داستان کتاب من مینا را کشتم بین دو زمان در رفتوآمد است. زمان حال؛ که همهچیز بههم ریخته و شروعش با رخ دادن یک قتل آغاز میشود و زمان گذشته؛ که پیشینهی شخصیتها و روابط آنها را توضیح میدهد. پیشینهای که از زمان دانشجویی و با اولین کلاسِ درس دانشگاه آغاز میشود. در نهایت این دو زمان به هم میرسند و پرده از معماهای داستان برمیدارد.
محور داستان براساس تحقیقهای دانشجویی پیش میرود که این تحقیقها پای تراژدی کشتن از فرط عشق و فیلم هامون را به داستان باز میکند.
شخصیتهای کتاب من مینا را کشتم عشق را در کنار تنفر تجربه میکنند و این حس دوگانه شما را تا پایان داستان میبرد.
پشت جلد کتاب من مینا را کشتم اثر رضا باباخانلو چنین آمده است:
بیوگرافی نویسنده
رضا باباخانلو نویسنده کتاب من مینا را کشتم متولد تهران است. او تحصیلات خود را در رشتهی مهندسی صنایع بهپایان رساند، اما همواره در محیط دانشگاه، خدمت سربازی و حرفهی اصلی خود، فعالیتهای فرهنگی-هنری ازقبیل موسیقی، شعر، نقاشی و… را به سایر فعالیتها ترجیح میداد.
از سال ۱۳۸۰ همکاری خود را با انتشارات آوند دانش آغاز کرد؛ ابتدا مدیریت روابط عمومی و سپس مدیریت بازاریابی و فروش را عهدهدار بود و از چند سال اخیر نیز به سمت مدیریت تأمین محتوای این انتشارات مشغول است. لازم به ذکر است وی از سال ۱۳۹۱، نشر خود با نام سیزده را بهثبت رساند. اولین فعالیت جدی او در زمینهی کتاب، ترجمه و ویراستاری چند اثر بود. سپس با ورود تب کتابهای رنگآمیزی، ۵ کتاب در این زمینه گردآوری و تألیف کرد که از پرفروشترین کتابهای این حوزه است. کتاب آشپزی ایرانی از برند دامیز از دیگر آثار اوست. در ادامه کتاب «۱۳ خاطرهی شیرین از سربازی» که خاطرت خودش با نگاهی طنزآلود به خدمت سربازی بود را بهچاپ رساند.
چرا باید «رمان من مینا را کشتم» را بخریم؟
موضوع قربانی کردن فرزند توسط پدر، همان داستانی که حضرت ابراهیم را به قربانگاه حضرت اسماعیل کشاند و باعث شد او پدر ایمان نامیده شود، موضوعی است که همواره ذهن بشر را درگیر خود کرده. برخی آن را عشق خالص به خالق، برخی عشق به فرزند و برخی غیرقابلتوجیه میدانند.
پرداختن به این موضوع تازگی ندارد. از بارزترین اشارتها، فیلم فاخر هامون است که به قلم و با کارگردانی داریوش مهرجویی در سال ۱۳۶۸ ساخته شد و بازی درخشان خسرو شکیبایی در نقش هامون، نقشی ماندگار در ذهن ما برجای گذاشت. رمان من مینا را کشتم اینبار از زاویهای متفاوت کشتن از فرط عشق را برمیرسد و این عشق بیپایان را با روزگاری که در آن زندگی میکنیم درهم آمیخته است.
نویسنده باتوجه به علاقهی شخصیتهای اصلی داستان یعنی مینا و مهیار به تراژدی فیلم هامون و نگرش متفاوت آنها به قصهی قربانی کردن از شدت عشق، داستانی نو قلم زده است. عشق بیپایان و مانا در این داستان، با عشقهای گذرا درهم آمیخته و فضایی را به مخاطب میدهد که بهیقین خود بخشهایی از آن را زندگی کرده و با جان و دل، خود لمس کردهاند. کینه و محبت، عشق و نفرت، با چاشنی قتل و جنایت، مجموعهای را پدید آورده که با خواندن تنها چند صفحهی اول، در آن غرق شده و داستان شما را تا پایان این تراژدی با خود میبرد. این رمان، برای آنانی که به کشتن از فرط عشق و داستان ابراهیم و اسماعیل توجه ویژه دارند، علاقهمندان فیلم هامون، کسانی که عشق را در دانشگاه و محیط دانشجویی تجربه کردهاند، خوانندگانی که قتل و معما را در دل داستان دنبال میکنند، دلشکستگانی که حفرهی نبود معشوق را با عشقی نادرست پر میکنند و افرادی که اوقات فراغت خود را در جمعهای دوستانهی خانوادگی میگذرانند و در پس هر دور هم جمع شدن، هزاران خاطره و داستان دارند، میتواند جذاب باشد.
قسمتهایی از کتاب من مینا را کشتم
صدای خشخش جارو مانند لبههای اره روی مغزم کشیده میشد. کبریت به انتها رسید و دستم را سوزاند. خاموش کردم و کبریت دوم را روشن کردم. دود سیگار را داخل ریه کشیدم. تلخیاش زیر دلم زد. طعم زهرماریای که دیشب خورده بودم دوباره بالا زد. ساعت ۹ شب سیاه مست بودم که علی زنگ زد. اسم علی را که روی صفحهی موبایل دیدم با لحنی شوخطبعانه گوشی را برداشتم و شروع کردم به مسخرهبازیهای همیشگی. صدای علی ولی لرزان بود. در همان وضعیت این مسئله را تشخیص دادم. گفت: «مهیار، من مینا رو کشتم.» خندیدم و گفتم: «با این شوخی مسخرهت من رو هم کشتی، هرچی زده بودم پرید.» گفت: «شوخی نمیکنم. من واقعاً مینا رو کشتم!»
کلاس که تمام شد فکر میکردم پیشنهاد همگروه شدن را به کدامیک بگویم. علی را انتخاب کردم. داشتم بهسمتش میرفتم که صدایی من را متوقف کرد: «آقای مریدی، شما همگروهیتون رو انتخاب کردید؟» به سمت صدا برگشتم. مینا بود. انتخاب کرده بودم. بله سر زبانم بود، اما گفتم: «نه هنوز. چطور مگه؟» باید میگفتم: «خیر. اگر میخواید، میتونیم با هم تحقیق رو ارائه بدیم.» نگفتم، اما مینا گفت: «میشه من با شما تحقیق بدم؟» این را جلوی تمام بچههای کلاس گفت. فکر کنم تمام مدت همه در فکر همگروه شدن با مینا بودند. همه غیر از من. هنوز هم میخواستم استراتژی بیاهمیت بودن را ادامه بدهم. اما ظاهراً دیگر کافی بود و نتیجه داده بود. نتیجهای که من در شکلگیریاش هیچ نقشی نداشتم؛ غیر از سرمایهگذاری، که در نوع برخوردم درطول ترم داشتم. نتیجهای که آغاز کینه و دشمنی سایر همکلاسیها با من شد.
به علی گفتم: «مینا کجاست؟» خیره به روبهرو مانده بود. حرفم را بلندتر تکرار کردم. عینک کج شدهاش را روی صورت جابهجا کرد و با سر به اتاقخواب اشاره کرد. به سمت اتاق دویدم. به آستانهی در که رسیدم، خشکم زد. روی زمین، کنار شوفاژ افتاده بود. صورتش غرق در خون بود. رد خون از روی شوفاژ به زمین چکیده بود و حالا دیگر تقریباً لخته شده بود. بوی گس خون دماغم را پر کرد. بوی مرگ. مینا روی زمین غرق در خون خودش افتاده بود. انگار هیچگاه جان در بدن نداشته. انگار هیچ ربطی به آن دختر شوخ و سرزنده نداشته. مانتو تنش بود و روسری دور سرش. معلوم بود قضیه هرچه که بوده، بعد از مراجعه به خانه پیش آمده.
یه سؤال مینا… تو حاضری کسی رو که دوستداری بکشی؟
بدون لحظهای درنگ و فکر گفت: «بله.» جا خوردم. نمیدانستم چه عکسالعملی باید نشان دهم. فضا بیشازحد جدی شده بود. وقت را مناسب دیدم تا با شوخی جو را عوض کنم و بحث درمورد تحقیق را به وقت دیگری موکول کنم. «پس کسی که تو عاشقش میشی باید خیلی مراقب خودش و جونش باشه.» زمانی لبخند روی لبم خشک شد که با جدیت کامل و بلند گفت: «بله، قطعاً.»
مشخصات کتاب
- عنوان: من مینا را کشتم
- نویسنده: رضا باباخانلو
- انتشارات: کتاب آوند دانش
- قیمت: ۳۰۰۰۰ تومان
- تعداد صفحات: ۱۸۲
- تاریخ انتشار: زمستان ۹۸
- موضوع اول: داستان فارسی
- موضوع دوم: ماجرایی، عشقی، جنایی
نظر شما در مورد رمان من مینا را کشتم چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را با ما در میان بگذارید.