیتها را عامدانه به کارهای غیرمنتظرهای وا میدارد تا آنها به این ترتیب زندگی آدمهای اطراف خود را نابود کنند. هر شخصیت یک سرشت وجودی فردی دارد که در گوشههای تاریک و مخفی شخصیت او جا خوش کرده است و بالاخره یک روز عملا سر باز میکند. شخصیتهای رمان شبیه موجوداتی از جهانهای مختلف به نظر میرسند که همه در یک دنیای واحد گرد هم جمع شدهاند.
در ادامه داستان و با اتفاقهایی که رخ میدهد، ما به بار سنگینی که در باطن این شخصیتها جاری است پی میبریم. سویدریگایلف خودش را به قتل میرساند. دونیا حاضر است به خاطر برادرش فداکاری کرده و خود را به لوژین بسپارد. سونیا حاضر است برای تامین مایحتاج خانوادهاش خود را در اختیار مردان مختلف قرار دهد.
کتاب جنایت و مکافات ترکیبی است از رمانی روانشناختی، کشف و شهود، رمانی شخصیت محور، رمانی فلسفی و… . تفکرات مختلفی نیز در کتاب جاری است: تفکرات اگزیستانسیالیستی، تفکرات مارکسیستی، تفکرات فرویدی و تفکرات مسیحی. تفکر فلسفی و اگزیستانسیالیستی آن همسو هستند. گویی نویسنده میخواهد بگوید که دنیا هم بیمعنی است و هم پر است از بیعدالتی، استثمار و دیگر نابرابریها.
👤 مطلبی که تحت عنوان نقد کتاب جنایت و مکافات مطالعه کردید ترجمهای از نقد شیجیوکه اواسمبا – استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه اوبافمی آولوو – بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است.
نظر شما در مورد نقد کتاب جنایت و مکافات چیست؟ لطفا اگر این رمان را خواندهاید حتما نظرات خود را پیرامون کتاب و فلسفه راسکولنیکاف با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از داستایفسکی: