همانطور که احتمالا میدانید بوف کور مشهورترین اثر صادق هدایت، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است که به زبانهای مختلفی نیز ترجمه شده است. صادق هدایت بوف کور را در سال ۱۳۱۵ هنگامی که به هندوستان سفر کرد، نوشت و ما نیز قبلا در کافهبوک معرفی کتاب بوف کور را منتشر کردهایم. در این مطلب نیز با نقد بوف کور را مرور میکنیم.
بوف کور یکی از بزرگترین رمانهای ایرانی است که شما با خواندن آن با حجم عظیمی از نمادها و جریانات فکری آشنا میشوید. صادق هدایت سال ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد.
[ لینک: پیشنهاد رمان برای مطالعه ]
نقد بوف کور
از بوف کور به عنوان یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم یاد میشود. اثری که هم به سبک کارهای ادگار آلن پو خیالی و ترسناک است و هم تحت تاثیر هزار و یک شب قرار دارد و علاوه بر این، نیم نگاهی هم به مسائل فلسفی و هستیشناسانه دارد. رمان بوف کور اگرچه به فرانسوی و انگلیسی هم ترجمه شده، متاسفانه همچنان آن طور که باید مورد توجه مخاطبان دنیای غرب قرار نگرفته است. هدایت از پیروان جدی ژان پل سارتر بود. به همین دلیل میتوان تایید کرد که بوف کور به نوعی با الهام از تهوع سارتر نوشته شده است. در هر دو رمان، با راویای طرف هستیم که در دنیایی سرگیجهآور، خیالی و پرتکرار به سر میبرد و زاویه دید داستان به صورت پیوسته تغییر میکند.
در ژانری که بوف کور نوشته شده است، با شاهکارهای زیادی همچون دفترهای مالده لائوریس بریگه از راینر ماریا ریلکه، نامیرا از آندره ژید، سقوط از آلبر کامو و خانواده پاسکال دوارته از کامیلو خوسه سلا طرف هستیم. این نوع داستانها، با بهرهمندی از نوعی سبک روایی که شبیه اعترافهای پشت سرهم میماند، به تدریج خواننده را وارد اعماق جهان تکاندهنده راوی میکنند. این داستانها معمولا با یک شوک به پایان میرسند. برای مثال در رمان سلا، مرد به یک باره تصمیم میگیرد مادرش را به قتل برساند.
بوف کور با یک ابراز احساسات قوی و آرام شروع میشود:
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود بکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند – زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است – ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟
در یک داستان، بخش افتتاحیه نقش بسیار مهمی دارد، چرا که لحن داستان مشخص میشود و در همین ابتدا متوجه میشویم قرار است در بقیه اثر با چه چیزی سروکار داشته باشیم. چیزی که در این همین ابتدا توجه ما را جلب میکند، گنگ بودن قلم هدایت است. او هیچ وقت نمیگوید منظورش از زخم چیست. زخم جسمی؟ یا روحی؟ او در ادامه دوباره بر روی این درد و رنج ناشناخته راوی تاکید میکند و هم چنان ما را سردرگم نگه میدارد. ما متوجه میشویم که تنها داروی آن «فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است.» ولی ما میدانیم که این نوع مسکنها در نهایت منجر به سقوط میشوند و به جای تسکین درد، باعث بدتر شدن آن میشوند.
تا اواسط داستان، مخاطب تصور میکند که به داستان بوف کور پی برده است. او خیال میکند با داستان یک انسان رمانتیک طرف است که عاشق یک شاهدخت خیالی و دست نیافتنی شده است. ولی هدایت تمام تصورات مخاطب را به هم میزند و داستان را وارد لایههای پیچیدهتری میکند. همچون قهرمانهای نیمهدیوانه داستانهای آلن پو، قهرمان بوف کور هم تصمیم میگیرد تصویر این عشق خیالی را پیش از نابود شدن، جاودانه کند. به همین دلیل شروع به طراحیهای مختلف از او میکند، ولی تلاشهایش فایدهای ندارد.
رازهای آزاردهنده زیادی در بوف کور وجود دارند. چه ارتباطی بین دختر اثیری و زن لکاته مورد نفرت راوی وجود دارد؟ آیا هر دو یک زن هستند؟ شاید هر دو میخواهند زن را به طور کلی نمایش دهند؟ پیرمرد قوزی، عموی راوی است یا اصلا خودش است؟ آیا راوی به خاطر مصرف تریاک در خیال و رویا به سر میبرد یا اصلا دیوانه شده است؟ نکند مرده باشد؟ واقعا آیا میتوان مشخص کرد در دنیای واقعی داستان دقیقا چه اتفاقی افتاده است؟
تعریف کردن داستان کتاب بوف کور کار سختی است. اگر بخواهید بخشهای مهم داستان را تعریف نکنید، بیشتر باعث پیچیدهتر شدن رمان برای مخاطب میشوید. در ظاهر این رمان داستانش در ایران میگذرد، ولی در اصل با یک درام پیچیده و التهابآور طرف هستیم که مکان اصلی وقوع آن، روح مضطرب انسان است.
در رمان وارد قلمرویی میشویم که در آن، مرگ و زندگی با هم ادغام میشوند. با جهانی سرشار از خیال و هستی طرف هستیم که در آن امیال بیمصرف، ابهام و هوسهای سرکوب شده وارد زندگی میشوند و با صدای بلند، در صدد انتقام جویی برمیآیند. در قلب بوف کور، یک حس بیگانگی عمیق دیده میشود. حس دور شدن از احساسات و ارتباطات انسانی. در این حس، یک فریاد اگزیستانسیالیستی ژرف دیده میشود. در رمان، مخاطب هیچ وقت با قطعیت نمیتواند اعلام کند چه اتفاقهایی واقعا رخ داده است و چه اتفاقهایی خیالی هستند. تنها چیزی که بدون تردید میتواند بپذیرد این است که:
[ لینک: قسمتی از کتابهای معروف ]
مشخصات کتاب
- عنوان: بوف کور
- نویسنده: صادق هدایت
- انتشارات: جاویدان
- تعداد صفحات: ۸۷
- چاپ افست
مطلبی که در اینجا خواندید ترجمهای از نقد مایکل دردا درباره رمان بوف کور بود که در سایت Barnes & Noble منتشر شده است و توسط سایت نقد روز ترجمه شده است. نظر شما درباره نقد بوف کور چیست؟ لطفا اگر شما هم این کتاب را خواندهاید، نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» چند مطلب مفید دیگر: