رمان در انتظار بربرها اثر نویسندهٔ معروف آفریقای جنوبی، جان ماکسول کوتسی است که در سال ۲۰۰۳ میلادی برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد و دو بار نیز برنده جایزه ادبی من بوکر شده است.
پشت جلد کتاب در انتظار بربرها آمده است:
کوتسی در این کتاب پنجرهای دیگر به روان انسانی میگشاید. داستان او توصیف سرشت فریبکارانه و طمعکارانهی جنگی است علیه «بربرها» که در واقع کسی جز بومیان ساکن اطراف نیستند، جریان دارد و نشان میدهد آدمیان، آنگاه که قدرتش را داشته باشند، در رسیدن به آنچه خود بر حق و درست میدانند تا چه اندازه آمادهی ستم بر دیگر انسانهایند. توانایی کوتسی در وصف ژرفنگرانهی نومیدی و درماندگی قهرمان داستان در مواجهه با شرایطی است که توان تغییر یا تعدیل آن را در خود نمییابد.
[ معرفی کتاب: رمان برادران کارامازوف – نشر مرکز ]
کتاب در انتظار بربرها
داستان کتاب در انتظار بربرها در یکی از شهرهای مرزی آفریقا که مستعمره امپراطوری است رخ میدهد. در کتاب اشاره خاصی به نام کشور، شهر یا امپراطوری مربوطه نشده است و همین موضوع باعث میشود کتاب در سطح جهانی مطرح باشد.
راوی اصلی داستان شهردار این شهر مرزی است. آنها در این شهر به آرامی و به صورتی مسالمتآمیز با بومیان آزاد و سرگردان که به آنها بربر گفته میشود زندگی میکنند. اما در ادامه امپراطوری از ترس حمله بربرها سرهنگ جدیدی را به منطقه اعزام میکند که همه چیز را نابود میکند و زندگی سختی برای بربرها رقم میزند اما…
کتاب درباره آفریقاییها و نژادهای مختلف است که مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند. اما با یک دیدگاه متفاوت، از دیدگاه یک سفیدپوست که در جامعه سفیدها و خارج از گود نشسته است. او ماجرا را تماشا میکند و این خود علت غیر کلیشهای بودن این کتاب در بین کتابهایی باهمین موضوع است.
در انتهای کتاب خواننده متوجه میشود که سفیدپوستها از ترس عدم حمله بربرها آغازگر جنگ بودهاند و همین حمله و اسیب باعث واکنش بربرها شده است. اقداماتی که سفیدپوستها از روی ترس و برای جلوگیری از حمله احتمالی بربرها انجام دادند بسیار بیرحمانه است که در نهایت باعث تخلیه شهر میشود.
[ معرفی کتاب: رمان در جستجوی زمان از دست رفته – نشر مرکز ]
جملاتی از متن کتاب در انتظار بربرها
باید برگردم به سلولام. البته این ژست تاثیری، ندارد، حتا کسی متوجه هم نمیشود. با این همه، به خاطر خودم هم که شده، به عنوان ژستی برای فقط برای خودم، باید به آن تاریکی سرد برگردم و در را قفل کنم و کلید را خَم کنم و گوشهام را بگیرم تا صدای خونخوارگی میهنپرستانه را نشنوم و لبهام را روی هم بگذارم و دیگر حرف نزنم. کی میداند، شاید نگاهام به همشهریهام عادلانه نیست، شاید در همین لحظه مرد کفاش دارد توی خانهاش آهسته با صدای انگشت روی قالبش میزند در همان حال با خود زمزمه میکند تا صدای آن فریادها به گوشش نرسد، شاید زنهای خانهداری دارند تو آشپزخانه نخود پاک میکنند و برای سرگرم کردن بچههای تخسشان قصه میگویند، شاید کشاورزهایی هستند که دارند آرام آرام راه آبهاشان را تعمیر میکنند. اگر چنین رفقایی هم هستند بَدا به حالام که نمیشناسمشان! برای من، در این لحظه که دارم از جمعیت فرار میکنم، چیزی که بیش از همه اهمیت پیدا کرده این است که نه آلودهی شقاوتی شوم که آن وسط میخواهند مرتکب شوند و نه خودم را به زهر نفرت عاجزانه نسبت به مرتکبشوندگاناش آلوده کنم. من که نمیتوانم اسیرها را نجات بدهم، پس بگذار خودم را نجات بدهم، پس بگذارم خودم را نجات بدهم. بگدار دست کم بگویند، اگر اصلا بگویند، اگر اصلا کسی در آیندهای دور علاقهای داشته باشد بداند ما چطوری زندگی میکردهایم، که در این پایگاه دورافتادهی امپراتوریِ نور، مردی بود که در عمق وجودش بربر نبود.
راستاش آدم برای تنهایی ساخته نشده! همهی زورم را بیخود و بیجهت دور و بر ساعتهایی که برایام غذا میآورند بنا میکنم. مثل سگ لفلف غذا میخورم. زندگی حیوانی دارد ازم یک حیوان میسازد. با این حال فقط در همین روزهای خالی که من خودم هستم و خودم، میتوانم خوب تمرکز کنم و اشباح زنها و مردها گیرافتاده میان این دیوارها را که پس از یکبار مهمان شدن در اینجا از خوراک میافتادند و بیکمک نمیتوانستند راه بروند پیش خودم مجسم کنم.
همیشه، جایی، بچهای دارد کتک میخورد. به دختری فکر میکنم که برخلاف سناش هنوز بچه بود، که آوردندش اینجا و پیش چشم پدرش شکنجهاش کردند، که دید پدرش پیش او خوار میشود و دید که پدر میدانست او چه میبیند.
دارم میفهمم آزادی چهقدر حیاتی است. الان چه آزادیای دارم؟ آزادی خوردن یا گشنگی کشیدن، سکوت کردن یا با خود ورور کردن یا مشت به در کوبیدن یا فریاد زدن. در را که روم قفل کردند شدم نمونهی مجسم بیعدالتی، حالا جز کپهای خون و گوشت و استخوان بدبخت بیشتر نیستم.
دشمن شما هستید، جنگ را شما به پا کردهاید، شما شهیدهایی را که آنها لازم داشتند بهشان دادهاید، آن هم نه حالا بلکه یک سال پیش که اولین بربریت ظالمانهتان را اینجا مرتکب شدید! تاریخ حق را به من خواهد داد!
من دارم از این وضعیت خاص صحبت میکنم. تو این وضعیتی که دارم دنبال حقیقت میگردم باید هم فشار بیاورم تا بهش دست پیدا کنم. ببینید، اولاش دروغ میشنویم – همیشه اینجوریست – اولاش دروغ، بعد فشار، باز هم فشار، باز هم دروغ، بعد شکستن، باز هم فشار بیشتر، آنوقت حقیقت. اینجوری میشود به حقیقت رسید.
مشخصات کتاب
- عنوان: در انتظار بربرها
- نویسنده: ج. م. کوتسی
- ترجمه: محسن مینوخرد
- انتشارات: مرکز
- تعداد صفحات: ۲۳۱
- قیمت چاپ دوم – سال ۱۳۹۵: ۱۶۸۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: مهتاب اسدیان
نظر شما در مورد کتاب در انتظار بربرها چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر مرکز: