از کاپ تا کیپ با عنوان فرعی سفر به آخر دنیا، سفرنامه رضا پاکروان جهانگرد ایرانی مقیم لندن است که از نورکاپ نروژ شروع و در کیپ تاون آفریقایی جنوبی پایان مییابد. وی که در زمینه ساخت و تولید مستند فعالیت میکند و پیشتر رکورد عبور از صحرا با دوچرخه را در گینس به نام خود کرده است، در سال ۲۰۱۳ تصمیم میگیرد با دوچرخه فاصله هفده هزار و هفتصد کیلومتری – ۱۷۷۰۰ – را در طی صد روز رکاب بزند و از این راه پول لازم را برای ساخت مدرسهای در ماداگاسکار فراهم کند.
در پشت جلد کتاب از کاپ تا کیپ میخوانیم:
رضا پاکروان زندگی راحت و آسوده لندن را رها میکند و با دوستش استیو از نورکاپ در شمالیترین نقطه اروپا به راه میافتد تا ۱۷۷۰۰ کیلومتر را به کیپ تاون در آن سوی کره زمین رکاب بزند. سفر بیپشتیبان آن دو برای طی مسافت و دستیابی به رکورد جهانیِ به مسابقه با زمان تبدیل میشود.
این سفر مهیج و زورآزمایی طاقتسوز با زمین و جادههای ناهموار، آب و هوای خشن و مالاریا، مسمومیت غذایی و گرمازدگی، آنها را با برخی از مسحورکنندهترین، به یاد ماندنیترین و متغیرترین مناطق جهان رو به رو میسازد. این داستانی عمیقاً فردی از رسالت مردی است برای خلق یک زندگی بهتر و معنی دارتر، و روایتی جالب و گیرا از سفری حماسی که او برای دستیابی به هدف در پیش گرفت.
[ معرفی کتاب: رمان همه میمیرند – نشر نو ]
کتاب از کاپ تا کیپ
کتاب در ۳ فصل و ۲۴ بخش نوشته شده است و هر فصل به یکی از مراحل سفر نویسنده اشاره دارد. در فصل اول نویسنده داستانش را از آشنایی با سازمانی خیریه که هدفش ریشه کردن فقر و بیماری و تخریب محیط زیست در ماداگاسکار و همچنین ساخت مدرسه برای کودکان است، شروع میکند. و در ادامه به شرح برنامهریزی دوساله برای طی کردن طول کره زمین، آشنایی با استیو همسفرش، حمایتهای مالی و معنوی که از خودش و هدفش میشود و تمرینهای مختلف و آزمایشی، میپردازد.
فصل دوم که نویسنده سفرش را از شمالیترین نقطه اروپا (نورکاپ نروژ) شروع میکند، بخش آسان و نسبتاً بیدردسر سفر است که به شرح عبور از نروژ، فنلاند، روسیه، آذربایجان و ایران اختصاص دارد و شامل توصیف جادهها و آب و هوای شهرهای در مسیر و مهماننوازی آدمهای مختلف است.
در فصل سوم، نویسنده ضمن اینکه به روایت عبورش از کشورهای مصر، سودان، اتیوپی، کنیا، نایروبی، تانزانیا، زامبیا، زیمباوه و آفریقای جنوبی میپردازد. به جادهای نزدیک مرز کنیا اشاره میکند که بدترین جاده عالم است. از روزهایی سخن میگوید که مبتلا به بیماری مالاریا شده بود و مجبور میشود سفرش را در بیشتر از صد روز به پایان برساند.
از کاپ تا کیپ روایت رکابزنی شگفتانگیز جهانگردی است که با هدف کمک به کودکان ماداگاسکاری حاضر میشود این مسیر پرمخاطره را به سرانجام برساند. این کتاب روایت نویسنده از روزهایی است که گاه دشواری جادهها، آب و هوای نامساعد و وضعیت ناامن بعضی کشورها ادامه سفرش را غیر ممکن میکرد، اما همیشه امیدی کوچک باعث میشد، وی مصممتر از قبل به راهش ادامه دهد. مطالعه این کتاب را به همه علاقه مندان به سفر و جهانگردی پیشنهاد میکنم.
[ معرفی کتاب: کتاب انسان خردمند – نشر نو ]
جملاتی از متن کتاب از کاپ تا کیپ
من دقیقاً در جایی بودم که میخواستم و نیاز داشتم در آن باشم. در لندن به ندرت چنین احساسی داشتم. در چادرم دراز کشیده بودم و در تمام مدتی که ضربان باران به برزنت میکوبید، در زندگیام غور میکردم؛ تصمیماتی گرفته بودم که نتیجهاش این زندگی باثبات اما بیروح بود که دیگر نمیخواستم جزئی از آن باشم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۱۸)
ماداگسکار به رؤیاهای من رخنه کرد. وقتی از خواب بیدار میشدم، در آن لحظات تار و نامشخص پیش از بیداری و برقراری واقعیت، به نظرم میرسید که هنوز آنجا هستم و الان صدای آوازهای دستهجمعی صبحگاهی بچهها بلند میشود. بعد از اینکه ذهنم باز میشد متوجه میشدم روزی در پیش دارم که به جای درسهای زبان مالاگاشی و خوابیدن روی زمین، تشکیل شده از صفحه گسترده و قرارهای شغلی، دلم میخواست دوباره میخوابیدم تا یک بار دیگر آن لحظه را تجربه میکردم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۲۶)
بعد از بازگشت دوستان ما تنها شدیم و نروژ محل خوبی برای تمرین تحمل این تنهایی بود. در جادههایش تقریباً ترافیک وجود نداشت و چند کیلومتر اول این باعث انبساط خاطر و نشاط ما شد. جاده از نورکاپ سرپایینی بود و ما آن را خوش خوشک طی کردیم، رها و آزاد از دود بنزین و تغییر جهتهای ناگهانی ماشینهایی که میخواستند سبقت بگیرند، پاهای ما تقریباً حرکتی نداشت و نیروی جاذبۀ زمین ما را پیش میراند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۵۷)
ما هر روز امیدوار بودیم که مسیرمان را تا غروب تکمیل کنیم اما به نظر میرسید که آرزویی بیش نبود. در عوض برای اینکه به هدفهای روزانه مان دست پیدا کنیم، شبها رکاب میزدیم و گاهی تا صبح روز بعد، و آن وقت توقف میکردیم. این شب رَوی تأثیر مخربی بر روز بعد داشت: هر چه بیشتر تا دیروقت شب رکاب میزدیم، صبح دیرتر از خواب بیدار میشدیم و دیرتر به راه میافتادیم و شب بعد برای جبران رکاب زدن دیرتر به پایان میرسید. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۷۵)
و پی بردم که فقط برای اینکه بتوانم خودم باشم یک چهارم دور دنیا را طی نمیکردم، برای این طی میکردم که بتوانم به بهترین وجوه شخصیت خود دست پیدا کنم. و این وجوه نمیبایست با هر ناملایمی میرنجید و از کوره در میرفت. به عکس میبایست بیشترین بهره را از زندگی و از این دنیا میگرفت، دنیایی که هنوز چیزهای بسیاری داشت که باید میدیدم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۱۵۴)
راه ایران طولانی و مسطح به نظر میآمد، باد مخالف به باد موافق تبدیل شد و ما را پیش راند. جاده که با پول نفت ساخته شده بود، هموار بود و چرخهای ما را به ویژ ویژ بلندی انداخته بود که در راههای طولانی تأثیر دوپامین را دارد. پیشرفت ما چنان استثنایی شد که احساس میکردیم ایران داشت ما را به سوی خودش میکشید، گویی خاصیت مغناطیسی یا نیروی جاذبه تولید میکرد و یا هر دو و این سرعت ما را شدت میبخشید و کیلومترها را چنان محو میکرد که گویی متر بودند. با هر چرخش پدالها ایران نزدیکتر میشد و من سرمست بودم. داشتم به خانه میرفتم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۱۶۰)
جادهها بدتر شدند و هوا هم با آن ها بد شد. بیشتر وقتها مجبور میشدیم از طوفان کشنده به مغازهها و کافههای کنار جاده پناه ببریم و ساعتها منتظر بمانیم در حالی که تمام آن مدت باید رکاب میزدیم. از طرفی این توقفهای اجباری، موجب آسودگی بود چون رکاب زدن همراه بود با گروه بچههایی که همه جا حضور داشتند و چه برایشان دست تکان میدادیم چه جروبحث میکردیم چه محلشان نمیگذاشتیم، در هر حال به ما سنگ پرتاب میکردند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۲۷۶)
سفر پاسخی بود به آیندهای که شاهد بودم در برابر چشمانم بنا میشد و ناگهان میخواستم بخشی از آن باشم. این سفر مثل همۀ سفرهایی که در چهار سال قبل برعهده گرفته بودم، راهی برای واژگون کردن آن آینده بود، شکل دادن به آن صورتی که مایۀ افتخار باشد، چیزی که نه تنها هستی خودم بلکه هستی دیگران را نیز ارتقا بخشد. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۳۴۲)
بیشتر لذت سفر از برنامهریزی ناشی میشود، از پیشبینی چیزی که فرد تازه از راه رسیده ممکن است انتخاب کند، از چیزی که میشود دید و تجربه کرد و پیشاپیش دوست داشت. متأسفانه، لذت بررسی درونی گاهی مواقع واقعیت مکانها را تحت الشعاع قرار میدهد: تابلو نقاشی کوچکتر از آنچه تصور میکردم بود؛ آب دریا سردتر از آن چیزی بود که به من گفته بودند؛ مسافرخانه و نوشیدنی و غذای کنار خیابان خیلی گرانتر از آن چیزی بود که در کتاب نوشته شده بود؛ مردم آن قدر که همه فکر میکنند مهربان نبودند و مناظری که در کامپیوتر دیده بودم بسیار بهتر از آنچه دیدم، بودند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۳۷۲)
چقدر آزادی از همه قیدوبندها دلچسب بود. چقدر دلچسب بود که میتوانستیم از سرزمینی که از آن عبور میکردیم لذت ببریم، چقدر دلچسب بود که میتوانستیم هر جا که میخواستیم تا هر وقت که میخواستیم توقف کنیم، چقدر دلچسب بود که میتوانستیم فقط برانیم و چقدر دلچسب بود که دیگر کیلومتر شمار و ساعت همه حرکات ما را تعیین نمیکردند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۳۷۴)
مشخصات کتاب
- عنوان اصلی: از کاپ تا کیپ
- عنوان فرعی: سفر به آخر دنیا
- نویسنده: رضا پاکروان
- ترجمه: شهلا طهماسبی
- انتشارات: فرهنگ نشر نو
- تعداد صفحات: ۴۱۶
- قیمت چاپ اول – ۱۳۹۷: ۴۲۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: حورا رستمی
نظر شما در مورد سفرنامه از کاپ تا کیپ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند سفرنامه دیگر: